رهبر فرزانه انقلاب:
بعضی از اهل معرفت و اهل سلوک معنوی معتقدند که ماه ربیعالاول، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، ربیع زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابیعبداللّه جعفربنمحمدالصّادق ولادت یافتهاند و ولادت پیغمبر سرآغاز همهی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است. ما که اسلام را وسیلهی سعادت بشر و راه نجات انسان میدانیم، این موهبت الهی مترتب بر وجود مبارک پیغمبر است که در این ماه اتفاق افتاد. حقیقتاً باید این میلاد عظیم را مبدأ همهی برکاتی دانست که خدای متعال جامعهی بشری را، امت اسلامی را، پیروان حقیقت را به آن سرافراز کرده است.
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی ۱۳۹۱/۱۱/۱۰
🌺 ربیع، مبارک 🌺
هدایت شده از ☆اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم☆
💠 حدیث روز 💠
💡نکتهای کلیدی از امام رضا علیه السلام
🔻 امام رضا عليه السلام:
إنَّ اللّه َ عَزَّوَجلَّ... أمَرَ بِالشُّكرِ لَهُ و لِلوالِدَينِ فَمَن لم يَشكُر والِدَيِهِ لَم يَشكُرِ اللّه َ
✳️ خداوند به #سپاسگزارى از خود و پدر و مادر فرمان داده است؛
پس هر كه از پدر و مادرش سپاسگزارى نكند، خداوند را سپاس نگفته است.
📚 الخصال، ص ۱۵۶
#حدیث_روز
#قرارگاه_سایبری_سردار_سلیمانی
هدایت شده از قرآن بخوان و به تلاوت دعوت کن
یه دوست خوب همیشه می بخشه و فراموش میکنه!
ولی..
هیچ وقت نمیزاره تو فراموش کنی که بخشیده و فراموش کرده..! 😂😂😂
امام حسن عسكری علیهالسلام
خیرُ اِلاخوانِ مَن نَسِیَ ذَنبَكَ وَ ذَكَر اِحسانَكَ اِلَیهِ.
بهترین دوستان تو آن کسی است که خطایت را فراموش کند و خوبیهایت را به یاد داشته باشد.
بحار، ج ٧٨، ص ٣٧٩
بخشش دیگران و پذیرش عذرخواهی آنان از صفات انسانهای بزرگ است و فراموشی بدیها و یادآوری خوبیهای دیگران باعث برقراری دوستی و مهر و محبت می شود. سعی کنیم اگر بخشیدیم حتما فراموش کنیم و هرگز عیب طرف را یادآوری نکنیم مخصوصا همسران نسبت به یکدیگر.
. . #شهیدانه💫
•
.
فرمانده بود اما برایِ گرفتن غذا مثلِ
بقیـھ رزمندهها تو صف مـےایستاد..!
سر صف غذا جلویـےها بـھ احترامش کنار
میرفتند ، میخواستند زودتر غذاشو بگیره
اوهم ول میڪرد و میرفت نوبتش هم ڪھ
میرسید ، آشپزها غذایِ بھتر برای
مـےریختند،اون هم متوجھ میشد و میداد
بـھ پشت سریش(:♥️
کاش همـھ محمودڪاوه بودن
.
━━░░○⪻✿⪼○░░━━
🔴معرفی شماره ۳
سلاااام
کتاب بخونیم
سعی هشتم راجب حضرت هاجره (ع) هست.
خودم شخصا راجب حضرت هاجر چیزی بلدنیستم،فقط همینو بلدم که هفت دور دویدن صفا و مروه را دویدند تا برای پیامبرحضرت اسماعیل آب پیدا کنند. واقعا بیشتر نمیدونم
مثلا شیعه ایم ها
پس بیاید کتابهای خوب راجب دینمون بخونیم
کتاب بعدی قدرت و شکوه زن
عالیه
این کتاب رو بخونیم میفهمیم نظر دین و اسلام و انقلاب رهبر عزیز راجب زن چطوره؟؟؟؟
هدایت شده از هوش معنوی
سلام و نور خدمت تک تک اعضا خوب
کانال ارامشکده ازاده ♥️
همین اول برم سر اصل مطلب...
کیا زیاد از گوشی استفاده میکنن و بهش اعتیاد دارن
دستا بالا...👋
ندیده میدونم تعدادتون خیلی زیاده...☹️
خب همینطور که در جریانین با این مجازی شدن درس ها استفاده از گوشی بیش از حد شده برای جوون ها و خودشون هم از این شرایط ناراحتن💔
لطفا هر کسی به گوشی وابستس و نمیتونه استفاده از گوشیشو مدیریت کنه حتماااا به پیام به سنجاق شده این کانال توجه کنه
https://eitaa.com/joinchat/2862088224Ca17d9ea900
متفاوت ترین چله قرن در حال برگزاریه❤️
از فردا چله شون برگزارمیشه ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 پیشبینی نابودی یهود به دست ایرانیان
طبق روایات کتب شیعه و اهل سنت و یهود
🔻 ماجرای سربندهای رزمندگان که در این پیشگوییها به آن اشاره شده!
@Afsaran_ir
آخرین خاطره حاج قاسم را از شهید حسین همدانی این گونه نوشت:
" سرلشکر سلیمانی: من در آن لحظهی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است... آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری.
من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، از همانجایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم. ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست.
آخرین تصویر مشترک حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حسین همدانی ، لحظاتی قبل از شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
من میخوام؛ از لحظهی ورودم به برزخ ؛
تا وقتی که خدا خدایی میکنه؛
توی بهشتِ امام رضا علیهالسلام، و با ایشون، همراه و همخونه باشم ...
✖️ چکار باید بکنم ؟
همه_خادم_الرضاییم
📷بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
📝فرازی از وصیتنامه سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌸#اینمتنفوقالعادهرابخونین🌸🕊
🌸گویند : مرغیست به نام « آمـیــن »
🕊مرغی آسمانی ؛
🌸در بلندترین نقطهٔ آسمان ،
🕊آنجا که بخدا نزدیکتر است می پَـرَد
🌸و سخن می گوید !
🕊او شنوا ترین موجود ِ جهان ِ هستی است
🌸هر چیز را که می شنود
🕊دوبـاره ، به نام فرد ِ گوینده
🌸آنرا تکرار می کند ! و آمین می گوید
🕊این است که همهٔ آیین ها می گویند
🌸مراقب کلامت باش
🕊این است که می گویند
🌸تنها صداست که می ماند
🕊این است که می گویند
🌸دیگران را دعا کنید
🕊این است که اگر دیگرانی را نفرین کنیم
🌸روزی خود ما دچار آن خواهیم بود
🕊مرغ آمین ؛هر آنچه که بگوئـیـــم را
🌸با اسم خود ِ ما ، جمع می کند
🕊و به خداوند اعلام می کند
🌸آنگاه در انتهای جمله آمـیـن می گوید
🕊#پسهمیشهبرایهمهخیروخوبیبخواهیم
🌸برایتان بهترینها رو آرزو دارم🤲
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#سوره_درمانی #آیه_درمانی #باطل_السحر #رفع_اختلاف
🌸رفع اختلافات خانوادگی🌸
رفع اختلافات خانوادگی ادعیه محبت را لازم است در روز و ساعت سعد انجام دهید (روزهای شنبه و سه شنبه سعد نیستند) بنابراین ادعیه محبت را از یکی از روز های پنج شنبه جمعه و یا یکشنبه(که قمر در برج عقرب نباشد) آغازنمائید و طلوع آفتاب بهترین زمان برای انجام ادعیه محبت است. همراه ادعیه محبت این چند دفع سحر را نیز انجام دهید:
✅ الف:سوره های فلق و ناس را هر روز تلاوت نمایید.(حداقل سه مرتبه اول صبح و سه مرتبه اول شب خوانده شود.)
✅ب:به وقت خواب سوره های کافرون ، توحید ، فلق و ناس را بخوانید
✅ج: پایان هر نماز آیه الکرسی را حداقل یکبار تلاوت نمایید.
✅ د:معوذتین(سوره های فلق و ناس )را نوشته و همراه خود نگهدارید. (روی کاغذ ، پوست آهو نوشته و یا روی نقره یا عقیق حک نمائید. )
✅ه: هر روز چهار جهت منزل سوره های کافرون ، توحید ، فلق و ناس ( به ترتیبی که در قرآن آمده )بخوانید و فوت نمایید.
✅و: هر روز آیه هشتاد و یک سوره اسراء را هفت مرتبه به لیوانی از آب بخوانید و بیاشامید و آیه این است: قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
✅ز: اسپند همراه با کمی کندر دود کنید و به هنگام دود کردن سوره های کافرون ، توحید ، فلق و ناس را قرائت کنید.
┅┄🍃┄┄🍃💕🍃┄┄🍃┄┅
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهای من و خُــدا...
◍⃟🕋
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
تولد شهید زین الدین
*ازدواج به سبک شهید زین الدین*
اولین روز از ماه ذی الحجه مقارن است با سالروز ازدواج مبارک حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) که به عنوان روز ازدواج نامگذاری شده است و روز فرخنده برای افرادی است که زندگی خود را با خاطره ای زیبا از اهل بیت(ع) آغاز میکنند. مرور ازدواج بزرگان که الگوهای معرفتی هستند، لازمه کسانیست که به دنبال یک پیوند الهی هستند. از جمله سیری در زندگی مشترک فرماندهان دفاع مقدس و شهدای بزرگی که سلوکشان جهادی با نگاه ساده زیستی بود.
مهدی زینالدین در سال 1338 به دنیا آمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که جذب جهادسازندگی شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، به این نهاد پیوست. با آغاز جنگ تحمیلی، او به همراه یک گروه 100 نفره خود را به جبهه رساند. پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد.
زینالدین در عملیات بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات - عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت. در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علیبن ابیطالب(ع) - که بعدها به لشکر تبدیل شد - انتخاب شد. در عملیات رمضان، تیپ علیبن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خطشکن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت وی به لشکر تبدیل شد. در آبان سال 1363 مهدی زینالدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت میکنند که با گروههای مسلح جداییطلب درگیر شده و به شهادت رسیدند.
منیره ارمغان همسر شهید مهدی زین الدین در نیمه پنهان ماه به روایت همسر شهید از ماجرای ازدواج خود با فرمانده محجوب رزمندگان قم نیز می گوید. بخشی از این روایت در ادامه می آید:
از همان کلاسهای حزب پاسدارها برای ما موجوداتی از دنیای دیگر بودند. برای ما حکم قهرمان داشتند. حالا یکی از همانها به خواستگاری ام آمده بود. جلسه اول توانستم دزدکی نگاهش کنم. مخصوصاً که او هم سرش را زیر انداخته بود. با همان لباس فرم سپاه آمده بود. خیلی مرتب و تمیز بود. فهمیدم که باید در زندگیاش ادم منظم و دقیقی باشد. از چهره گشاده اش هم میشد حدس زد شوخ است. از سوالاتی که می پرسید، فهمیدم آدم ریزبینی است و همه جنبههای زندگی را می بیند.
از جایش بلند شد و سلام و احوالپرسی کرد. با چند متر فاصله کنارش نشستم. هر دو سرمان را زیر انداخته بودیم. بعد از سلام و علیک، اول همان حرفی را گفت که خانواده اش قبلا گفته بودند. گفت: «برنامه من این نیست که از جبهه برگردم. حتی ممکن است بعد از این جنگ بروم فلسطین یا هر جای دیگر که جنگ حق علیه باطل باشد» و بعد از هر دری حرف می زد. گفت: «به نظر شما اصلا لازم است خانم ها خیاطی بلد باشند؟» حتی حرف به اینجا کشید که بچه داری برای زن مهمتر است یا بهتر است برود بیرون سرکار.
این را هم گفت که: «من به دلیل مجروحیت یکی از پاهایم مشکل دارد و اگر کسی دقت کند معلوم است که روی زمین کشیده می شود. لازم بود که این نکته را حتماً بگویم. کم کم ترسم ریخت بعد از این که حرف های او تمام شد برای اینکه حرفی زده باشم گفتم: «شما می دانید که من فقط دو سال از شما کوچکترم؟ مشکلی با این قضیه ندارید؟» گفت: «من همه چیز شما را از پسر عمه هایتان پرسیده ام و می دانم. مشکلی هم با سن شما ندارم. حتی قیافه هم آنقدر مهم نیست که بتواند سرنوشتمان را رقم بزند.»
حرف هایمان در یک جلسه تمام نشد. قرار شد یک بار دیگر هم بیاید. دو روز بعد با همان لباس سپاه آمد. صحبتهای جلسه دوم کوتاه تر بود. نیم ساعت بیشتر نشد. اینکه چه جوری باید خانه بگیریم، مدت عقد، مهریه و این چیزها. آقا مهدی موافق مراسم گرفتن نبود. میگفت: «من اصلا وقت ندارم و الان هم موقعیت جنگ اجازه نمیدهد که مراسم بگیریم.» گمانم زمان عملیات رمضان بود. حالا که دلم گواهی میداد این آدم می تواند مرد زندگیم باشد، بقیه چیزها فرع قضیه بود.
مادرم میگفت: «چطور میشود دو هفته منیر را بگذارید و بروید جبهه؟» مهدی میگفت: «حاج خانم ما سرباز امام زمانیم. صلوات بفرستید.» همه چیز حل میشد. مادرم می خندید و صلوات می فرستاد. داماد به دلش نشسته بود. کارها سریع و آسان پیش میرفت. من و آقا مهدی و خواهرشان با هم رفتیم برای من یک حلقه طلا خریدیم 900 تومان. که شد تنها خرید ازدواجمان. حلقه او هم انگشتر عقیقی بود که پدرم خریده بود. رفتیم به منزل آیت الله راستی و با مهریه یک جلد قرآن و 14 سکه طلا عقد کردیم. مراسمی در کار نبود. لباس عقدم را هم خواهرم آورد.
بعد از عقد رفتیم حرم زیارت کردیم و رفتیم گلزارشهدا سر مزار دوستان شهیدش. یادم نمی آید حرفی راجع به خودمان زده باشیم. یا سرمان را بالا آورده باشیم تا همدیگر را نگاه کنیم. بالای مزار آیتالله مدنی گفت: «من خیلی به ایشان مدیونم. خرم آباد که بودیم خیلی از ایشا
ن چیزی یاد گرفتم.» آن شب یک مهمانی کوچک خانوادگی برای آشنایی دو فامیل بود. برای من آن روزها بهترین روزهای زندگیم بود. فردای همان روزی که عقد کردیم او رفت جبهه. دو ماه و نیم عقد کرده در خانه پدرم ماندم.
یکی از دوستان هم دبیرستانیام که دانشگاه قبول شده بود، به مادرم گفته بود: «این منیر از همان اول میگفت من می خواهم به آدم ساده شوهر کنم. آخرش هم این کار را کرد. رفت به یک پاسدار شوهر کرد.» گفته بود: «مگر پاسداری هم شد شغل؟» من هم برایش پیغام فرستادم: «اینها با خدا معامله کرده اند و چی بهتر از این؟» از اینکه مراسم نگرفتیم خوشحال بودم. در ذهنم نبود که مثلاً با یک آدم شیک و آنچنانی ازدواج کنم. دوست داشتم ازدواجم رنگ ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) داشته باشد.
بیشتر بخوانید
روایت زنانی که در قبال جنگ احساس مسئولیت کردن
همان سالی که خردادش عقد کرده بودیم رفتیم اهواز. مادرم آنقدر از رفتن بدون تشریفات و عروسی من ناراحت بود که تا چند روز لب به غذا نزده بود. اثاثمان را ریخته بودیم توی یک تویوتای لندکروز. همه اثاث ما نصف جای بار وانت را هم نمیگرفت. خودمان هم نشستیم جلو؛ من و مهدی و خواهرش. شب اول که رسیدیم، وارد خانه ای شدیم که تقریباً هیچ چیز نداشت. توی آن گرمایی که به آن عادت نداشتم حتی کولری هم برای خنک کردن نبود. شب که خواستیم بخوابیم، دیدیم تشک نداریم. از همسایه طبقه پایین گرفتیم. با خواهر آقا مهدی میگفتیم مگر توی این گرما میشود زندگی کرد؟ ولی باید می شد. چون اگرچه او مرا انتخاب کرده بود ولی این یکی دیگر تصمیم خودم بود که همراه او به اهواز بیایم. مدتی بعد یکسری از لوازم ضروری دیگر را خریدیدم.
''''''''''''''''''''''💖✨''''''''''''''''''''''''''''''''''✨💖'''''''''''''''''''''''''''''✨💖
فقط به” خدا ” پیله کرد
زیرا فقط با او میشود پروانه شد.
” خدا ” بدون من هم خداست
ولی من بدون خدا هیچ نیستم
'''''''''''''''''''''''✨💖’''''''''''''''‘‘‘‘‘‘‘✨💖''''''''''''''''''''''''''''''''''''''💖✨
«💙⃟📘»
قَلـبزَمینگِرفـتہ
زَمـٰانراقَرارنیسـت...!
اۍبُغضمـٰاندهدَردلِهَفتآسمـٰانبـیــآ..シ!🥀🚶♂
-
#اللٰهُمَعَجِݪلِوَڵیِڪَالفَرَج...シ!🥀
░🖇🍂🧡••
.
➣پیـــــــــــری رسید و عهـــــــــد جـــوانی تباه شد
ایّام زنــــدگی، همــــــه صــرف گناه شد
از نـــــــورْ. رو به ظلمتــــــم؛ ای دوست، دست گیر
آن را کـــه رو سیه بــه سراشیب چاه شد
آقا جـــــــــــان بیــــــــــــا
.
≡ #الهمعجللولیڪالفࢪج🌤
🦋⃟📸
#مولاےماآقاےما💚
°وَقتـئمـئگؤیَـم: مَـنلـٕئغَیرُڪیَعنـئ
بُـریده ٱمٱزایـندُنیـٱیبـئأرزش😔
ٱزایـٓندُنیٱئبـئمهـٓدی...🥀°
❏اݪلھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج...❏