هوالشهید🇵🇸🇮🇷
#یک_فنجان_فکر کسی که پشت سرت حرف میزند تا تو را نقش منفی جلوه دهد و از اعتبارت پیش دیگران کم کند دق
#یک_فنجان_فکر
هرگز به آدمی که با احساس شما بازی کرده دل نبندید. آدم بدون قلب زنده نیست. کسی که دل شما را با دورویی و دروغ و فریبکاری، شکسته در حقیقت به قلبتان شلیک کرده است. آدم بدون قلب هم که زنده نیست...هست؟؟؟
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
چترها را دوست ندارم
چترها هرچقدر هم که زیبا...هرچقدر هم که بزرگ...هرچقدر هم که رفیق راه...
اما مانعند و حائل...
کدام عاشقی دوست دارد بین خودش و عشقش مانعی باشد... از هرچه که باعث میشود در آغوشت نکشم بیزارم... اصلا من عاشق بارانم بخاطرِ باریدن بی چون و چرایش بر سر کسی که دوستش دارد... من عاشق عشق های بارانی ام... عشقی که راست است...بی هوا می آید و میزند و نمی رود...می ماند و رنگین کمان میکند دل عاشق را...
زیر این باران عاشق با این همه دلتنگی چتر میخواهم چکار...
سهراب هم از قرار دل های عاشق و باران خبر داشت که گفت:
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت...
#باران
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
#دیالوگ +چی میخوای؟ - جز تو هیچی...هیچی #سحر_شهریاری @saharshahriary
#دیالوگ
+میخوام کوتاه ترین داستان دنیا رو برات تعریف کنم.
-واقعا؟؟
+آره اتفاقا واقعی هم هست.
-چه جالب! بگو میشنوم.
+یکی بود،یکی نبود...دوستت دارم...تمام
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
🌤صبح ها
روزت رو با ۱۹ بار تکرار کردنِ این ذکر نورانی شروع کن، کولاک برکت و آرامش رو ببین که میاد به سمتت❤️
۱۹ مرتبه تکرار کن:
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🍁🌤🌈☔️
@saharshahriary
بارانی را دوست دارم که قطره های زلالش برای شستن غم های دلت و پاک کردن اشک های گونه ات باشد... بارانی را دوست دارم که پاییز دلت را بهار کند و در چشم هایت عشق جوانه بزند...
بارانی را دوست دارم که لحن صدایت را مهربان تر میکند...
باران پاییزی را به خاطر تو دوست دارم...
|❤️☔️
#باران
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔💔وداع کودک فلسطینی با پدرش
✔️شهید احمدالعطار، ماهیگیر فلسطینی که برای کسب روزی به دریا رفته و توسط گلوله های نظامیان آدمکش صهیونیستی به شهادت رسید.
العجل یا منتقم...
👇👇👇👇
@saharshahriary
📝📌استادی در شروع کلاس درس ، لیوانی پر از آب به دست گرفت . آن را بالا گرفت که همه ببینند . بعد از شاگردان پرسید :
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟ شاگردان جواب دادند : ۵۰ گرم ، ۱۰۰ گرم ، ۱۵۰گرم .
استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟
شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد . استاد پرسید : خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟
یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد می گیرد .
حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟
شاگرد دیگری گفت : دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج می شوند و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند . استاد گفت : خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟
شاگردان جواب دادند : نه !
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ در عوض من چه باید بکنم ؟
شاگردان گیج شدند . یکی از آن ها گفت : لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت : دقیقاً مشکلات زندگی هم مثل همین است . اگر آن ها را چند دقیقه در ذهنتان نگه دارید اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آن ها فکر کنید ، به درد خواهند آمد . اگر بیش تر از آن نگه شان دارید ، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود .
فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب ، آن ها را زمین بگذارید . به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند ، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید !
دوست خوبم!
مشکلات زندگی را محکم روی دستت نگه ندار و با ناامیدی به آن زل نزن. مشکلات قرار نیست تو را از پا در بیاورند. وقتی روزهای سخت گذشتند، همیشه به این نتیجه میرسی که بدون آن سختی ها آدمی که الان هستی نبوده ای و این یعنی رشد در سایه ی رنج ها!
سختی ها و رنج های هرکسی فرصتی است برای بیداری و هوشیاری. کافیست بجای چسبیدن به آن ها، به دریچه ای که برای آگاه تر و صبور تر شدن تو باز شده فکر کنی و از آن بگذری.
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
حتما بخوانید و بخاطر شادی دل حضرت زهرا انتشار دهید👇👇👇👇👇👇
استاد گرانمایه اخلاق محقق و دانشمند ارجمند حاج آقا جاودان در یکی از مراسم های هفتگی خود می فرمودند:📣📣📣📣📣📣
یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان یک طلبه فاضل و خیلی باعرضه بوده و دو سه زبان خارجی هم آموخته بود و آرزو میکرد که برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود. یکوقت فرمایشات رهبر را گوش میکند که از ایشان سؤال کردند که اگر شما در این مقام رهبری نبودید، دلتان میخواست که چه کاری انجام بدهید؟ ایشان فرموده بودند که دلم میخواست بروم در یک روستا و کار آخوندی بکنم.
ایشان، اوّلین بار که این حرف را شنیده، از آن آرزو که امیدوار بود برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود، دست برداشت و گفت خُب میرویم به یک روستا. به سیستان و بلوچستان رفت. اوّل که به آن روستا وارد شده بود، کسی جواب سلامش را هم نمیداد. اما باقی ماند و حوصله کرد. خوش اخلاقی و خدمت نشان داد. آرام آرام اهالی این روستا به او علاقهمند شدند، اینجا میتوانست کار بکند، آنجا میتوانست کار بکند، از این طرف میبردنش، از آن طرف میبردنش.
یکدفعه که به روستایی رفته بود، مثلاَ پنجاه کیلومتر آن طرفتر، هنگام برگشت، پشت ماشین که نشسته و کمی از آن منطقه دور شده بود، یک نفر اسلحه ای را پشت گردنش میگذارد و میگوید آقا کنار بایست. ایشان فکر میکند بچه های بسیج هستند و دارند با او شوخی میکنند. ولی دید خیلی جدّی است.
از ماشین پیاده اش کردند و روی موتور نشاندند و رفتند تا پاکستان. حدود صد و پنجاه کیلومتر راه بود. ایشان میگوید هر کجا آنها پیاده شدند که آب بخورند، به من فقط اجازه ی یک مشت آب میدادند. وقتی که فهمیده بود به دست چه کسانی گرفتار شده، به حضرت صدیقه کبری(س) توسل کرده بود: "یک کاری کنید آبرویم نرود، آبروداری کنیم. حالا هرطور هم شد، بشود".
خب در راه با نهایت شجاعت با آنها برخورد کرد. ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده بود؛ آنها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف دزدیده بودند. در آنجا هم شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله هایی، سر میبریدند. ایشان تعریف میکرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سر و صدا داشت را ابتدا پخش میکردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه جا برده اند. لعن و سبّ کرده بود. هروقت میخواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را میگذاشتند، خونشان به جوش میآمد و بعد، سر میبریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آنهایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آنهایی که تشویق کردند، آنهایی که دعوت کردند، ثوابش به آنها هم میرسد!
ایشان به حساب همان حرفی که با حضرت زهرا(س) عرض کرده بود، تمام این حوادث را به خوبی پشت سر گذاشتهبود. همه را در یک کنار مینشاندند، سر یک نفر را میبریدند که بقیه را هم آزار بدهند. آنها به ایشان گفته بودند ما نمیدانیم تو چه طوری هستی! همه اینهایی که میبینی اینجا هستند، همه شما که میگویید شیعه هستید، همهشان مشرک هستند. وقتی پای مرگ میآید، میافتند به دست و پای ما و التماس میکنند و قسَم میدهند. هرکار بتوانند، میکنند تا کشته نشوند. ما هم برای این که نشان میدهند که مشرک هستند، حقد و کینهمان بیشتر میشود. آن نوار لعن و نفرین را هم که میگذارند.
در هر صورت، در این مدّت هم که آنجا بود، چون باسواد بود، ناگزیر با آنها زیاد بحث میکرد و آیه و حدیث برایشان میخواند. به برکت آن توسّل به حضرت صدیق طاهره، یکی از مریدان آنها، کمی به ایشان تمایل پیدا کرده بود. یعنی احساس کرده بود حرفهای ایشان، حق است. هماو، یک روزی ایشان را نجات میدهد و الان هم در خراسان، در یکی از شهرستانهای کوچک، امام جمعه است. اگر همه آن جمع توسّل میکردند، همهشان نجات پیدا میکردند.
همین یک حادثه کافی است، هرچند که صد نمونه از این دست، شنیدهایم که مثلاً یک نفر به خودش بمب میبندد و میرود داخل یک مسجد تا صد نفر، دویست نفر شیعه را تکّه پاره کند. این کار، صدها عامل دارد. آمریکا هست، اسرائیل هست، عربستان سعودی هم هست، من هم با آن منبر و اظهاراتم، یک عامل هستم که کمک میکنم. لااقل ما نکنیم. حالا در داخل این شهر، هزار جای دیگر میکنند، من این را نکنم. من به قتل عام شیعه کمک نکنم. رهبر هم که فتوا دادند، حکم کردند به حرمت.
#مجلس_لعن
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
آقای حناچی شهردار جدید منتخب اصلاح طلبان برای تهران، نیامده از راه افاضه ی فیض فرموده اند که چطور تیم های ورزشی مربی خارجی می آورند، بیایید برای امور شهری هم مدیران خارجی بیاوریم.
بامزه ی به جامانده از دوران تجدد رضاخانی و فرنگی مآبیِ کی بودی تو آقای حناچی؟
اینکه سطح توقع ما از شهرداری به پر کردن چاله چوله های پیاده رو و لایروبی نهرهای خیابانی رسیده جای تعجب ندارد. از این سیستم فشل و درمانده ی افلیج اصلاح طلبی که حتی در انتخاب شهردار همانند درازگوشی بینوا در گِل مانده اند، نمی شود توقع مدیریت جهادی داشت.
از عضو شورای شهری که نرسیده از راه درب حمایت ناچیز شهرداری به هیئت های مذهبی را تخته می کند ولی خودروی بیت المال را برای سفر شمال به برادرش میدهد تا لاشه ی تصادفی اش را به زباله دان شهرداری ببرند توقعی بیش ازین نیست.
به شهرداری ای که بعد از یک سال فعالیت نتوانسته از پس امور ساده ی جاری شهری بربیاید، برای افتتاح تونل و پُل و بزرگراه و خطوط حمل و نقل عمومی و بازگشایی بوستان و مراکز تفریحی مختص بانوان چشم امیدی نیست.
شما به توی سر و کله ی همدیگر زدن مشغول باشید و پروژه های چرب تر را لابد به پیمانکاران دوست و آشنای نورچشمی خودتان بدهید تا این مدت هم بگذرد و تا دوره ی بعدی خدا بزرگ است و فعلا از کاشته ی قبلی ها درو می کنیم و فحشش را هم به همان ها می دهیم!!!
حق دارید آقای حناچی که نیامده چشمتان دنبال مدیر فرنگی باشد و اعتماد به نفس ملی و استفاده از تجربه و تخصص جوان ایرانی را به هیچ کجایتان نگیرید.
چون اصلا در قانون اصلاح طلبی یا همان "مدیریت باد" و "سیاست حرف مفت" هنر، در کار کردن و خدمت در آن تصدی نیست، اتفاقا هنر در نشستن روی صندلی و کار نکردن است. نمونه ی دسته گل و سنبلش، رقیب عزیزتان آقای عباس آخوندی!!!
در این نوع مدیریت باید امور مهم پایتخت را انقدر معطل حرف و حاشیه و لجن پراکنی به چهره ی مدیران قبلی نگه داری تا عمر مسئولیت سر آید و کارها هم لابد بالاخره خودش در به در آید!!!!
یاد دیالوگی از سریال کلاه پهلوی که شرح حال خودباختگی ملیِ عده ای بی بته و بی اصالت بود افتادم که میگفت: آن هایی که دم از اداره ی امور توسط اروپایی ها می زنند حتما منافعی در این اصرارشان دارند. خارجی ها صنعت دارند، پیشرفت دارند، اما اینها را بدون گرفتن هویت و اعتقادات ما، به ما نمی دهند.
آقای حناچی!
ما را کلا به تدبیر شما اصلاح طلبان که مجلس و دولت و شهرداری را با هم به دست فنا داده اید امیدی نیست اما خواهشا همانطور که بلدید حقوق و مزایایتان را سروقت و با نان اضافه دریافت کنید، مدیریت توسعه و ساخت و ساز شهری را هم یاد بگیرید که چشمتان به دست فلانمدیر بی ربط به معماری و امور فرهنگی و ملی ما نباشد.
خوب بود قبل از با سر افتادن داخل دیگ شهردار تهران شدن! دو خط تاریخ دفاع مقدس را می خواندید تا بدانید جوانان زیر ۳۰ ساله این کشور ۸ سال با رگ و پوست و جانشان مدیر و فرمانده امور نظامی این کشور بوده اند و از ساخت پل تا اسلحه را با دست خالی اما دلی پر از عشق به میهن شان ساختند و نه در امنیت که زیر آتش و ترکش فرماندهی و عملیات کرده اند. بدون آن که چشمشان به دست چهار تا مو طلایی چشمآبی باشد که اگر مثل شما فکر میکردند لابد تا الان پیشرفتمان در صنعت تسلیحاتی در حد تفنگ ترقه ای بود.
ما می توانیم خودمان بهترین باشیم، اگر شما خودباخته های لیست امید بگذارید...
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
قشنگترین شب سال برای هرکسی فرق دارد...
قشنگ ترین شبِ
آبانیِ بارانیِ پرشکوه و جذاب و خاص من
همین امشب است...
شبی که مدال آخرین ذخیره ی خدا بودن روی سینه ات نشست.
شبی که ردای سبز تو بیش از همیشه عطر خوش امامت و رایحه ی طیبه ی ولایت را گرفت...
امام زمانم تو نه پس از شهادت پدر، که از آغاز خلقت امام خوب و مهربان من بوده ای و هستی و می مانی...
شب آغاز دلدادگی منتظران به آخرین حجت خدا مبارک... مبارک همه مان...❤️🌹
#نهمربیع
#دوستتدارمآقا 🎂🍰
#سحر_شهریاری
@saharshahriary