eitaa logo
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
7.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
16 فایل
ضیافت‌قلم‌ودست‌نوشته های #سحر_شهریاری ارشد ادبیات،دانشجوی دکترای مدیریت، معلم،نویسنده،فعال اجتماعی و فرهنگی،سخنران و مجری کشوری،مبلّغ و کارشناس محافل بانوان و دختران،شاگردی درحال آموختن. حذف لینک و نام نویسنده به‌رسم امانتداری جایزنیست تبادل @FatemehSat
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 هیچ فرشته اى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مى خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین(ع) مشرف شود، چنین است که همواره فوجى از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجى دیگر عروج کنند و از آنجا اوج گیرند. @saharshahriary
[ ] چندروزی است که تا می‌شنوم حرفش‌را اربعین...کرب‌وَبلا...این دل‌ من می‌ریزد..! 💔 @saharshahriary
4_6023597899273733439.mp3
12.27M
حب الحسین گناه ما رو خرید... @saharshahriary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عسگری و روزنامه نگار تکلیف خیس خاطره هامان چه می شود؟ چهار سالم بود . محرم ها با مادرم می رفتیم روضه خانه خوشروها ؛ یک خانه با معماری قاجاری. منبر وسط قسمت زنانه بود . دور تا دور منبر زن ها می نشستند و همه طبیعتا با چادرهای مشکی . سید می‌رفت روی پله دوم منبر می‌نشست و تمام مدت با چشم بسته حرف می‌زد. من از حرف‌های سید هیچ نمی‌فهمیدم و مدام چشم می گرداندم تا ببینم پیرمرد چای‌گردان کی به ما می‌رسد . به من که می‌رسید می‌نشستم. خم می‌شد یک سینی مربعی برنجی کهنه با یک قندان کوچک که فقط سه حبه قند تویش جا می‌شد و یک غنچه گل محمدی تزئینش بود می‌گذاشت جلویم . قندها را می‌انداختم توی چای و داغی چای حلشان می‌کرد . بعد هم می‌زدم و نوبت مادرم بود که چای را در نعلبکی بریزد و جرعه جرعه به کامم بنشاند . آقا که می‌رفت توی روضه ، همه زن ها چادرهاشان را می‌کشیدند روی صورتشان و پرهیجان‌ترین صحنه چهارسالگی‌ام گر می‌گرفت. یک همهمه غریبی از خیمه خانه خوشروها شروع می‌شد و می‌رفت توی عرش ؛ همان جایی که سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است . این صحنه سوررئال ترین صحنه عمرم بود . چهارسالگی من می‌ایستاد و همه زن‌ها نشسته بودند و من زل می‌زدم به این رشته کوه‌های کوچولوی سیاه که گویی متراکم و فشرده از زمین روییده بودند و با زلزله کلمه‌های روضه سید ، تکان می‌خوردند و جلو و عقب می‌رفتند . یک وقت‌هایی هم در خانه خوشروها خوابم می‌برد و چادرم می‌شد خیمه‌ای که سایه‌اش روی شیطنت به خواب رفته‌ام می‌افتاد . یک وقت‌هایی پلک وا می‌کردم و می‌دیدم روی شانه مادرم در تاریکی زیر چادر ، انگار عقب عقب راه می‌‌رفتم و همه چیز از پشت سرم در می‌آمد و در پرسپکتیو مقابلم کوچک می شد . کاشوب در تمامی ذرات عالم است ... هشت سالم بود . هر صبح اول بوی نفت می خزید زیر پره بینی ام و مغزم هشیار می شد که نیم ساعت دیگر باید بیدار شوی . بعد صدای سوت و جوش سماور نفتی صوراسرافیل بود برای من و برادر و خواهرهایم برای شروع یک روز دیگر مدرسه . من معمولا با همان بوی نفت بیدار می‌شدم ؛ ولی دوست داشتم مادرم دست روی صورتم بکشد و یک حامدجان بگوید و دلم ضعف برود و بعد بگویم چشم بیدارم. یک لقمه نان و پنیر یا نیمروی خشک و برشته شده جلویم بخزاند و بعد راهی مدرسه ام کند . آن روزها بم ما جولانگاه کاروان های قاچاق مواد مخدر بود . ماشین لخت می‌کردند ، بچه می‌دزدیدند ، آدم گروگان می بردند و هزار ذنب لایغفر دیگر ... یک وقت‌هایی که سوز هوا زیاد بود یا خبر نا امنی‌ای چیزی در بم می‌پیچید ، صبح‌ها می‌آمد مرا برساند مدرسه . تا مدرسه‌مان راهی نبود که تاکسی و سرویس بخواهد . پیاده می‌رفتیم . بال چادرش را وا می کرد من می‌رفتم زیر چادرش و راه می‌افتادیم سمت مدرسه و وای که چه تجربه مهیبی بود . یک لایه چادر مشکی می شد امن‌ترین اتاق ضد گلوله جهان و آرامشی نجیب می خزید زیر پوست هشت سالگی ام. گاهی چادرش ضخیم بود و هیچ نمی دیدم و با کلماتش هدایت می شدم ؛ فقط می گفت جوی آب است یا سنگ است یا جدول است، تا مدرسه صدا می شنیدم و بوی مادرم که توی مشامم هوریز می‌کرد . گاهی هم چادر نازک تری انتخاب می کرد و می‌شد سایه‌هایی گنگ و مواج را دید و فکر را به هزار سمت و سو برد . زن حواسش به غرورم بود . صد دویست متری مدرسه که می‌رسیدیم، به مردانگی‌ام احترام می‌گذاشت، بال چادرش را وا می‌کرد و من دوباره پلک می‌گشودم به دنیای ترسناک و کیف می کردم از این که این قدر من را بلد است. من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم... . 37 ساله‌ام . سی‌و هفت سالگی‌ام توی روزنامه کار می‌کند . عینک می زند . کتاب می خواند . قسط دارد و شلوغی مترو رنجش می‌دهد . سی و هفت سالگی‌ام از شما چه پنهان یک چادر مادر از سالهای هشت سالگی‌ام را آورده تهران یک وقت‌هایی که خیلی دلش بگیرد، شمد می‌کند رویش و می‌خزد زیر گل‌های حالا بور شده اش و آرام اشک می ریزد . برای منی که چادر مادرش دژ محکم و استواری بوده که پناه همه دلشوره‌هایش بوده، حالا سختش است در همین روزهای سی و هفت سالگی ببیند زنی(تو بخوان دختر یک وزیر که 30 سال است وزیر است) که تا پیش از این به دوربین (بی چادر و البته با حجاب)لبخندهالیوودی می‌زده، به دلیل چنگ زدن به بیت المال و فساد مالی و ربا و ... به چنگ قانون افتاده و حالا که در جلوی دوربین ها و دادگاه و قاضی باید راجع به این 185 میلیارد تومان به مردم توضیح بدهد ، چادر مشکی سر کرده و رویش را گرفته مثل همان زن های نجیب و عاشق خانه خوشروها ... شما که همه چیز دارید! شما که در ناز و شده اید ! ما دلمان به همین خاطرات خوش است. خاطرات ما را مسخره نکنید خانم. @saharshahriary
لابد شهرداری‌چی های دولت تدبیر و امید یزید، همان هایی بودند که به سُم اسب ها نعل تازه زدند و روی پیکر عزیزترین های خلق خدا تاختند... و تاختند تا محو شود نام شهید که نشد...نشد... از گودی های دشت نینوا تا کوچه های تهران اصلا راهی نیست، سواران منتخب ابن زیاد برای حذف نام شهید از کوچه ها با بی حیایی می تازند...می تازند... و نام شهید که محو نمیشود...محو نمیشود... @saharshahriary
. میگفتــ ↓ ڪسی‌که‌دوست‌نداشته‌باشه‌بیاد‌ڪربلا مومن‌نیستـــ! علامت‌مومن‌اینه‌ڪه هرچند‌وقت‌یڪبار‌دلش‌تنگ‌میشه... براۍ‌بین‌الحرمین💔دلش‌تنگ‌میشه.. میگه: نمیدونم‌برای‌چی!ولۍ‌دݪم‌میخواد‌برم ڪربلا✨ @saharshahriary 👈👈👈
سخنرانی عالی و روضه ی امشب در محضر استاد انصاریان که مرید نفس و کلامشون هستم.
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
سخنرانی عالی و روضه ی امشب در محضر استاد انصاریان که مرید نفس و کلامشون هستم.
شبی که دلم گرفته... دل من از عالمو و آدم گرفته... هوای حسین...هوای حرم... باز هم خوش تر از روضه ی تو پناهی نیست مرا.... @saharshahriary
مهناز افشار با اظهار نظرهای نه فقط جاهلانه بلکه مغرضانه و خائنانه، مستقیم و غیر مستقیم، تیشه به ریشه ی دین و مقدسات و امنیت و آرامش مردم زده و حالا گفته میخواد که سکوت کنه تا ترک برنداره ی گوشه نازک تنهایی اش.... سکوتی که بوی خون طلبه ی همدانی رو میده نمیدونستم شال بنفش انقدر حصار امن به وجود میاره برای بعضی ها که خیلی راحت کیلو کیلو شکر و قند و نبات بخورن و لجن پس بدن و انگار نه انگار... ولی خوشحالیم از سکوت تون شما سلبریتی ها حرف زدن بلد نیستید، خفه شدن چطور؟؟؟؟؟ شما آدم نکش نمیخواد صدای دردهای انسانی باشی #سحر_شهریاری @saharshahriary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوچه های بدون شهید... کوچه نیست؛ ناکجا آبادی است که انتهایش یا خیمه ی قرمز ابن زیاد است، یا خانه ی بنفش یک مسئول شهرداری، یا کاخ سفید ترامپ... فرقی ندارد... هرکجا باشی کوچه های بی شهید...کوچه نیست... سقیفه های پر از خیانت است... #کوچه_شهید #سحر_شهریاری @saharshahriary
اطلاع از برنامه ها و مراسم سخنرانی اینجانب 👇👇👇 @heyatalzahra
هدایت شده از پلاک خاکی
قسم به فیض شهادت قسم به سرخی خون به خیبر و نی و هور و جزیره ی مجنون قسم به عارف جبهه به مصطفی چمران به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی قنوت و دست جدای حسین خرازی به انتهای افق ، سرگذشت حاج احمد خوراک کوسه شدن در تلاطم اروند قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج همت به چادر و به حجاب زنان با عفت به صبحگاه دوکوهه ، به درد و صبر از رنج غروب دشت شلمچه ، به کربلای پنج قسم به قدرت خون در برابر شمشیر به یک پدر که نیامد پسر ، و شد او پیر به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو قسم به خون خلیلی شهید راه حیا به ندبه و به کمیل و زیارت عاشورا که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم حسینی ام حسنی ام ، و زینبی هستم @pelakkhakii 👈👈👈
صلی الله علیک یامولای یا مظلوم یا ابا عبدالله الحسین ❤️😢 آه کربلا... خوشبختی یعنی داشتن یک جفت پای خسته، هشتاد کیلومتری کربلا… اربعین پای پیاده حرمت میچسبد... #سحر_شهریاری @saharshahriary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادواره شهدایی که امروز توفیق اجرای آن را برای عزیزان بسیجی و یادگاران شهدا بر عهده داشتم، مهمان مهربانی داشت که بی خبر از راه رسید و دریای دلها را آشوب کرد... 😢💔 جای تک تک تون خالی #سحر_شهریاری @saharshahriary
خوش خنده ی لوس بی جنبه ی کی بودی تو؟؟؟ به چی اینجوری داری میخند!!!! یعنی فقط رئیس دولت تدبیر و امید میتونه وقتی دارن ایستگاهش میکنن، اینطوری بخنده که بگه آره داداچ ما زبون تعامل با فرنگیا رو بلدیم و خیلی اینکاره ایم... ضرب المثل های زیادی هم شامل این تصویر بی نظیر میشه: روی آب بخندی دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید ولی من خودم میگم: تعطیل بودن هم عالمی داره!!! @saharshahriary
دو خط بخونم رفقا؟؟؟؟ هرچند هرچی ما روضه بخونیم و بخونن این خانواده به چشم دیدن... هرچی ما روضه بخونیم و بخونن، دختر فاطمه توی نصفه روز همشو دیده آه امشب دختر علی با سر برادر داره میره... داره میره... هنوز... رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب حسین چشم تو روشن اسیر شد زینب 😭💔 @saharshahriary
یه حرفی میگم و تمام... خودش اوج روضه است...😔💔 امشب آخرین شب جمعه ی ماه محرمه... آه حسین آه محرم آه کربلا... @saharshahriary