_ ارمی جان (بغضش ترکید) الان میخواهند برای امام نماز میت بخوانند. من و پدرت داریم می رویم. اگر تو هم می آیی،بیا که بابا منتظر است.
ارمیا گریه اش گرفته بود. زانوهایش را بغل گرفته بود. آنقدر به عکس امام خیره بود که مادرش را در چهارچوب در نمی دید.
_ برویم برای امام نماز میت بخوانیم؟! مامان حواست کجاست؟
منِ ارمیا بروم بگویم یاالله ارحم روح الله! خدا روح خودت را بیامرز!...
مامان کجای کاری؟ ما برویم از خدا بخواهیم امام را بیامرزد؟
حواست نیست مامان... هیچ کس نمی فهمد... چرا همه این جوری شدند؟ امام را نباید دفن کرد. امام زنده است. مامان، امام زنده است!
#کتابارمیا📚
#رحلت_امام_خمینی 🖤
@saharshahriary