eitaa logo
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
7.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
16 فایل
ضیافت‌قلم‌ودست‌نوشته های #سحر_شهریاری ارشد ادبیات،دانشجوی دکترای مدیریت، معلم،نویسنده،فعال اجتماعی و فرهنگی،سخنران و مجری کشوری،مبلّغ و کارشناس محافل بانوان و دختران،شاگردی درحال آموختن. حذف لینک و نام نویسنده به‌رسم امانتداری جایزنیست تبادل @FatemehSat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک جشن تکلیف زیبا و باشکوه که با حجاب یکدست و تاج بندگی و دکور زیبا و برنامه ریزی عالی تبدیل شده به این چیزی که می‌بینید... جشن تکلیف دختران عراقی👌❤️🌸 @saharshahriary 👆👆🌱
«هنر عاشق کردن و عاشق نگه‌داشتنِ دیگران» ✍ آقاجان کارگر بود که در زمین‌هایِ کشاورزیِ این و آن کارگری می‌کرد! • آنقدر عاشقش بودم، که حتیٰ خاطرات پنج شش سالگی‌ام را با او خوب به خاطر دارم. • می‌ماندم خانه‌ی آنها و سعی می‌کردم در نزدیک‌ترین فاصله به ایوان بخوابم. همانجایی که سحرها بیدار می‌شد و وضو می‌گرفت و میرفت می‌نشست آنجا سر سجاده و ساعتها نجوا و ناله داشت... • و من در همان سن چهار پنج سالگی از زیر رواَندازم، تمام این چند ساعت را با او بیدار بودم و تماشایش می‌کردم اما جُم نمی‌خوردم. • آسمان بین‌الطلوعین که به روشنی می‌رفت دیگر سماورش به جوش رسیده بود، چای دم می‌کرد و سفره صبحانه را پهن... و همینطور که زیر لب آواز می‌خواند سوار دوچرخه‌اش میشد تا برود نان تازه بخرد. • نان را که می‌آورد از پرچین کنار حیاط رد می‌شد و می‌رفت خانه‌ی ننه‌جان! ننه جان، مادرزنِ آقاجان بود! که اصلاً آقاجان را دوست نداشت. اصلاً که می‌گویم یعنی خیـــلی.... او معتقد بود آقاجان مرد فقیری است که دختر زیبارویش را عاشق خودش کرده و دلش را دزدیده و گولش زده بود. وگرنه هیچ‌کس به این مرد یک‌لاقبا زن نمی‌داد و او مجبور شد این کار را بکند. • آقاجان تا آخر عمرش با نداری دست و پنجه نرم کرد! من این را از بیسکوییت‌های کوچولویی که برایم می‌خرید می‌فهمیدم، اما بالاخره دست خالی نمی‌آمد خانه. تا وقتی زنده بود هرگز بچه‌هایش احساس فقر نکردند چه برسد به من... نوه‌ها عزیزترند آخر! • بنظر من اما، بزرگترین جنگ پیروزمندانه‌ی زندگی آقاجان، که از او مرد عارفی ساخت که مناجات نیمه‌شبهایش مرا در خردسالی عاشق خودش کرده بود، «جنگ ندید گرفتنِ تحقیرها و تهمت‌های ننه جان» بود. √ آقاجان، صاحبِ اسم مبدّل شده بود. دیگر آنقدر بزرگ شده بود که: نه اینکه نخواهد نشنود، نه، انگار اصلاً نمی‌شنید ننه جان نفرینش می‌کند، از او کینه دارد و پشت سرش حرف می‌زند! باز فردا صبح، از کنار پرچین رد میشد و نان تازه می‌گذاشت سر ایوان ننه جان. آقاجان شصت ساله بود که رفت. همه‌ی قبرستان پُرِ آدم بود! اندازه‌ی سه تا شهر ....مردم آمده بودند. و ننه جان، حیرت زده از این جمعیت! آن روز ننه جان گفت: من بازنده‌ی این بازی بودم ... این جمعیت گواهی می‌دهد که او فقط دل دختر مرا نبرده بود. آنقدر اهل عشق بود که ریز و درشتِ اهالی روستاهای کناری هم اینجایند... • امروز او ثروتش را به رخ من نکشید! او سالهاست با محبتِ همراه با سکوتش ثروتش را به من نشان داده بود، ولی من نمیخواستم باور کنم. من حرف ننه جان را فهمیدم: اما چند سال بعد وقتی بزرگتر شده بودم، روزی که ننه جان را به خاک می‌سپردند، تازه فهمیدم منظورش از ثروت چه بود! به جمعیتی که فقط جمع خانواده و دوستان بود خیره شده بودم، و نیکنامی آقاجان و عشقش را مرور می‌کردم که هنوز هم در میان اهالی شهر جریان داشت. آقاجان یک ولی‌الله بود در لباس کارگری فقیر! @saharshahriary 👆👆🌱
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
👆👆👆💔💔💔 از غم غزه روزهایمان خونین و دردآلود است... از چشم های قلبم ۱۶۰ روز است، خون می‌چکد... دنیا چرا از غصه این مصیبت ها فرو نمی پاشد... 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بدون تدبیر و برنامه‌ریزی و استغاثه و التجاء، نمی‌شود از فضیلت‌های ماه مبارک رمضان و فرصت‌های آن برخوردار شد. کسانی که مأموریت‌های بزرگ دارند، اگر بخواهند توفیقات الهی داشته باشند و اگر بخواهند در این مسیر، انگیزه‌های نفسانی و شیطانی وارد کارشان نشود، حتماً نیاز به برنامه‌ریزی برای بهره‌مندی از این اوقات دارند.» @saharshahriary 👆👆🌱
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
عزیز بابا دیگر چه کسی را دختر گلم صدا بزنم... عزیز بابا اگر چند روز دیگر می‌ماندی سه ساله میشدی...
۱۶۰ روز است درد عمیق این سؤال قلبم را می‌سوزاند: مادر فلسطینی! پدر غزه ای! دلتان برای صدای فرزندتان که تنگ میشود، برای آن لحظه رؤیایی که دست های کوچکش حلقه میشد دور گردنتان و تمام غم عالم را فراموش میکردید، با غم جگرسوز این داغ عظیم چه میکنید؟... از شکوه صبرتان، دارم رشد میکنم، دارم تمرین بندگی میکنم... دارم رها میشوم از غم های کوچک و از ترس‌های سخیف... دارم همراه شما در این صبوری و مقاومت باشکوه، حصار پیله‌های نفس را میشکنم... شاید قرار بوده است ما به شما نگاه کنیم و پروانه شویم... @saharshahriary 👆👆🌱
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
خواهر است دیگر! گرسنه است، میلرزد، اما لقمه اش را در دهان برادر گرسنه اش میگذارد در حالی که صهیونیس
19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 "ما در دنیایی موازی، زندگی می‌کنیم و هیچ‎وقت، به هم نمی‌رسیم." سرباز روح‌الله رضوی، جوان انقلابی کشمیری، از حس و حال خود، وقتی مسائل داخلی ایران را می‌بیند، نوشته است: "ما در دنیایی موازی زیست می‌کنیم که از دعوای بین رییس مجلس و فلان نماینده، بی‌اطلاعیم؛ سر در نمی‌آوریم؛ که خبری از دعواهای درمانگاه قم نداریم ما در دنیایی موازی، زیست می‌کنیم و تصور می‌کنیم که مهمتر از ماجرای غزه، خبری در این دنیا نیست؛ اما ظاهرا اینطور نیست؛ وقتی که نویسنده معروف رمانهای دوران جوانی‌مان لام تا کام از غزه سخن نمیگوید، وقتی شاعران احساسی ما حسی نسبت به مرگ ۱۳هزار کودک ندارند. وقتی خواننده‌های ترانه‌های عاشقانه، غزلی برای غزه نمی‌خوانند. وقتی فلسطین جایی حتی در دعاهای آقای مداح ندارد. ما در دنیایی موازی، زندگی می‌کنیم و هیچ‌وقت به هم نمی‌رسیم." 🔹 اسفند ۱۴۰۲ | رژیم صهیونیستی در طول ۱۵۶ روز حمله به غزه ۳۱۰۴۵ نفر را شهید و ۷۲۶۵۴ نفر را نیز مجروح کرده است؛ تاکنون تعداد زیادی از مردم غزه به دلیل گرسنگی شهید شدند؛ ۷۲ درصد از قربانیان جنگ غزه، زن و کودک هستند.💔 @saharshahriary 👆👆🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•❤️🌱• به تو برمی‌گردم در نگُشا، آغوش باز کن... +خوش اومدی ماهِ برکتِ بی‌ انتها... @saharshahriary 👆👆🌱
هدایت شده از پلاک خاکی
جشن رمضان در غزه! یعنی زندگی هنوز جریان دارد با تمام داغ هایی که دید با تمام گرسنگی هایی که کشید! و رمضان بدون افطار و سحر در غزه ای که خون دل میخورَد، شروع شد... و دعای سحر و افطار ما پشت سرشان است... شبتون روشن به ماه رمضان ✨ ۴بار بگیم الـــ๓ـ‌‌حمدلله رب العالمین ❤️ دعوتید به پلاک خاکی 👇💛 @pelakkhakii