eitaa logo
شهد شعر
301 دنبال‌کننده
129 عکس
102 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
45.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خنده بر لبهای تو هر وقت جاری می‌شود حال واحوال دلم سبز و بهاری می‌شود اشک شوقم می‌چکد هربار می‌بینم تورا تو میایی گونه هایم آبیاری می‌شود از بلور چشم تو ، ای در نگاهت آفتاب باز صحن قلب من آیینه‌کاری می‌شود از کنار عشق نابم ساده نگذر هیچ وقت میروی روحم لبالب زخم کاری میشود بس‌که دارم روز و شب دلشوره‌ی دیدار تو لحظه ها لبریز از چشم انتظاری می‌شود هر کجا که می روی برگرد پیشم زودِ زود کار من با رفتنت لحظه شماری می شود دوستت دارم به‌جان، اما عزیزم فاصله مانع دیدار و شوق جان‌نثاری می‌شود می‌گریزم از نگاه آینه وقتی که صبح چشم من در حسرتت غرق خماری می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای عشق دمی بیا و همراهم باش هم پای دل و هم نفس آهم باش برگرد بیا هوای شعرم ابری ست در هر غزلم مطلع دلخواهم باش
مائيم و شعر و عاشقی و زندگانی شاعر به پای شعر می‌ریزد جوانی هر چند واژه واژه اش لبریز مهر است دنیا به شاعر میکند نامهربانی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بگذار سربه مهر بماند سكوت من گر درد دل كنم همه اش دردسرشود صفير آراني
مائيم و شعر و عاشقی و زندگانی شاعر به پای شعر می‌ریزد جوانی هر چند واژه واژه اش لبریز مهر است شاعر نمی بیند ز دنیا مهربانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می‌گردد؟ هیچ! زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره‌ها می‌ماند
هدایت شده از گلچین شعر
یک نفر باید بیاید عشق ، مهمانم کند سر دهد در پای من تا رو به سامانم کند من چنانم که به نازی خلق را حیران کنم او چنان در عاشقی باشد که حیرانم کند دین و دل را واگذارد در تمنای وصال آنچنان که بی نیاز از این و از آنم کند خانه آبادم کند با سقفی از مهر و وفا دست من گیرد ، رها از کنج ویرانم کند سر گذارد زیر تیغ عشق ، بی چون و چرا جان خود را همچو اسماعیل قربانم کند دور سازد آتش نمرود را از سینه ام من خلیلش گردم و او در گلستانم کند تا به دست آرد دل غرق نیاز و ناز را شبنم چشمان خود را نذر دامانم کند می رسد آخر کسی از گوشه ی تقدیرها با خمار چشم مستش همچو مستانم کند زندگی یعنی همین که در هجوم دردها یک نفر باشد که با یک بوسه درمانم کند @golchine_sher