eitaa logo
صاحب نفس
328 دنبال‌کننده
458 عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
🍃💚﷽💚🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صلوات ((عطرصلوات))
📚داستان حورالعین و ازدواج با شیخ علی داستان زیر به وسیله فاضل دانشمند، نویسنده توانا، جناب آقای ناصر باقری بید هندی به دفتر انتشارات مکتب الحسین (ع) رسیده است. ایشان نوشته است. آیت الله شیخ محمد حسن مولوی قندهاری در یکی از مجالسی که شبهای جمعه دارند فرمودند: طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) متوسل به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابوالفضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف برمی گردد و باز در مدرسه نواب مشغول درس می‌شود، و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و غریبم، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی مجرد وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان زن دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا امشب به حجره‌ات ببر! خلاصه شیخ علی او را در آن شب به حجره‌اش می بیرد. در موقع داخل شدن به مدرسه، چند تا از طلبه‌ها از حجره‌های خویش بودند، ولی هیچ یک آن زن را نمی‌بیند. شیخ علی به آن زن می‌گوید: شما در حجره استراحت کن، من می‌روم حجره ای یا جایی برای استراحت خود پیدا می‌کنم. اما تا از حجره بیرون می‌آید، نوری از حجره تلالو می‌کند (ظاهراً آن زن چادرش را برداشته بود) ﻟﺬﺍ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ ﺷﻤﺎ ﮐﻴﺴﺘﯽ؟ ﺟﻨﯽ؟ ﻳﺎ... ﺁﻥ ﺯﻥ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺍﺋﻤﻪ ﺣﻮﺭﻳﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ؛ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺣﻮﺭﻳﻪ‌ﺍﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ، ﺍﻟﺂﻥ ﻫﻢ ﻳﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻓﻠﺎﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﯼ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺗﻬﻴﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﯼ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺮﻭﻳﻢ. ﺑﺎﺭﯼ، ﺷﻴﺦ ﺣﺪﻭﺩ 17 ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺣﻮﺭﻳﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺭﺍﺯ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ. ﻓﻘﻂ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺭﻓﻘﺎﻳﺶ، ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤﺪ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯽ ﺍﻃﻠﺎﻉ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ﻫﻔﺪﻩ ﺳﺎﻝ، ﺷﻴﺦ ﻋﻠﯽ ﺑﻪ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﯼ ﻣﯽ‌ﺍﻓﺘﺪ. ﺁﻥ ﺯﻥ ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻭﯼ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺭﻓﻴﻘﺖ ﺑﻪ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﻭ ﻓﻠﺎﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﻓﻠﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ، ﻟﺬﺍ ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﻟﺎﯼ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﺷﯽ. ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺗﻮ ﻋﺠﺐ ﺯﻧﯽ ﻫﺴﺘﯽ، ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺕ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ، ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺍﺟﻞ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﯽ‌ﮐﻦ! ﺯﻥ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﻳﻢ. ﻣﻦ ﻳﮏ ﺣﻮﺭﻳﻪ ﻫﺴﺘﻢ. ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺧﻮﻳﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺷﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﻄﺎﺏ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﯽ ﻫﺎﺷﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺕ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺮﻭﯼ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺸﻮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺍﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺣﻮﺭﻳﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺳﭙﺲ ﻳﮏ ﺗﺼﺮﻓﺎﺗﯽ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻡ. ﺍﻳﻨﮏ ﻣﺪﺕ 17 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﺧﻴﺮﺍ ﺧﺒﺮ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﮐﻪ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﯽ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ. 1. چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع)، ج1، ص454. 📡 @atresalavat 🇮🇷 📡 @atresalavat 🇮🇷 کانال خُزّانُ العِلم👇 @Khuzzanaleilm 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرخاص
واقعا قشنگه♥️🌹 ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " : ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ می کند؟ " ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ... ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ ! ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می کنید؟ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ...! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ" : می بیننید؟! ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ"!!! ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﯾﺮ ﺭﻭ می شوﺩ! 📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
رفیقی می گفت: دنیا یک خانه بزرگ است و آدمها هر کدام مانند یکی از وسایل خانه هستند. بعضی کارد هستند تیز، برنده و بیرحم. بعضی کبریت هستند و آتش به پا می کنند. بعضی کتری هستند و زود جوش می آورند. بعضی تابلوی روی دیوار هستند، بود و نبودشان تاثیری در ماهیت خانه ندارد. بعضی قاشق چایخوری هستند، و فقط کارشان بر هم زدن است. بعضی رادیو هستند و فقط باید بهشان گوش کرد. بعضی تلویزیون هستند، و بدجور نمایش اجرا می کنند. اینها را فقط باید نگاه کرد. بعضی قابلمه هستند، برایشان فرقی نمی کند محتوای درونشان چه باشد، فقط پر باشند کافیست. بعضی قندان هستند، شیرین و دلچسب. و بعضی دیگر نمکدان، شوخ و بامزه. بعضی یک بوفه شیک هستند، ظاهری لوکس و قیمتی دارند، اما در باطن تکه چوبی بیش نیستند. بعضی سماور هستند، ظاهرشان آرام، ولی درونشان غوغایی بر پاست. بعضی یک توپ هستند، از خود اختیاری ندارند و به امر دیگران اینطرف و آن طرف می روند. بعضی یک صندلی راحتی هستند، می‌شود روی آن لم داد، ولی هرگز نمی‌توان به آنها تکیه کرد. بعضی کلاه هستند، گاهی گذاشته و گاهی برداشته می‌شوند ولی در هر دو صورت فریبکارند. بعضی چکش هستند، و کارشان کوبیدن و ضربه زدن و خرد کردن است. و اما..‌‌‌. بعضی ترازو هستند، عادل و منصف. حرف حق را می‌زنند، حتی اگر به ضررشان باشد. عده ای تنگ بلورین آب هستند، پاک و زلال اینها نهایت اعتمادند. برخی آینه اند، صاف صیقلی بدون کوچکترین خط و خش، اینها انتهای صداقت‌ند. عده ای، چتر هستند، یک سایبان مطمئن در هجوم رگبار مشکلات. عده ای دیگر لباس گرم هستند، در سرمای حوادث و تن پوشی از جنس آرامش. عده ای مثل شمع، می‌سوزند و تمام میشوند، ولی به اطرافیان نور و گرما و آرامش می‌دهند. 🔹 این مهم است که: ببینیم ما در زندگی نقش کدام یک از این وسائل خانه را بازی می‌کنیم. پس مراقب خودمان باشیم، یک خطای در زندگی یک عمر افسوس خوردن است. خداوند متعال نگهدار همه عزیزان باشد. 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از خُزّانُ العِلم
🔘 داستان کوتاه 🔹چقدر ساده میشه دل کسی رو شکست!؟!!!.... ✍️مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود. سال‌ها این موضوع برای من جای سوال بود با این‌که او سنگ‌دل هم نبود. بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوه‌های خود عیدی می‌داد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسری‌اش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آن‌ها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زنده‌ام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمی‌دانم. برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند. کانال خُزّانُ العِلم👇 @Khuzzanaleilm 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرخاص
٣جملات تاثير گذار از چارلی چاپلین ١. هيچ چيز در اين جهان جاودانه نيست حتى مشكلات و بد بيارى هاى ما ٢. من قدم زدن تو بارون را دوست دارم چون كسى نميتونه اشكامو ببينه ٣. بيهوده ترين روز در زندگى اون روزيه كه ما نخنديم لبخند بزنيد و اين پيام رو به هر كى كه دوست دارين خندشو ببينن بفرستين چارلى ميگويد: پس از كلى فقر، به ثروت و شهرت رسيدم . اموخته ام كه با پول ... ميتوان ساعت خريد، ولى زمان نه ... ميتوان مقام خريد، ولى احترام نه ... ميتوان كتاب خريد، ولى دانش نه... ميتوان دارو خريد ولى سلامتى نه، ميتوان رختخواب خريد، ولى خواب راحت نه ... ارزش ادمها به دارايى آنها نيست به معرفت آنهاست تقدیم به دوستان بامعرفت 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا