eitaa logo
صاحب نفس
121 دنبال‌کننده
453 عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
🍃💚﷽💚🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرف های خصوصی
داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی" پدرم گفت: معلومه، «پول» گفتم: نه، جور در نمیاد مادرم گفت: پس بنویس «طلا» گفتم: نه، بازم نمیشه. تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه. دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه. داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ. مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال، ▪️پابرهنه میگوید «کفش» ▪️نابینا می گوید «نور» ▪️ناشنوا میگوید «صدا» ▪️لال میگوید «حرف» و... ♦️اما هیچ کدام جواب کاملی نبود 💐 جواب«فَرَج» بود و ما هنوز باورمان نشده: تا نیایی گِره از کارِ بشر وا نشود... 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطرخاص
بسـم الله الرحمــان الرحیــم 💠یکی از افرادی که کارش مدیریت کاروان های اعزامی از مشهد به کربـلای معلی می‌باشد، تعریف می‌کرد:👇 سال1396 شمسی در فرودگاه هاشمی نژاد مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند. تعدادی از زائران به من گفتند: _تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد، آنها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند، گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن گوی سبقت را از غربی‌ها❗️ربوده اند... همینطور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند. وضع ظاهرشان به همان پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد. وقتی به ما رسیدند گفتند: ➖کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ من که توقع این سوال را نداشتم گفتم: ➖بله، چطور مگه؟ آنها با خوشحالی گفتند: ➖اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم. 🔸من که بعد از حدود 300بار مدیر کاروان عتبات عالیات بودن، تا به حال اینگونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی بعلت اینکه زائر حضرت بودند، به آنها خوش آمد گفتم. بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی قبل از پرواز شروع کردم اصطلاحا به امر به معروف و نهی از منکر، (یعنی به درب می‌گفتم که دیوار بشنود) 💎می‌گفتم این مکان‌های مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند، اما دختر این خانواده که گویا منظور اصلی من او بود با حالت ناراحتی و بی‌اعتنایی به من فهماند که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست. به نجف اشرف رسیدیم من هم در زمان‌های گوناگون می‌گفتم که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی می‌کرد. ⭕️تـااینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛ پدر آن دختر پیش من آمد و گفت:👇 ➖حاصل زندگی من و همسرم همین یک دختر است که پزشک اطفال است،شاید بخاطر عدم توجه ما، او فقط در درس و شغلش موفق شده و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمی‌داند! ما تصمیم گرفتیم او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند، چون آرزوی هر پدر و مادری عاقبت بخیری فرزندش می‌باشد. دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات نمی‌داند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت می‌کنید، او به اتاق می آید دائم می‌گوید: منظور حاج آقا فقط من هستم! چون فقط در این کاروان منم که سر و وضعم اینگونه است. ما از شما می‌خواهیم که رعایت حال ما و دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید. ➖گفتم: این وظیفه من است که این مسائل را برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت علیهم السلام شکسته نشـود. گفتگوی ما تمام شد، و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم. 〰❁○❁☆●☆❁○❁〰 صبح روز اول که در کربلا بودیم به لابی هتل آمده و دیدم خانمی 🌸با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل🌸 منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد. وقتی دید من با تعجب او را نگاه می‌کنم گفت:↘️ ➖ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بی‌حجاب چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم اجازه دهید عبایتان را بشویم. ❗️من که شوکه شده بودم گفتم: ➖اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت امروزتان را نمیفهمم؛ ثانیاً شما هم زائر هستید هم پزشک؛ در شأن شما نیست که عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم. درحالیکه گریه می‌کرد از من خواهش کرد که اجازه دهم!! توجه که کردم دیدم واکس تهیه کرده و تمام کفش های کاروان را واکس زده بود. به او گفتم تا نگویی چه شده من نمی‌گذارم❗️ 🔅باحال گریه گفت: دیشب وقتی وارد کربلا شدیم من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند: ➖دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمی‌تواند به این مکان بیاید. حرف‌هایی که مدیر کاروان می‌زد همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری می‌شد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی. و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی، طفل مریضی دارم می‌خواهم درمانش کنی. ➖او در حالیکه گریه می‌کرد می گفت: حضرت طبیب همه عالم هستند... ولی به من فرمودند دنبال من بیا...⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬆️ ⬆️ ⬆️بـه همراه حضرت از دو اتاق رد شدیم و وارد اتاق دیگری شدیم، روی سکویی طفلی شـش ماهه دیدم که مثل قرص ماه می‌درخشید و تیری سه شعبه به گلویش اصابت کرده بود. 🔅حضرت فرمودند: پسرم را درمان کن. (خانم دکتر در حالیکه بشدت گریه می‌کرد، سؤال کرد: حاج
هدایت شده از عطرخاص
آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟) من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: بله، ولی این سؤال‌ها را نپرس... ایـن‌ها روضه‌های سوزناکی است که جگر انسان را کباب می‌کند. اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭 گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید و سیراب کنید. 🔸خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق گریه می‌کرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان، با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ می‌دهند؟! حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!! و بلند بلند گریه می کرد... 〰〰〰🌸🌸〰〰〰 به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران می‌گفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست... بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد. بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم، روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکس‌ها و نوشته‌هایی بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود. آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند. با خوش‌رویی از من پذیرایی کرد و گفت: باور نمی‌کنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم، امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول درد و مرض اطفال را تشخیص می‌دهم و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمی‌فرستم و با اولین نسخه مریض‌ها خوب می‌شوند، فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام 📕کتاب خروش خدا صفحه 83📕 علیرضا ثبتی گجوان 🔆خدایا به خون گلوی حضرت علی اصغر علیه السلام، خون آن مظلومی که به فرموده امام صادق علیه السلام "اگر یک قطره از آن بر روی زمین ریخته می شد، خداوند قهار بساط زمین و آسمان را جمع می کرد" قَسَمت می‌دهیم آخرین خلیفه و جانشینت را بدون وقوع علائم حتمی در عالم، ظاهر بفرما آمین یا رب العالمین... 📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
بعضی از آدم‌ها ترجمه‌شده‌اند بعضی از آدم‌ها فتوکپی آدم‌های دیگرند بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می‌رسند بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی دارند بعضی از آدم‌ها خط‌خوردگی دارند بعضی از آدم‌ها را چندبار باید بخوانیم تا معنی آن‌ها را بفهمیم و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده کنار بگذاریم... از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت از روی بعضی‌ها جریمه! ▫️قیصر امین‌پور 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه عمر برندارم سرازاین خمار مستی که هنوز من نبودم که تو دردلم نشستی سعدی 🥰 😘 ☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
🚀 @stickernew 🇮🇷 🚀 @stickernew 🇮🇷 🚀 @stickernew 🇮🇷
صافی برای مصرف روحم هوای تو کافی است خیال دلکش دیر آشنای تو کافی است جهان‌که یخ بزند در هجوم سرد ستم برای آب شدن کربلای تو کافی است نمی شود که تو باشی یزید هم باشد؟ خدا بس است تو را یا خدای تو کافی است؟ نه در مدینه نه در مکه و نه در کوفه نبود جا، به سر نیزه جای تو کافی است؟ جهان بگو که بماند به آن عبیدالله برای سلطنتت نا کجای تو کافی است شکست قامت عباس و عهد او نشکست همین نشانه برای لوای تو کافی است حسین جان تو و جان جان تو عباس برادرانه بگویم برای تو کافی است به پرده های دلم موج اشک می لرزد که صافی دل ما را صفای تو کافی است عبدالرسول عمادی دوم شهریور نود و نه 🥰 😘 ☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
برادری به تعداد نیست! به معرفتست... چرا که یوسف (ع) ده برادر داشت و حسین (ع) تنها عباس را... 🥰 😘 ☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5960825719587079716.mp3
5.98M
🎤 🔊 🍃 اگه 🍃 🍃 تو روضه یِ آقا شد بدنم 🍃 ✅ نسخه تکمل شده ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ⁉ ؟! 🌸 امام حسن علیه السلام فرمودند: أقْوَى الْأَسْبَابِ الْجَالِبَةِ لِلرِّزْقِ قوی ترين اسباب کسب روزى این هاست: 🔹إقَامَةُ الصَّلَاةِ- بِالتَّعْظِيمِ وَ الْخُشُوعِ- نماز خواندن با تعظيم و خشوع 🔹و قِرَاءَةُ سُورَةِ الْوَاقِعَةِ خُصُوصاً بِاللَّيْلِ وَ وَقْتِ الْعِشَاءِ- و خواندن سوره واقعه به ويژه در شب و وقت عشاء، 🔹و سُورَةِ يس وَ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَقْتَ الصُّبْحِ- خواندن سوره «يس» و «مُلْك» در صبح، 🔹و حُضُورُ الْمَسْجِدِ قَبْلَ الْأَذَانِ حضور در مسجد پيش از اذان، 🔹و الْمُدَاوَمَةُ عَلَى الطَّهَارَةِ- هميشه با طهارت بودن 🔹و أَدَاءُ سُنَّةِ الْفَجْرِ وَ الْوَتْرِ فِي الْبَيْتِ- و انجام نافلۀ فجر و نماز وتر در منزل 🔹و أَنْ لَا يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ لَغْوٍ... . و این که سخن لغو نگوید. 📚بحار الأنوار، ج73، ص: 319 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 👇••🇮🇷•• تشریف بیاورید🌷 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ 📡 @atre1o1 🇮🇷 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
به نام نامے سر، بسمه‌ تعالے سر بلندمرتبه پیڪر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلات، سجده خواهم ڪرد ڪه بنده‌ے تو نخواهد گذاشت، هرجا سر قسم به معنے لا یمڪن الفرار از عشق ڪه پر شده است جهان، از حسین سرتاسر نگاه ڪن به زمین! ما رأیت إلا تن به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر سرے ڪه گفت: «من از اشتیاق لبریزم به سرسراے خداوند می‌روم با سر هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا ڪفن، مبادا سر.» همان سرے ڪه "یحب الجمال" محوش بود جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر سرے ڪه با خودش آورد بهترین‌ها را ڪه یک به یک، همه بودند سروران را سر زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرڪه عابس، " أجنّنی"گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم " أم وهب" را، به پاره تن گفت برو به معرڪه با سر ولے میا با سر خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت آخر سر، روے پاے مولا سر چنان ڪه یک تن دیگر به آرزوش رسید به روے چادر زهرا گذاشت سقا، سر در این قصیده ولے آنڪه حسن مطلع شد همان سرے است ڪه برده براے لیلا سر همان ڪه احمد و محمود بود سر تا پا همان سرے ڪه خداوند بود، پا تا سر پسر به ڪورے چشمان فتنه ڪارے ڪرد پر از علے شود آغوش دشت، سرتاسر میان خاک، ڪلام خدا مقطعه شد میان خاڪ؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر حروف اطهر قرآن و نعل تازه‌ي اسب چه خوب شد ڪه نبوده است بر بدن‌ها سر تنش به معرڪه سرگرم فضل و بخشش بود به هرڪه هرچه دلش خواست داد، حتے سر جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است جدا شده است و نیفتاده است از پا سر صداے آیه ڪهف الرقیم می‌آید بخوان! بخوان و مرا زنده ڪن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام ڪه آفتاب درآورد از ڪلیسا سر عقیله، غصه و درد و گلایه را به ڪه گفت؟ به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر دلم هواے حرم ڪرده است می‌دانی دلم هواے دو رڪعت نماز بالا سر ...