هدایت شده از حرف های خصوصی
پیامبر اکرم (ص) هرگاه سلمان رو می دیدند ، لذت می بردند.
امیرالمومنین هم مالک رو که می دیدند لبخند بر لبانشان نقش می بست.
آیا ما هم جوری شدیم که
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم که ما رو می بینند
لبخند بزنند و راضی باشند 🌺
یا ایها العزیز
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت
که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند
ذوق حلوا را؟
#دلنوشته_هایم
...
هدایت شده از استیکر1و1
🍃💚﷽💚🍃
به جوانی که بی نماز باشد زن ندهید کسی که لطف خدا را نا دیده می گیرد
یقیناً لطف شما را نادیده می گیرد
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از عطر1و1
💫استخوان پیامبر و باران رحمت :
در زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان بود در سامراء قحط سالی شد و باران نیامد. خلیفه وقت (معتمد) دستور داد تا همه برای نماز استسقاء (طلب باران) به صحرا بروند. مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دعا کردند ولی باران نیامد.
روز چهارم جاثلیق بزرگ اسقفهای مسیحی با نصرانیها و رهبانان به صحرا رفتند. در میان آنها راهبی بود همین که دست به دعا برداشت باران درشت به شدت بارید بسیاری از مسلمانان از دین این واقعه شگفت زده شده و تمایل به دین مسیحیت پیدا کردند این قضیه بر خلیفه ناگوار آمد ناگزیر دستور داد امام را به دربار آوردند خلیفه به حضرت گفت: به فریاد امت جدت برس که گمراه شدند!
امام علیه السلام فرمود: فردا خودم به صحرا رفته و شک و تردید را به یاری خداوند از میان بر می دارم.
همان روز جاثلیق با راهب ها برای طلب بارن بیرون آمد و امام حسن عسکری علیه السلام نیز با عده ای از مسلمانان به سوی صحرا حرکت نمود همین که دید راهب دست به دعا بلند کرد به یکی از غلامان خود فرمود:
دست راست او را بگیر و آنچه را در میان انگشتان اوست بیرون آور.
غلام، دستور امام علیه السلام را انجام داد و از میان دو انگشت او استخوان سیاه فامی را بیرون آورد امام علیه السلام استخوان را گرفتآن گاه فرمود:
حالا طلب باران کن!
راهب دست به دعا برداشت و تقاضای باران نمود. این بار که آسمان کمی ابرای بود صاف شد و آفتاب طلوع کرد.
خلیفه پرسید: این استخوان چیست؟
امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که این مرد از قبر یکی از پیامبران خدا برداشته است. هر گاه استخوان پیامبران ظاهر گردد آسمان به شدت می بارد.
بدین گونه حقیقت بر همگان آشکار گشت و مسلمانان آرامش دل پیدا کردند.
📚 داستانهایی از بحارالانوار ج 2
...
هدایت شده از عطر1و1
🍃💚﷽💚🍃
🔰حضرت علامه جوادی آملی
مدّظلّه العالی؛
💠این بیان نورانی امام حسن عسکری سلام الله علیه است که فرمود:
انّ وصول الی الله سفرُ لا یُدرَک الّا بامتطاء اللیل
#نماز_شب مرکب است تقوی توشه است زاد راه است
تزوّدوا فانّ خیر الزّادالتقوی
این گوشه ای از سفر را تامین میکند.
یک مسافر اگر سفر دور در نظر دارد هم توشه ی کامل میخواهد هم مرکب راهوار.
آدم خوب بودن و عمل صالح داشتن اینها میتواند ره توشه تهیه کند ولی بدون نماز شب انسان پیاده است این پیاده تا به آن مقصد برسد ابن السبیل خسته میشود و بین راه میماند.
#سحر
#نماز_شب
...
دعا 👇
خدایا آنچه از تو خواستیم و نخواستیم از خوبیها و ترک بدیها به ما عطا بفرما و فرج ولیت را نزدیک بگردان
مردم دعا برای ارزانی، مسئولین تلاش برای گرانی می کنند
خدایا این رویه را اصلاح بگردان
شفاء ، حیا ، غیرت ، رونق بازار ، ازدواج به موقع برای نسل جوان مسلمان ،
برچیده شدن فساد و فحشا ، سلامتی و برکت کار و تلاش به نسل ما عطا بفرما
ان شاالله
الهی آمین
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
🥰 #صاحب_نفس 😘
...
هدایت شده از عطرخاص
💠آیت الله رئیسی :
🍃🌸"گاهی حاج قاسم،آقای نصرالله و افراد دیگر به مشهد میآمدند،منتهی آمدنشان چندان آشکار نبود،من و چندنفردیگرمیدانستیم که ایشان آمدهاند.گاهی آشکار میآمد که به خاطر ارادت مردم نمیتوانست درحرم زیارت کند.برخی مواقع هم از قسمت مخصوص مشرف میشد که بتواند راحتتر زیارت کند.
البته دوست داشت علنی و بین مردم به زیارت برود.به ما هم میگفت من میروم پایین زیارت کنم.وقتی میرفت مردم دورش جمع میشدند.
یکبارکه ایشان به بارگاه حضرت رضا مشرف شد همزمان باغبارروبی بود.چون همیشه در منطقه بود جوری برنامه راتنظیم کردیم که ایشان بتواند درغبارروبی شرکت کند.
غبارروبی مراسم بسیاربامعنویتی است.
🍃🌸قبل از تولیتِ بنده و درطول سالهای بعد از انقلاب اسلامی همیشه اینطوربودکه #فقط_علما میتوانستند داخل ضریح مطهر بروند.
روزی که ایشان آمده بود بعد ازاینکه مراسم غبارروبی تمام شد،حال #ارتباط_باحضرت_رضا پیداکرد و #اشک میریخت.
غبارروبی که تمام شد به ذهنم آمد ما وآقایانی که ازعلماهستند و افراد دیگرهمگی خادمان امام رضاهستیم وبه زائرین حضرت و دستگاه و بارگاه امام خدمت میکنیم،اما آقایی که اینجا ایستاده و برای امام رضا اشک میریزدبه حرم اهلبیت خدمت کرده، نه فقط درمشهد بلکه در منطقه.ایشان به حرم حضرت زینب واعتاب مقدسه خدمت کرده.
ایشان خادم واقعی حضرت رضاست.
آنجا به ذهنم رسیدبرای اولین بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح میآیند باحجت و فلسفه نقض کنم.
گفتم #به_حاج_قاسم_بگویید داخل_ضریح مطهربیاید،حال معنوی عجیبی داشت.از جاهایی که ایشان ازحضرت رضاطلب و #آرزوی_شهادت کرد همانجا بود.
🌷-#شهدایی
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
🍃💚﷽💚🍃
🔴حکایت
✍نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . روستایی سوار سوار بر الاغ آنجا رسید .از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته. قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت: جواب ابلهان خاموشی است.
📘امثال و حکم علی اکبر دهخدا
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
خاطره #دلت_پاک_باشه
#خنده_حلال 😁
🌹دلـــتپاڪــباشــه🌹
((در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون #حجاب سخنرانی می ڪردم
ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد
حاجاقااااااااااااا
چرا شما حجاب راساختید؟!!!!
گفتم ؛ حجاب ، بافته ذهن ما نیست حجاب را ما نساختیم بلڪه در ڪتاب خدا یافتیم
گفت ؛ حجاب اصلاً مهم نیست
چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه ڪافیه
گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه خودت هم قبول نداری؟!!!!
گفت : دارم
گفتم : نداری
گفت : دارم
گفتم : ثابت می ڪنم ڪه این حرفی ڪه گفتی خودت قبول نداری
گفت : ثابت ڪن
گفتم : ازدواجڪردی
گفت : نه
گفتم : خدایا این خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه
پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما
فریاد زد : خدا نڪنه
گفتم : دلش پاڪه
گفت : غلط ڪردم حاج اقاااااااا))
#استاد_قرائتی
📡 @atrekhas 🇮🇷