هدایت شده از خُزّانُ العِلم
❣ده فرمان مهم وزیبا از علی بن موسی الرضا علیه السلام❣
1⃣فرمان اول:
در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحالتان کند.
2⃣فرمان دوم:
تا می توانید سکوت اختیار کنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است.
3⃣فرمان سوم:
در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیردرامور دنیا و آخرت درآن گرد آمده است.
4⃣ فرمان چهارم:
به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد.
5⃣فرمان پنجم:
در برقرار کردن صله رحم ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است.
6⃣فرمان ششم:
به کسی که از خدا نمی ترسد امید نداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت و نه کرم.
7⃣فرمان هفتم:
بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند.
8⃣فرمان هشتم:
حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست.
9⃣فرمان نهم:
ازبخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران می رسد، حذر کن.
🔟فرمان دهم:
بسیارمراقب کردار خود باشید تا مورد تهمت واتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت نخواهید داشت.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال خُزّانُ العِلم👇
@Khuzzanaleilm 🇮🇷
❓ماجرای « #ضامن_آهو » بودن
امام رضا علیهالسلام چیست؟
آنچه در ذیل میآید حکایتی کهن است که عالم ممتاز، شیخ صَدوق(۳۱۱ه.ق-۳۸۱ه.ق) آن را نقل کرده، که به احتمال بسیار ضامن آهو بودن امام رضا علیهالسلام آنجا نشأت گرفته است.
ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی میگوید:
روزی برای شکار به بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم،
یوز همچنان دنبال آهو میدوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری کشانید، و آهو آنجا ایستاد.
یوز هم روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمیشد،
هر چه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز از جایش نمیجَست و از خود تکان نمیخورد،
ولی هرگاه که آهو از جای خود، همان کنار دیوار دور میشد یوز هم او را دنبال میکرد اما همین که به دیوار پناه میبرد یوز باز میگشت
تا آنکه آهو به سوراخ مانندی در دیوار آن مزار داخل شد،
من وارد مزار حضرت رضا علیهالسلام شدم و از ابونصرمُقری که ظاهراً قاری قبر مطهر امام رضا علیهالسلام بوده است،
پرسیدم آهویی که همین حالا وارد مزار شد کو؟ گفت ندیدمش، همان لحظه به جایی که آهو داخلش شده بود وارد شدم و پشگلهای آهو و رد پیشایش را دیدم ولی خود آهو را نه!
از آن پس با خودم عهد کردم که زائران حضرتش را نیازارم و با خوشی با آنها رفتار کنم.
از آن پس هرگاه مشکلی برایم پیش میآمد به این«مشهد» روی میآوردم و حاجت خویش را میخواستم خداوند حاجت مرا برآورده میفرمود...
و هیچگاه از خداوند تعالی در آنجا حاجتی نخواستم مگر آنکه آن را مستجاب میکرد و این چیزی است که از برکات این #مشهد که سلام خدا بر ساکنش باد بر من آشکار شد.
📗عیون اخبارالرضا، شیخ صَدوق
✍ به نقل از مقاله استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی در کتاب حاصل اوقات، صفحه ۴۵۸-۴۵۷
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعه انگلیسی و صادق شیرازی را بهتر بشناسید.
#جریان_تحریف
#بدکاران
#خیانت_خواص
#عطرخاص
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از دلنوشتهای از دلی تنگ برای شهدا
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#امام_صادق علیهالسلام فرمودند:
🍃 همانا آنگاه كه قائم ما ظهور كند، خداوند نیروی شنوایی و بینایی شيعيان و پيروان ما را آن چنان تقويت خواهد كرد كه از فاصلهٔ بسيار دور صدای امام را می شنوند و آن حضرت را می بینند و با او صحبت می کنند، در صورتی كه امام در جايگاه خويش مستقر است.
كافی، ج ۸، ص ۲۴۰
#ظهور #امام_زمان
@dghjkb
هدایت شده از استیکر1و1
فرخنده باااااااد خجسته ترین پیوند روزگار💐
کــــ💚ـــــوثر شـده عروس صاحب یکـتای ذوالفقار💫
#پیوند_آسمانی_دو_نور 🌹
#ازدواج 🌸
#عشق ❤️
#حضرت_زهرا (سلام الله علیها) 💚
#حضرت_علی (علیه السلام)✨
#سالروز_ازدواج 💫
#صلوات ⭐️
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
🔰 داستانی از کرامات ائمه ی اطهار
🔴تشرف جنگجوی جنگ صفین خدمت اقا امام زمان عج!
✳️یکی از شیعیان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام می گوید:
« روزی نزد پدرم بودم. مردی را دیدم که با او صحبت می کرد.
💠ناگاه در بین سخن گفتن، خواب بر او غلبه کرد و عمامه از سرش افتاد. اثر زخم عمیقی بر سرش ظاهر شد.
از او سؤال کردم جریان این جراحت که به ضربات شمشیر می ماند چیست؟
🍃گفت: اینها از ضربه شمشیر در جنگ صفین است.
🔴حاضرین تعجب کرده به او گفتند: جنگ صفین مربوط به قرنها پیش است و یقیناً تو در آن زمان نبوده ای، چطور چنین چیزی امکان دارد؟
گفت: بله. همین طور است که می گویید. اما مطلب اینگونه است که:
🎗 من روزی به طرف مصر سفر می کردم و در بین راه مردی از طایفه غرّه با من همراه شد. با هم صحبت می کردیم و در بین صحبت از جنگ صفین، یادی به میان آمد.
⚡️ آن مرد گفت: اگر من در آن جا حاضر بودم، شمشیر خود را از خون علی(علیه السلام) و اصحابش سیراب می کردم.
💠من هم گفتم: اگر من حاضر بودم، شمشیر خود را از خون معاویه و یارانش رنگین می کردم.
⚡️آن مرد گفت: علی و معاویه و آن یاران که الان نیستند؛ ولی من و تو که از یاران آنهاییم،بیا تا حق خود را از یکدیگر بگیریم و روح ایشان را از خود راضی نماییم.
این را گفت و شمشیر را از نیام خارج نمود. من هم شمشیر خودم را از غلاف کشیدم و به یکدیگر درآویختیم.
♻️درگیری شدیدی واقع گردید. ناگاه آن مرد ضربه ای بر فرق سرم وارد کرد که افتادم و از هوش رفتم.
🔵دیگر ندانستم که چه اتفاقاتی افتاد، مگر وقتی که دیدم مردی مرا با ته نیزه خود حرکت می دهد و بیدار می نماید؛
🌟چون چشم گشودم، سواری را بر سر بالین خود دیدم که از اسب پیاده شد. دستی بر جراحت و زخم من کشید، گویا دست او دارویی بود که فوراً آن را بهبودی بخشید و جای ضربه را خوب کرد.
🌷 بعد فرمود: کمی صبر کن تا برگردم.
آن مرد بر اسب خود سوار شد و از نظرم غایب گردید. طولی نکشید که مراجعت نمود و سر آن مرد را که به من ضربه زده بود، در دست داشت و اسب و اثاثیه مرا با خود آورد.
🌼فرمود: این سر، سرِ دشمن تو است؛ چون تو ما را یاری کردی، ما هم تو را یاری نمودیم.
☘« ولینصرن الله من ینصره: یقیناً خدای تعالی، کسی که او را یاری کند، یاریش می نماید. سوره حج آیه 40 »
🍀وقتی این قضیه را دیدم مسرور گشته و عرض کردم: ای مولای من تو کیستی؟
فرمودند:
🌸« من محمد ابن الحسن، صاحب الزمان هستم. بعد فرمودند: اگر راجع به این زخم از تو پرسیدند: بگو آن را در جنگ صفین به سرم زده اند. »
این جمله را فرمود و از نظرم غایب شد...
📘داستان هایی زیبا از ملاقات با امام عصر علیه السلام
#خصوصی
...
هدایت شده از حرف های خصوصی
🛑توجه خاص آقا امام زمان عج به مادرشان نرجس خاتون....
☀️حضرت بقیه الله روحی له الفداء عنایتی خاص به مادرشان دارند.
🌸مثلاً یک ختم قرآن برای حضرت نرجس خاتون بخوان. به مسجد وارد می شوی، دو رکعت نماز مستحبی بخوان و ثوابش را هدیه کن برای نرجس خاتون..🌹
✅حاج محمد که از صلحا بود می گفت: مکه رفتم و اعمال حج که تمام شد، یک روز گفتم یک عمره مفرده برای مادر امام زمان انجام بدهم و از بی بی درخواست کنم که از فرزندشان بخواهد که من، چهره ایشان را زیارت کنم.
🔰طواف و نماز و سَعی بین صفا و مروه را انجام دادم. سَعی بین صفا و مروه که تمام شد، طواف نساء و نمازش را خواندم و دیگر بی حال شدم.
💠 حدود یک ساعت و نیم به اذان صبح بود. دیدم پنج شش نفر پشت مقام ابراهیم نشسته و یک ظرف خرما جلویشان گذاشته اند و آقایی هم آن بالا نشسته است که نمی شود چشم از او برداشت.
🌸خیلی فوق العاده است و برای بقیه صحبت می کند. وقتی این آقا را دیدم، زانوهایم شروع کرد به لرزیدن. خرماها بیشتر جلب توجه کرد؛ چون خیلی بی حال و خسته شده بودم. نشستم و تکیه دادم..
🌺آقا فرمود: «این حاج محمد برای مادر من یک عمره انجام داده است و خسته شده است. چند تا از این خرماها را به او بدهید»
✳️یک نفر فوراً بلند شد و بـشقاب خرما را مقابل من آورد. من هم پنج شش تا برداشتم؛شروع کردم خوردن. دیدم دارند نگاه می کنند و تبسم می کنند.
🌼بعد دو مرتبـه فرمود: «بـله؛ ایشان برای مادر من یک عمره ای انجام داد و به زحمت هم افتاد. خـدا قبـول می کند؛ ان شـاء الله».
✍یک دفعه نگاه کردم، دیدم هیچ کس نیست. فوراً به خود آمدم. گفتم:
«اصلاً آرزویم همین بود که حضرت را ببینم و چقدر زود مستجاب شد...»
📒منابع
کمال الدین، ج 2، ص 670.
بحارالأنوار، ج 68، ص 96.
#خصوصی
...
هدایت شده از حرف های خصوصی
◾️◾️بخونید👇
♦️چگونه می شود با یک قطره اشک #روضه، همه گناهان بخشیده شود؟!
ماجرای تشرّف علامه بحرالعلوم به محضر #امام_زمان (عج):
♦️سيد #بحرالعلوم(ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر #امام_حسین (ع) گناهان را مى آمرزد، فكر مى كرد.
♦️همان وقت متوجه شد كه شخص عربى به او رسيد و سلام كرد. بعد پرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرورفته اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد حل کنم!
♦️سيد بحرالعلوم اظهار داشت: در اين باره فكر مى كنم كه چطور مى شود خداى تعالی اين همه #ثواب به زائرين و گريه كنندگان بر حضرت #سیدالشهدا (ع) مى دهد.
♦️مثلا در هر قدمى كه در راه #زیارت برمیدارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته مى شود و براى یک قطره #اشک تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟
♦️آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من مثالى مى آورم تا مشكل حل شود. سلطانى به همراه درباريان خود به شكار مى رفت. در آنجا از همراهيانش دور افتاد و به سختى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد.
♦️خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد، در آن پیرزنی را با پسرش ديد، آنان در گوشه خيمه، بز شيرده داشتند و از راه مصرف شير اين بز،ه زندگى خود را مى گرداندند.
♦️وقتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از #مهمان، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند، سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هرطورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را برایشان نقل كرد.
♦️و از آنها سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش راداده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟
يكى از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهيد.
ديگرى كه از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد.
يكى ديگر گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد.
♦️سلطان گفت: هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام، چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند، من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود.
♦️بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، امام حسین(ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد.
♦️پس اگر خداوند به زائرين و #گریه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء(ع) بدهد، پس هر كارى كه مى تواند انجام مى دهد. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود از نظر سید غیب شد.
📚منبع: العبقرى الحسان، ج۱، ص۱۱۹
#خصوصی
...
هدایت شده از حرف های خصوصی
✅ مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد تقی بافقی(ره) فرموده اند:
🌺 قصد داشتم از نجف اشرف با پای پیاده، به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بروم. فصل زمستان بود که از نجف حرکت کردم، وارد ایران شدم...
🌅 یک روز نزدیک غروب که هوا سرد بود و سراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه ای رسیدم که نزدیک گردنه ای بود.
با خود گفتم: امشب در این قهوه خانه می مانم و صبح به راهم ادامه می دهم.
☕ وارد قهوه خانه شدم دیدم جمعی از جوانان در میان قهوه خانه نشسته و مشغول لهو ولعب و قمار هستند.
❄ با خود گفتم: خدایا! چه کنم؟ اینها را که نمی شود نهی از منکر کرد، من هم که نمی توانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم فوق العاده سرد است.
👂همین طور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم و فکر می کردم (که چه کنم) صدایی شنیدم که می گفت: «محمد تقی! بیا اینجا به طرف صدا رفتم. دیدم شخص با عظمتی زیر درخت سبز و خرمی نشسته است و مرا به طرف خود می طلبد! نزدیک او رفتم. دیدم درحریم این درخت، هوا ملایم است حتی زمین زیر درخت نیز خشک و بدون رطوبت است ولی بقیه صحرا پر از برف است و سرمای کشنده ای دارد.
💖به هر حال شب را خدمت حضرت ولی عصرعلیه السلام (که با قرائنی متوجه شدم ایشان حضرت بقیه الله علیه السلام است) بیتوته کردم و آنچه من گفتم: اجازه بفرمایید من همیشه در خدمتتان باشم و با شما بیایم.
✨فرمود: «شما نمی توانی با من بیایی.»
❓گفتم: پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟
❗فرمود: «در این سفر، دو بار شما را خواهم دید و نزد شما می آیم.
✅بار اول، قم و مرتبه دوم نزدیک سبزوار شما را ملاقات می کنم.» سپس ناگهان از نظرم غایب شد.
⭐من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم. سه روز برای زیارت حضرت معصومه علیها السلام و وعدة تشرف به محضر آن حضرت، در قم ماندم ولی خدمت آن حضرت نرسیدم!.
♦از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی، متأثر بودم تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم؛ همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خود گفتم: چرا خُلف وعده شد؟!
🌟من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار است، باز خدمتش نرسیدم.
✅در همین فکرها بودم که صدای پای اسبی را شنیدم.برگشتم،
💖 دیدم حضرت ولیعصر علیه السلام سوار براسبی هستند و به طرف من تشریف می آوردند.
🌺 به مجرد آنکه چشمم به ایشان افتاد، ایستادند و به من سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم.
🌷گفتم: آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم ولی موفق نشدم؟»
🌙فرمود: «محمد تقی! ما در فلان شب فلان ساعت نزد شما آمدیم، شما از حرم عمه ام حضرت معصومه علیها السلام بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از شما مسأله ای می پرسید، شما سرت را پایین انداخته بودی (به او نگاه نمی کردی) و جواب او را می دادی، من در کنارت ایستاده بودم و شما توجه نکردی من هم رفتم.»[1]
📔شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج1 ص220
📘 تمنای وصال/حسن محمودی، ص 84
#تشرفات
#خصوصی
...
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تظاهرات بر علیه بی حجابی در شهر قم. حالا که رسانه ها پخش نمیکنند مدیون هستید که در فضای مجازی پخش نکنید . باشد که در همه شهرها اتفاق بیفتد تا جلوی این حرام شرعی گرفته شود .☝️☝️☝️☝️مبارزه با فرهنگ غربزدگی جلو گیری پیاده سازی تفکر استکبار جهانی صهیونیست داخلی باید مطالبه گری بشود جهاد تبیین تغییر فرهنگ غربزدگی لیبرال منفور خبیث ولنگاری است
#جهاد_تبیین
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجوزه پیر عمه نتانیاهو
فائزه هاشمی: ایران خطرناکتر از اسرائیل هست چون کنار روسیه، سوریه و یمن است!
🔹چی شد؟! یقهی کدخداتون، آمریکا رو که کیلومتر ها دورتر از مرزِ قارهی آمریکا، اومده و در خاورمیانه جنگ افروزی میکنه رو ول کردید چسبیدید به کمک ایران برای نجات منطقه؟!
🔹کدخداتون با عربستان کودکان یمن رو به خاک و خون کشید، داعش رو ساخت و حمایت کرد، جنایاتی در ویتنام و عراق و افغانستان مرتکب شد پس چرا برده درگاهش موندید باز؟!
🔹شرم بر شما!
📡 @atrekhas 🇮🇷
#آیت_الله_فاطمی_نیا :
این همه در اینترنت و کتاب ها می گردی دنبال اینکه آقای قاضی چی گفته آقای بهجت چی گفته، این همه این در و آن در می زنی، چی شد آخر؟
تو هنوز جواب مادرت رو تلخ می دی !!
می خوای بشی «سالک» بنده خدا؟!
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷