تسبیحاتحضرتزهرا سلاماللهعلیها 💫
روبدونِ تسبیحبگید..!
بابندبندهایِانگشتکهبگی
روزقیامتهمینابهحرفمیان
شهادتمیدنکهباهاشونذکرگفتی...!
💠 شهیدحمیدسیاهکالیمرادی🌱
🕊🌷
اغلقوا أنه ليس لهذا الجلبي الرقيق
صبر على الار قازحفوا تفوتكم
آگاه باشید ڪه این پوست نازڪ تن، طاقت
آتش دوزخ را ندارد پس به خود رحم ڪنید..!
💠امیرالمومنین♥️
🌷🕊
الهی!
همه تـو را برای
نعمت هایت شکـر میکنند،
اما قشنگترین نعمتِ مـن
خـودت هستی،
شکـر که خـدای مـن شدی:)
#خداجانم🤍
🕊
💌 رفع موانعِ فرج ..اِجماعاً صلوات...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وحشُرنامَعَهُم ولعَن اعدائَهُم ..🌱
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸دینداری بدون امربه معروف خیلی آسونه !
چهارتا دولا راست شدن و یچیزی
سر کردن و چهار تا قرآن خوندن که کارسختی نیس🧎♂🙁
امربه معروف برا اینه که خدا ببینه کیا میتونن براش هزینه بدن !؟🤚🏼
#فاطمیه 🥀
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_رائفی_پور
🗣آی کسایی که دیدید جوونها دارن توی گناه غـرق میشن ساکــــ😐ـــــت بودید !
خدا کارِتون داره :)🚶♂
#نماز_اول_وقت
سیره #شهدا
🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ...
🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه...
🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
🕊🌷
الهی یادِمَـراازامام زمانم ♡دورنڪن
۱۴صلواتهدیهبهصاحب مقدس
آقا صاحب الزمان عج ..💗
🌷🕊