🌱تشـرفات...
یکی از علمای بسیار پاک و با تقوای نجف اشرف نقل میکند که زمانی من به نیت تشرف خدمت حضرت ولیعصر ارواحنافداه در ماه ربیع الثانی عازم عمره شدم. در مکه توفیق زیارت حضرت نصیبم نشد، اما هنگام بازگشت در فرودگاه جده، در سالن انتظار پرواز که نشسته بودم، دیدم آقای بسیار خوشبو، خوشرو و بزرگواری کنار من نشست، به من سلام داد و در کمال ادب گفت: آیا اجازه هست من هم کنار شما بنشینم؟ من جواب سلام ایشان را دادم و گفتم بفرمایید. در حالی که ابهت و زیبایی آن بزرگوار مرا مجذوب خود ساخته بود.
آن عزیز شروع به صحبت نمود و فرمود: شیعیان چرا ماه ربیع الثانی را برای مکه انتخاب میکنند؟ من گفتم برای کسب ثواب بیشتر، ایشان فرمود: وَلِلقاء امامهم. (و البته برای دیدار امام زمانشان) من هم بیاختیار تأیید کردم و گفتم: آری! ایشان لبخندی زده و فرمودند: اَشهَد اَنک لَقیتَ امام زمانک. من گواهی می دهم که تو امام زمانت را ملاقات نمودی. من از ایشان سوال کردم که شما شیعه هستید یا سنی؟ ایشان فرمود: من بر طریق سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم. من خیال کردم که ایشان سنّی هستند و لذا شروع کردم از فضایل اهل بیت علیهم السلام و مکتب تشیع سخن گفتن و ایشان هم تأیید مینمودند.
سپس ایشان پرسیدند: چرا شما شیعیان در جهان مطرح هستید و چرا شیعیان موفقند؟ من جوابی دادم و ایشان تأیید فرمودند و در ادامه فرمودند: یکی از دلایلش هم این است که شیعیان ارتباطشان با خدا و آسمان قطع نشده، آنها امام زمانی دارند که سبب متصل بین زمین و آسمان است، شیعه چون از امام زمانش مطلب دارد همیشه زنده و موفق است. سپس حضرت خدا را شکر کردند و از پیشرفتهای شیعه در زمان حاضر اشاره فرمودند. بعد فرمودند...
#تشرفات
#قسمت_اول
#امام_زمان♥
🌱تشـرفات...
جناب آقای شیخ محمدتقی همدانی فرمود: در روز دوشنبه هجدهم ماه صفر ١٣٩٧ ه. ق همسرم بخاطر آن که دو جوانش ناگهان از کوههای شمیران سقوط کرده بودند و از دنیا رفته بودند، مبتلا به سکته ناقص شد و سخت بیمار گردید که ما هر چه مراجعه به اطباء کردیم، فایده ای نداشت. تا آن که در شب جمعه ٢٢ صفر یعنی چهار روز بعد از کسالت همسرم، تقریبا ساعت یازده شب در اتاق خود رفته بودم تا استراحت کنم که به نظرم آمد، قبل از استراحت چند آیه از قرآن را تلاوت کنم و دعاهای شب جمعه را بخوانم و متوسل به حضرت بقیةالله ارواحنافداه برای شفای کسالت همسرم بشوم، تا شاید خدای تعالی به آن حضرت اذن دهد و او به داد ما برسد.
ضمنا این که من به آن متوسل شدم و مستقیما از خدا نخواستم، علتش این بود که تقریبا یک ماه قبل از این حادثه، یعنی کسالت همسرم، دختر کوچکم فاطمه از من خواهش کرده بود که من قصه ها و داستانهای کسانی را که مورد عنایت حضرت بقیةالله روحی و ارواح العالمین له الفداء قرار گرفته و مشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند، برای او بخوانم. من خواهش این دخترک ده ساله را پذیرفتم و کتاب نجم الثاقب نوری را برای او گاهی می خواندم.
لذا آن شب به فکرم افتاد که چرا مانند صدها نفر که به خدمت آن حضرت رسیده اند و حاجتشان را گرفته اند، من هم متوسل نشوم و حاجتم را نگیرم؟
لذا همانطور که گفتم حدود ساعت یازده شب متوسل به آن حضرت شدم و با دلی پر از اندوه و چشمانی گریان به خواب رفتم. ساعت چهار بعد از نیمه شب جمعه طبق معمول بیدار شدم که ناگهان متوجه شدم از اطاق پایین که مریضه در آنجا بود صدای همهمه میآید، کم کم سر و صدا بیشتر شد، من پایین آمدم دیدم دختر بزرگم که معمولاً در آن موقع خواب بود، بیدار شده و غزق در نشاط و سرور است. وقتی چشمش به من افتاد گفت: آقا مژده میدهم به شما، زیرا مادرم را شفا دادند! گفتم: کی شفا داد؟ گفت: مادرم چند دقیقه قبل...
#تشرفات
#قسمت_اول
#امام_زمان♥
❤صاحبالزماندوستتدارم❤
*امان از پدرومادرهای مومن در آخرالزمان* ❌مراقب باشیم جزو اون دسته نباشیم❌ ⛔برخی پدر و مادرهای امرو
﷽
#چرا_حجاب🤔
#قسمت_اول📝
این قسمت:حجاب چيست⁉️
⛔️قبل از هر چيزي بايد بدانيم حجاب چيست؟
حجاب از نظر لغوي يعني پنهان كردن. اين معنا در كتاب هاي «لسان العرب»، «المنجد» و «الرائد» آمده است و در كتاب هاي مذكور حجاب؛ به پرده و حايل ميان دو چيز نيز معنا شده است.
✅در «قاموس قرآن» و «فرهنگ لغات قرآن» حجاب به معناي «پرده» به كار برده شده است.
⚠️در قران واژه ي حجاب هفت مرتبه و در سوره هاي مريم، اسراء، شوراء فصلتف ص، اعراف و احزاب به ترتيب به آيات 16، 44، 50، 4، 31، 45 و 52 ذكر شده كه در همه ي موارد حجاب به پرده و حايل معنا شده است.
براي مثال:
(ومن بيننا و بينك حجاب) 1
«وميان ما و تو حجابي وجود دارد.»
(واذا سألتمو هنّ متاعاً هنّ من ورآء حجاب) 2
«و هنگامي كه چيزي از وسايل زندگي از همسران پيامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) مي خواهيد، از پشت پرده بخواهيد.»
1 . فصلت،4.
2 . احزاب،52
.
🌱تشـرفات...
خادم حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نقل میکند:
من از جمله خدمتگزاران حضرت بقیةالله ارواحنا فداه به امر پدر بزرگوارشان بودم. کارم این بود که آن حضرت را از سرداب بیرون می آوردم و خدمت امام حسن عسکری علیه السلام می بردم و بعد از اینکه حضرت ایشان را می دیدند باز بر میگرداندم. روزی طبق معمول آقا را از سرداب بیرون آوردم و خدمت پدر بزرگوارش بردم. حضرت ایشان را بر دامن خود نشاندند و صورتش را بوسیدند و با هم به زبانی تکلم نمودند که من نمی فهمیدم چه لغتی است. بعد هم فرمودند ایشان را به سرداب برگردانم.
وقتی حضرت را بردم و خودم برگشتم دیدم افراد زیادی از نزدیکان «معتمد عباسی» نزد حضرت عسکری علیه السلام هستند و به حضرت می گویند: خلیفه به شما سلام می رساند و می گوید: خبردار شده ایم خدا به شما پسری کرامت کرده و او الان بزرگ شده است، چرا ما را از موضوع مطلع نکرده ای تا ما هم در شادی شما شریک باشیم؟! اکنون باید آن مولود را بفرستی چون ما مشتاق دیدارش هستیم. وقتی من پیغام خلیفه را از ایشان شنیدم خیلی مضطرب شدم اما حضرت عسکری علیه السلام خطاب به من فرمودند: فرزندم حجت خدا را پیش خلیفه ببر.
از شنیدن این کلام امام اضطرابم زیادتر شد و تحیرم بیشتر گردید چون یقین داشتم خلیفه در صدد قتل حضرت بقیه الله علیه السلام است؛ لذا در رفتن به سرداب و آوردن آن حضرت تعلل می نمودم و به حضرت عسکری علیه السلام نگاه می کردم؛ ولی حضرت به روی من تبسم نمودند و فرمودند: نترس، برو حجت خدا را پیش خلیفه ببر. هیبت امام مرا گرفت. رفتم و وارد سرداب مقدس شدم دیدم صورت سرور و مولایم مثل آفتاب درخشان است و آن خال سیاهی که بر گونه راست داشت مثل ستاره ای پر نور می درخشید. هیچ وقت آقا را به آن حسن و جمال ندیده بودم. آن سرور را بر دوشم گذاشتم و از سرداب بیرون آمدم و از خانه خارج شدم.
تمام شهر سامرا از زمین تا آسمان از نور صورت مبارکشان روشن و منور گردید.
زنان و مردان در خیابان ها و راه ها جمع شده و بسیاری از آنها بر بالای بام ها آمده بودند تا جمال بی مثال امام زمان ارواحنا فداه را مشاهده کنند. چنان ازدحامی شد که راه رفتن بر من دشوار گردید. گماشتگان خلیفه مردم را از اطراف من دور می کردند تا این که مرا وارد دار الاماره نمودند...
#تشرفات
#قسمت_اول
#امام_زمان♥
🌱تشـرفات...
عالم جلیل القدر شیخ علی رشتی از شاگردان شیخ انصاری نقل فرمود:
یکبار برای زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از نجف به کربلا مشرف شدم. در مراجعت می خواستم از راه رودخانه فرات برگردم، لذا در کشتی کوچکی که بین کربلا وطویریج رفت و آمد می کرد نشستم. مسافران کشتی همه اهل حله بودند و می خواستند تا طویریج بیایند و از آنجا که راه حله و نجف از هم جدا میشود، به شهرستان بروند.
آن جماعت مشغول لهو ولعب ومزاح بودند جز یک نفر که همراهشان بود، او نه می خندید و نه مزاح می کرد و در این کارها خود را داخل نمی کرد و آثار وقار و بزرگواری از او ظاهر بود. رفقایش به مذهب او ایراد می گرفتند و عیبجویی می کردند، در عین حال در خورد وخوراک با هم شریک بودند. من خیلی تعجب کردم ولی موقعیتی نبود که از اودر این باره سوال کنم، تا به جایی رسیدیم که بدلیل کمی آب رودخانه ما را از کشتی بیرون کردند که کشتی به گل ننشیند. ما هم کنار نهر راه می رفتیم.
اتفاقا در بین راه نزدیک آن شخص بودم، لذا از او پرسیدم: چرا خودت را از رفقا و دوستانت کنار میکشی و آنها به مذهب توایراد می گیرند؟ گفت: اینها خویشان و بستگان من هستند که همگی از اهل سنت هستند و پدرم نیز سنی بود ولی مادرم مؤمنه و شیعه است. من هم قبلا مثل آنها سنی بودم اما به برکت حضرت صاحب الزمان علیه السلام شیعه شدم. گفتم: چطور شد که شیعه شدی؟! گفت:...
#تشرفات
#قسمت_اول
#امام_زمان♥
🌱تشـرفات...
سيّد صالح سيّد احمد بن سيد هاشم نقل کرده است: در سال هزار و دويست و هشتاد به قصد حجّ بيت اللّه الحرام از دار المرز رشت، به تبريز آمدم، و در خانه حاج صفر على تاجر معروف تبريزى منزل كردم چون قافله نبود سرگردان ماندم، تا حاجى جبّار جلودار سدهى اصفهانى قافله اى را جهت رفتن به «طرابوزن» حركت داد، به تنهايى از او مركبى را كرايه نمودم و حركت كردم. وقتى به منزل اول رسيديم، سه نفر ديگر به تشويق حاج صفر على به من ملحق شدند.
حاج ملاّ باقر تبريزى، كه به نيابت از جانب ديگران حج انجام میداد، و نزد علما معروف بود، و حاج سيد حسين تاجر تبريزى، و مردى به نام حاج على، كه كارش خدمت به افراد بود، به اتفاق روانه شديم تا به «ارزنة الروم» رسيديم، و از آنجا عازم «طرابوزن» شديم، در يكى از منازل بين اين دو شهر، حاجى جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت: اين منزل كه در پيش داريم بس ترسناك است، زودتر بار كنيد كه همراه قافله باشيد،
چون در ساير منازل غالبا با رعايت مقدارى فاصله، به دنبال قافله حركت میكرديم، ما هم حدود دو ساعت و نيم، يا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق قافله حركت كرديم، به اندازه نيم يا سه ربع فرسخ از محل حركت دور شده بوديم، كه هوا تاريك شد، و به طورى برف گرفت، كه دوستان هر كدام سر خود را پوشانده به سرعت راندند، من هرچه تلاش كردم با آنها بروم ممكن نشد تا آنكه آنها رفتند و من تنها شدم.
#تشرفات
#قسمت_اول
#امام_زمان♥
╭🏴╮
╰⇢⇢✨﷽✨❝╮
✍ـᝰོ#کربلا از آغاز تا پایان🏴
#قسمت_اول📝
🔍این قسمت :
شیعیان کوفه و دعوت
از امام حسین(علیهالسّلام)💚
شهر مکه هیچگاه به عنوان یک شهر شیعی سابقه ای نداشته است. آنچه در این وقت نسبت به امام حسین (ع) وجود داشت، تنها یک احساس عاطفی بود. بنابراین امام نمیتوانست چشم امیدی به این شهر داشته باشد. آنچه اهمیت داشت شهرهای عراق، به ویژه کوفه و بصره بود. یک سوم مردم کوفه شیعه بودند. شماری شیعه نیز در بصره زندگی میکردند. بنابراین مهم کوفه بود، شهری که این زمان نعمان بن بشیر بن سعد، یک انصاری زاده عثمانی بر آن حکمرانی میکرد.
♦️از سوی دیگر، شیعیان کوفه، سالها در انتظار مرگ معاویه بودند و اکنون تنها یک راه در پیش داشتند و آن دعوت از امام حسین(ع) بود. شیعیان کوفه که خبر عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید را شنیده و آماده براى مبارزه شده بودند، تصمیم گرفتند تا امام را به کوفه بیاورند، اجتمعت الشیعة فى منزل سلیمان بن صُرَد و تذاکرو أمر الحسین و مسیره الى مکّة، قالوا: نکتب الیه یأتینا الکوفة.(35) آنان در منزل سلیمان اجتماع کردند و از کار حسین و آمدنش به مکه آگاه شدند و گفتند: به او نامه مینویسم تا به کوفه بیاید. پس از آن نامهنگارى آغاز شد. سلیمان که مردى با تجربه بود، نپذیرفت تا به تنهایى نامه بنویسد؛ بلکه از همه خواست تا به طور مستقل نامهنگارى کنند. این امر طبیعتا همه آنها را درگیر ماجرا میکرد. طبق تصریح همه مورخان، کوفیان نامههاى فراوانى به امام حسین(ع) نوشتند. هر گروهى نامهای را مینوشتند و دستهجمعى آن را امضا کرده، براى امام میفرستادند. در میان این افراد، افزون بر بزرگان شیعه، برخى از اشراف فرصت طلب هم مشارکت داشتند که از آن جمله میتوان به شَبَث بن ربعى، حجّار بن اَبْجر عِجلى و عمرو بن حَجّاج و عدهای دیگر(36) اشاره کرد که پس از آشکار شدن نشانههای فروشدن جنبش شیعی، در کربلا حاضر شده و در رأس سپاه کوفه بر ضد امام حسین(ع) جنگیدند. این چند نفر با هم یک نامه نوشتند(37) که این نشان از هماهنگى آنان در یک توطئه دارد.
ادامه در پست بعدی
⏬⏬⏬⏬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کارنامه شگفتآور رئیسی در کمتر از ۱ سال!(#قسمت_اول)
🔹خطاب به تمام کسایی که میگفتن اینا همش وعده وعیده و باید دید دولت در آینده چه میکنه تا بشه حق داد و اعتماد کرد!
#منصف_باشیم
💠#قصه_دهم
💎#فریب
1⃣#قسمت_اول
✍ابلیس فرصت را غنیمت شمارد. به آن دو نزدیک شد و سرصحبت را باز کرد:
🔸ای آدم میخواهی تو را به درخت ابدیت و ملک جاودان راهنمایی کنم؟1
🔸 آگاه باشید که خدایتان شما را از این درخت نهی نکرد جز برای اینکه مبادا دو فرشته شوید یا عمر جاودان یابید.2
🔸شما هم مثل همین بهشت زمینی و همه ی نعمت هایش فانی هستید. اما اگر از میوه آن درخت بخورید تبدیل به دو ملک شده و جاودان خواهید شد.3
🖋آن دو که ابلیس را میشناختند سعی کردند به او بی توجه باشند.
🔸چرا از من رو بر میگردانید؟! قسم میخورم که خیر شما را میخواهم.اصلا چه کسی گفته که این درخت هنوز بر شما حرام است؟!اگر اینگونه است پس چرا هرموجودی به آن نزدیک میشود ملائکه دورش میکنند،اما با شما دو نفر کاری ندارند؟!4
🔸به من اعتماد کنید. جاودانگی و سعادت ابدی در یک قدمی شما است.
ادامه دارد...
📚منابع:
1)آیه120،سوره طه
2)آیه20،سوره اعراف
3)نور الثقلین،جلد 2،ص11
4)مجلسی،بحار الأنوار،ج11،ص161
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هماهنگی والدین ۱.m4a
16.1M
💠💠💠💠💠
👩🏫 مدرس:
استاد روستائی
بازی درمانگر و قصه درمانگر کودک
♦️موضوع :
#هماهنگی_والدین_در_تربیت_فرزندان
#قسمت_اول
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️
@Sahebzaman_dosetdaram
29.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#از_فاطمیه_تا_ظهور
#قسمت_اول
🔹مردم فکر میکردند ابوبکر عین پیغمبره!
🔶حالا اگه کسی بتونه ثابت کنه ابوبکر، عین پیغمبر(صلیاللهعلیهوآله) نیست👈🏻ابوبکر از بالا سقوط خواهد کرد❗️
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) به دنبال همینه👌🏻
#یافاطمه🕯🍂'
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَج
🖤 صاحب الزمان دوستت دارم 🖤
@Sahebzaman_dosetdaram
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_یونس(ع)
#قسمت_اول🦋
🦋حضرت يونس عليهالسلام يكى از پيامبران و رسولان خداست، كه نام مباركش در قرآن، چهاربار آمده، و يك سوره قرآن (سوره دهم) به نام او است. 🦋
🌻يونس عليهالسلام از پيامبران بنى اسرائيل است كه بعد از سليمان ظهور كرد، و بعضى او را از نوادگان حضرت ابراهيم عليهالسلام دانستهاند،(646) و به خاطر اين كه در شكم ماهى قرار گرفت، با لقب ذوالنون (نون به معنى ماهى است) و صاحب الحوت خوانده مىشد.
🌿پدر او متَّى از عالمان و زاهدان وارسته و شاكر الهى بود، به همين جهت خداوند به حضرت داوود عليهالسلام وحى كرد كه همسايه تو در بهشت، متى پدر يونس عليهالسلام است.
🌻داوود عليهالسلام و سليمان به زيارت او رفتند و او را ستودند (چنان كه داستانش در ضمن داستانهاى حضرت داوود عليهالسلام ذكر شد.)
🌿به گفته بعضى، او از ناحيه پدر از نوادههاى حضرت هود عليهالسلام، و از ناحيه مادر از بنىاسرائيل بود.
🌻ماجراى حضرت يونس عليهالسلام غمانگيز و تكاندهنده است، ولى سرانجام شيرينى دارد. آن حضرت به اهداف خود رسيد و قومش توبه كرده و به دعوت او ايمان آوردند، و تحت رهنمودهاى او، داراى زندگى معنوى خوبى شدند.
#فاطمیه
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️
@Sahebzaman_dosetdaram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 «مُرَفَّهینِ دیندار»
وقتی نظام طبقاتی فاسد وارد سیستم دینی بشه، سیستم مُرَفَّهِ دیندار تولید میکنه اون موقع هست که حاج خانم باید حواسش باشه چادر زیر یه تومن سرش نکنه حاج آقا حتما باید رکاب انگشترش دو تومن قیمتش باشه
آخوندی شکل میگیره تو این سیستم که حتما باید جنس عبا و قباش خارجیباشه
#استاد_رائفی_پور🌱
#قسمت_اول
════✧🖤🥀✧════
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻🏴
﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_غیر_قرآنی 📖
#حضرت_لقمان(ع)
#قسمت_اول
🌹يكى از حكماى صالح و وارسته بزرگ تاريخ، حضرت لقمان عليهالسلام است كه نام مباركش در قرآن، دو بار آمده، و يك سوره قرآن (سوره سى و يكم) به نام او است. از اين رو خداوند در اين سوره از او ياد كرده كه فرزندش را به ده اندرز حكيمانه و بسيار مهم نصيحت كرده كه در قرآن در ضمن پنج آيهبيان شده است.
🌱شيوه بيان قرآن نشان مىدهد كه لقمان عليهالسلام پيغمبر بوده است، و در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده فرمود:
🧡حقَّاً اَقُولُ لَم يَكُن لُقمانُ نَبيّاً وَ لكِن كانَ عبداً كَثِيرَ التَّفكُّرِ، حُسنَ اليَقينِ، اَحبُّ اللهَ فَاحَبَّهُ، وَ منَّ عَلَيهِ بالحِكمَةِ؛
🌹به حق مىگويم كه لقمان عليهالسلام پيامبر نبود، ولى بندهاى بود كه بسيار فكر مىكرد، و يقينش عالى بود، خدا را دوست داشت، و خدا نيز او را دوست داشت و نعمت حكمت را به او عنايت فرمود.
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️
@Sahebzaman_dosetdaram
💠هدف کودکان از بدرفتاری(لجبازی) هایشان چیست؟
📌قسمت اول:
✅فرزندان از رفتار بد خود، هميشه هدفي را دنبال مي کنند. شما به عنوان والد مي توانيد با شناخت هدف فرزندتان از بدرفتاري هايش، با آنها متناسب برخورد کنيد.
🌀هدف هاي بچه ها از بدرفتاريشان عبارتند از: جلب توجه، اعمال قدرت، انتقام گرفتن و عاجز جلوه دادن.
❇️کودکان اين رفتار را از موقعيت خود در خانواده، حرف ها و اعمال والدين و سبک هاي فرزندپروري ياد مي گيرند.
🔸اگر دقيق تر بخواهيم بيان کنيم؛ کودکاني که احساس تعلق ندارند، احساس ناامني و انزوا مي کنند، ممکن است؛ با جلب توجه منفي، ثابت کنند به جايي و کسي تعلق دارند.
🔹کودکاني که احساس توانايي نمي کنند و نتوانند خود را شايسته حقوقشان بدانند، ممکن است با کنترل کردن ديگران با نشان دادن اينکه ديگران نمي توانند آنها را کنترل کنند، به دنبال اعمال قدرت باشند.
🔸همچنين کودکاني که احساس مي کنند به حساب نمي آيند، ممکن است سعي کنند ديگران را به خاطر احساس بي اهميت بودن خودمجازات کنند و از آنها انتقام بگيرند.
🔹سرانجام کودکاني که بدون احساس دلگرمي، اغلب احساس عاجز بودن مي کند، ممکن است قبول کنند ناتوان هستند، پس خود را عاجز جلوه مي دهند.
💥والدين بايد اين نکته را مد نظر داشته باشند؛ بدرفتاري از منظر کودک، راه حلي است براي برطرف کردن مشکل او، بنابراين بايد به کودک خود کمک کنيم راه حل ديگري را بيابد.
📌ادامه دارد...
#تربیت_فرزند
#بدرفتاریهای_کودکان
#قسمت_اول
════✨ ೋೋ✨════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 #برنامه_ریسمان #قم
#دکتر_علی_تقوی
#قسمت_اول
❇️ با مـوضـوع :
《اهمیـت و جایگاه امــر به معــروف و نهـی از منڪــر》
از همان روز ڪه نماز و روزه بهمـون واجـب شده، #امــر_به_معــروف و #نهـی_از_منڪــر هم بهمـون واجـب شده❗️
#ماه_رمضان
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️
@Sahebzaman_dosetdaram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨من حتی با کُشتن نوزاد یکساله موافقم❗️
🎥 انتشار ۴ قسمت از مناظره جنجالی
🔶 #قسمت_اول : سقط جنین
✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️
@Sahebzaman_dosetdaram
140264.mp3
2.05M
🟢 برنامه #جهاد_تبیین
🔸️#قسمت_اول
با حضور #دکتر_علی_تقوی
با محوریت #واجب_فراموش_شده
🎙پخش از شبکه رادیویی #خراسان رضوی
🔺پاسخ به #شبهه👇🏻
❌ دل آدم باید پاک باشه، نباید از ظاهر قضاوت کرد ...🙍🏻♀💅🏻💄
ایجاد خودکنترلی 1.mp3
8.33M
#قسمت_اول #فرزندآوری #تربیت_فرزند
🎙 روش های ایجاد خود کنترلی در فرزندان
🔸 قسمت اول
🖍 بررسی روشهای رایج در تربیت فرزندان
🔹 آزادی مطلق؟!
🔸ممنوعیت مطلق؟!
🔹نظارت بر رفتار فرزندان ؟!
🔸 استفاده از روش های خودکنترلی؟!
🔰 حجت الاسلام محمدمسلم وافی
#تربیت #خودکنترلی #جمعیت #وافی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️
@Sahebzaman_dosetdaram
🌺#داستان_ظهور🌺
🌙ماه مکه به سوی کعبه می آید.🕋
❓چرا این کتاب را در دست گرفته ای و با چه انگیزه ای این کتاب را مطالعه میکنی؟
❓هیچ میدانی من میخواهم تو را به سفری دور و دراز ببرم؟
☘همسفر خوب من! از تو میخواهم تا همراه من به آینده بیایی! آینده ای که دیدنش آرزوی همه است.
🌸من تو را به روزگاری می برم که قرار است امام زمان در آن ظهور کند؛ آری، سخن کنکورد روزگار ظهور است
من میخواهم حوادث آن روزگار را برایت بگویم. آیا آماده هستی؟
🌷حتماً بارها شنیده ای که وعده خدا بسیار نزدیک است. پس برخیز و همراه من به مکّه بیا...
🔸امروز، بیستم «ذی الحجّه» است.
من و تو الآن در شهر مکّه، کنار کعبه هستیم. بیست روز دیگر تا ظهور باقی
مانده است.
🍀امام زمان روز دهم «مُحرّم» کنار کعبه ظهور میکند.
🕋نگاه کن! ببین که کعبه چقدر زیبا، جلوه نمایی میکند!
❓آیا موافقی با هم طوافی گرد کعبه بنماییم؟
❓به راستی چرا «مسجدالحرام» این قدر خلوت است؟!
🔷شنیده بودم که خانه خدا بسیار شلوغ است و هیچ وقت دور خانه خدا خلوت نمی شود.
❓چرا امروز اینجا این قدر خلوت است؟
آیا عشق و علاقه مردم به کعبه کم شده است؟
مکّه حرم امن خدا است؛ امّا امروز سپاهیان «سُفیانی» این شهر را محاصره کرده اند و به همین علّت است که شهر این قدر خلوت است.
❓همسفرم! آیا «سُفیانی» را میشناسی؟
❓آیا میخواهی کمی درباره او برایت سخن بگویم؟
🔴«سفیانی» یکی از دشمنان امام زمان است و قیام او از علامتهای ظهور معرّفی شده است.
🔶تقریباً پنج ماه قبل، او در سوریه دست به کودتای نظامی زد و حکومت این کشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله کرد و شهر کوفه را به تصرّف خود درآورد ودر این شهر جنایات زیادی انجام داد و تعداد زیادی از شیعیان این شهر را قتل عام کرد.
🔺سفیانی سپاهی را به مدینه فرستاد و توانست این شهر را هم تصرّف کند.
اکنون، سفیانی در اندیشه تصرّف شهر مکّه است؛ زیرا شنیده است امام زمان در این شهر ظهور میکند.
🔴او دستور داده تا تعدادی از سربازانش به مکّه بروند و این شهر را محاصره کنند.
اکنون شهر مکّه در تصرّف سپاهیان سفیانی است.
❓سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده است: امام زمان و یاران او چگونه این حلقه محاصره را خواهند شکست؟
🔴سپاهیان سفیانی با دقّت همه راههای ورودی شهر را کنترل میکنند.
⏪آماده شو!
ما باید به بیرون شهر برویم، همان جایی که قرار است جوانی ماه رو وارد شهر شود.
◀️آنجا را نگاه کن!
آیا آن جوان سی ساله را میبینی که به شکل و شمایل یک چوپان است؟
او در دست خود یک چوب دستی دارد و آرام آرام از میان سپاه سفیانی عبور میکند. خیلی عجیب است!
🔴سپاه سفیانی که نمی گذارند هیچ کس وارد شهر شود، چرا مانع ورود این جوان نمی شوند؟
نمی دانم او را شناختی یا نه؟
جان من فدای او!
این جوان، همان مولای من و توست که به امر خدا به شکل یک چوپان، وارد شهر میشود.
🍀او از راه دوری آمده است. او از «یَمَن» به «مدینه» رفته و مدّتی در شهر پیامبر منزل کرده است و با حمله سپاه سفیانی به مدینه، از آنجا خارج شده و
اکنون به مکّه رسیده است.
🌙صورت نورانیش چون ماه شب چهارده میدرخشد.
✨به گونه راستش نگاه کن! آن خال زیبا را میبینی که چون ستاره ای میدرخشد؟
🌸این جوان، فرزند پیامبر است و میآید تا دین جَدّش را زنده کند...
🌿امام زمان وارد شهر میشود، و در کنار کوههای این شهر منزل میکند.
شهر مکّه، شهر خدا و کعبه، محور خداپرستی است و چون هدف امام، ریشه کن کردن کفر است، حرکت خود را از مکّه شروع میکند.
🍀هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقی است. امام زودتر به مکّه آمده است تا برای انجام کارهای مقدماتی رسیدگی کند...
ادامه دارد
📚 داستان_ظهور
#قسمت_اول
✍مهدی خدامیان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️
@Sahebzaman_dosetdaram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 «آخرالزمان و راهکارهای حفظ دین»
#قسمت_اول
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم وفرجنابه
یا زهرا (سلام الله علیها)
#امام_زمان_عج
🌼#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ🌼
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁•
@Sahebzaman_dosetdaram
•❁꧁-•°❄️🕊❄️°•-꧂❁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣مــــــــــژده😍📣مــــــــــژده😍📣مــــــــــژده😍
🤓 برای #اولین_بار در تاریخ جهان اسلام😉
📺پخش از رسانه ملی، هر روز حوالی ساعت ۱۱:۳٠ شبکه نورِ قم، برنامه #در_امتداد_نور✨
🤩پـــــــــاســـخ به تـــمـــامی شـــبـــهات در مورد گشت_ارشاد 🚔 و طرح_نور✨💕
🎙#دکتر_علی_تقوی
#قسمت_اول
🌱نشر_حداکثری
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
@Sahebzaman_dosetdaram
26.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🔹قیاس از کجا شکل میگیره؟
🔸رسانههای تصویری اگر مدیریت نشه، زندگی متلاشی میشه!
🔹اینستاگرام دنیای بی نهایت تصویره...
🔸اگه یه مدت تو اینستاگرام بچرخی از همه چی بدت میاد...
1⃣#قسمت_اول
#امام_زمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
@Sahebzaman_dosetdaram
📚 #تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_اول
1️⃣
این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب
داستانی عاشقانه روایت شد.
پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی
آمرلی در زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی (ع) است.
#تنها_میان_داعش
وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب،
تماشاخانه ای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخلها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد! دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا در آمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم.
بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دق الباب میکند و بی آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :»الو...« هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و اینبار با صدایی محکم پرسیدم :»بله؟
تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان
صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :»الو... الو...«
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :»منو می شناسی؟؟؟« ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش
برایم آشنا نبود که مردد پاسخ دادم :»نه!« و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :»مگه تو نرجس نیستی؟؟؟« از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما
چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :»بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!« که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای
نمکین نجوا کرد :»ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!« و دوباره همان خنده های شیرینش گوشم را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :»از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!« با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول خوردی!« و فرصت نداد از رکب عاشقانه ای که خورده
بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :»من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!« و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! خبر داد
سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه میآید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا در آمد. در لحظات
نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمیتابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خنده ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و
دیدم نوشته است :»من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت
تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می برمت! _ عَدنان»
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال
خفگی هستم که حال من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه میخواهد؟ در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم
مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم. وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو
ایستاده و پول پیش خرید بار توت را حساب میکرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
👇