8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️چاه کن هایِ غربِ وحشی🤔
همیشه ته چاه میمونن
در ۱۴ اکتبر ۱۹۸۰ (۱۹ مهر ۱۳۵۹) در سنگر بود و آماده برای شلیک خمپاره که پادگانشان هدف بمبارانهای پیوسته هواپیماهای دشمن قرار گرفت و یکی از بمبها در سنگر آنها منفجر شد
و شهید زوریک مرادیان🥀به شهادت رسید.
ایشان نخستین شهید ارامنه در جنگ بود به همین علت ، تمام ارامنه ایران از شهادتش🥀 به طور غیر منتظرهای یکه خوردند و موجی از درد و اندوهی عمیق بوجود آمد.
پس از شهادتش🥀جمعی از دوستانش تیم فوتبالی به نام ایشان تشکیل دادند . این #تیم در بازیهای سراسری ارامنه که توسط باشگاه فرهنگی و ورزشی «آرارات» هر ساله برگزار میشد و دیگر مسابقات ورزشی ، شرکت میکرد.
پیکرش با حضور مردم در جایگاه
ویژه شهیدان🥀آرامگاه ارامنه «نور بوراستان» تهران به خاک سپرده شد.
مدتی پس از شهادتش ، پدر و مادرش نامهای از شهید🥀 که از پادگان به نشانی آنان فرستاده بود دریافت کردند . در این نامه از اوضاع و احوال خود در پادگان نوشته بود.
⭕️ یکی نیست به این #نون_به_نرخ_روزخور #حزب_باد بگه، موقعی که تو به سیب زمینی میگفتی دیب دمینی رهبر عزیز ما مقابل سنگین ترین شکنجه های مامورهای آموزش دیده ساواک سر خم نکرد وعده به لات کوچه خلوت ستارخان میدی؟!
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای هسته ای🥀
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید زوریک مرادیان💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
فقط ۱۹ روز از جنگ میگذشت که من و همسرم پدر و مادر#اولین سرباز شهید ارمنی در جنگ تحمیلی شدیم .
جوانمردی زوریک🥀در جبهه جنگ و شهادتش ، برای خیلیها غیر منتظره بود ؛ هم برای اهالی محل که اکثراً مسلمان بودند و هم برای خود ارامنه.😔
از کلیساهای مختلف کشور گرفته تا مساجد محله حشمتیه تهران که محل زندگیمان بود .
رفقایش در جبهه که به مراسمش آمده بودند ،#همه از اخلاق خوب و خنده رو بودن و مهربانی زوریک🥀 تعریف میکردند. میگفتند اصلا نمیشد که ما این پسر را #خنده رو نبینیم . با لبخندهای پاکش ، به همه گروهان روحیه میداد.
#همسرم ، فراق تنها پسرش را تاب نیاورد و چند روزی بعد از شهادت🥀 او ، سکته کرد و در بیمارستان بستری شد . بعد از ترخیص از بیمارستان هم ، دیگر نتوانست سرِ کار برود و در خانه زمینگیر شد من ماندم با داغ از دست دادن تنها پسرم ، با غم بیمار شدن همسرم با دغدغه تربیت دخترهایم ، با خرج و مخارج زندگی و ... 😔
بعد از شهادت زوریک🥀 ، خواستند اسم کوچه را به نام او بزنند .#پدرش قبول نکرد. گفت : «طاقت ندارم هر بار که از کوچه رد میشوم ، نام زوریک🥀 به چشمم بیاید».😔 چهل روز بعد از شهادت زوریک🥀 ، دوستِ مسلمانش ، محمد گرامی شهید🥀 شد .#نام کوچه را به اسم شهید گرامی گذاشتند.😔
همسرم هم از دنیا رفت بعد از فوت او ، یکی از دخترهایم «ام اس» گرفت . سالهای سال هم از او پرستاری کردم و مراقبش بودم . حس میکنم خدا داشت با آن سختیها ، مرا آزمایش میکرد.😔
🔻دوقلوهای عراقی به نام ابومهدی المهندس و قاسم سلیمانی
🔸والدین دوقلوهایی که در شهر آمرلی متولد شدند، نام آنها را به مناسبت سالگرد شهادت ابومهدی المهندس و حاج قاسم سلیمانی، فرماندهان پیروزی به نام این دو شهید نامگذاری کردند.
🔸زنی از شهر آمرلی که از دست وهابیهای «داعش» آزاد شده است، دوقلوهایی به دنیا آورده که نام آنها را ابومهدی المهندس و قاسم سلیمانی گذاشته است.
🔸ما از خداوند برای آنها زندگی خوب و پیرو راه رهبرانمان خواستاریم./ شبکه العالم.
آن وقتها نتوانستم بفهمم که شوهرم واهان ، چقدر از به دنیا آمدن زوریک خوشحال شده ؛ چون تفاوتی در مهر و محبتش به زوریک🥀 و فرزندهای قبلی نمیدیدم . عمق علاقه اش به زوریک را وقتی فهمیدم که بعد از شهادت🥀 او ، سکته کرد و شانزده سال در خانه زمینگیر شد. 😔
من و چهار خواهرش ، به زوریک🥀 خیلی محبت میکردیم ؛ خیلی زیاد . تنها پسرخانواده بود و همه جوره هوایش را داشتیم . بچه خیلی درسخوان و باهوشی بود . در تمام مقاطع تحصیلی اش شاگرد اول شده بود.
گفت من هیچوقت از ایران نمیروم . دوست دارم به #خاک وطنم خدمت کنم و لباس سربازی بپوشم . گفتم مگر من میگذارم #تنها پسرم به سربازی برود ؛ اما هر طوری بود ؛ #توانست دل من را نرم کند و رضایتم را بگیرد و به خدمت سربازی برود.😔
سال ۵۸ عازم خدمت سربازی شد و سه ماه آموزشی اش را در شاهرود گذراند . بعد از سه ماه آموزشی ، زنگ زد که دوره ی سربازی ام افتاده است ارومیه و قرار است با قطار برویم ارومیه.