💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞 و علی الخصوص 💠شهید بختیار جمور 💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨

به همراه سردار بحرینی، فرمانده لشکر ۴۳ امام علی(ع) و تعدادی دیگر از رزمندگان مشغول نصب پل شناوری بر روی اروند بودیم تا عملیات ایذایی رزمندگان قبل از والفجر ۸ در منطقه «پل نو» خرمشهر به سوی جزیره «ام‌الرصاص» عراق صورت گیرد🌹

در سال 60، در عملیاتی که در منطقه سر پل ذهاب و قلاویزان صورت گرفت شرکت کردم و از ناحیه پا مجروح شدم، پس از بهبودی به لشکر مهندسی 43 امام علی (ع) پیوستم✋

ابتدا به عنوان فرمانده گردان انجام خدمت کردم و پس از آن با توجه به شایستگی هایی که از خود بروز دادم، به سمت معاونت آبی خاکی لشگر 43 امام علی (ع) منصوب شدم😍✋

سپس در دادگاه شهرستان تویسرکان به عنوان منشی استخدام شدم و پس از مدت کوتاهی به دلیل اینکه در این کار، پیشنهاد رشوه می دادند و اطرافیان و آشنایان همدتوقعات ناحقی داشتند، از دادگاه استعفاو به عنوان بنا در یک ساختمان مشغول به کار شدم🌹

به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی خانواده به ناچار هم کار می کردم و هم درس می خواندم✋ تحصیلاتم را بیش از سوم راهنمایی ادامه ندادم🌹

فرزند ششم یک خانواده محروم بودم، بسیار متواضع و فروتن تا جایی که حتی اعضای خانواده‌ام از سمت من تا بعد از شهادت مطلع نشدند.✋

در تاریخ دوم فروردین ماه 1331 در خانواده ای متدین و پرجمعیت در یکی از روستاهای شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان متولد شدم 😊

🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷   🌷قرار عاشقی🌷 ✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستن ☁️ باز هم ساعت 🕘به وقت  قرار تپش قلبهاست ❤️ برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردن .

پس از پیروزی انقلاب، هم زمان با تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت رسمی سپاه در آمد و در شهرستان اسدآباد همدان مشغول خدمت شدم🌹.

خب دوستان بزرگوار،خوشحالم دعوتم کردید✋😊❤️ نماز اول وقت یادتون نره🌷 تامیتونین راه شهدا🌷 رو ادامه بدین وتاآخرین قطره خونتون پشتیبان ولایت فقیه باشین✋🌺

سه ماه بعد وقتی شهید شد؛ «کوروند» پوتین‌ها را به پا کرد و هنوز چهلم «بختیار» نشده؛ او هم شربت وصال نوشید😭👇👇👇

که بر اثر اصابت خمپاره در نزدیکی ما وچند سردارسپاه ، همگی مجروح شدیم که در این بین من به دلیل شدت آسیب‌دیدگی به شهادت رسیدم ✋

دربخشی از کتاب آمده است که : بختیار جمور پیشانی شهید زارعی را بوسید و پوتین‌هایش را به پا کرد و با حسرت گفت: «علی جان تا به تو ملحق شوم؛ این‌ها را از پا درنمی‌آورم».😭👇👇👇

«چشمان گریانمان به پیکر بی جان بختیار افتاد. پوتین همچنان پای او بود. حالا لکه خون تازه بختیار جمور با لکه خون خشک شده زارعی یکی شده بود.👇👇👇

کتاب پوتین‌های آشنا»، روایت زندگی،من به قلم نویسنده ارجمند حمید حسام است که انتشارات فاتحان، آن را منتشر کرده 🌹

جمور را در کنار شهید زارعی دفن کردند و این بار کوروند(دوست صمیمی شهید)، پوتین‌های جمور را پوشید. چهلم شهادت بختیار جمور که شد؛ کوروند هم به شهادت رسید با همان پوتین‌ها...».😭😭

پیکرم در گلزار شهدای شهر تویسرکان خاکسپاری شد 🌹 تویسرکان تشریف آوردید خوش حال میشم بهم سربزنید 😍✋

سلام علیکم بزرگواران😊 سردار شهید دفاع مقدس بختیار جمور هستم، سپاسگزارم از دعوتتون به گروه شهدای گمنام 😍✋

خب دوستان بزرگوارم 😊 سرانجام من هم درتاریخ ۱۶ بهمن 1364 در منطقه «ام‌الرصاص» درحالی‌که به همراه تعدادی دیگری از رزمندگان، مشغول نصب پل شناور بر روی اروند بودم، به شهادت رسیدم 😍✋