eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
337 دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
32.6هزار ویدیو
255 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @Moein_Re
مشاهده در ایتا
دانلود
- قسمت بیست و چهارم - «فصل پنجم» کمیل - ورودی شهر ام غافه انگشتم را روی گوشم فشار می‌دهم تا بتوانم صدای عماد را بشنوم. این نویزهای لعنتی اجازه نمی‌دهند که کلمات درست به گوشم برسد؛ اما با توجه به صحبت‌هایی که در ماشین داشتیم و دستور العملی که برای این عملیات در نظر گرفتیم، هدف ما از حضور در این منطقه حذف ایلاک رون است. پس می‌توانم به گوش‌هایم اعتماد کنم و بنا بر این بگذارم که درست شنیده‌ام و عماد دستور شلیک به ایلاک رون را صادر کرده است. نفس کوتاهی می‌کشم و در حالی که اسلحه‌ام را از زیر کاپشنی که به تن دارم نگه داشته‌ام به سمت ایلاک رون حرکت می‌کنم. حدود پنجاه قدم با او فاصله دارم و جنید را می‌بینم که دوان دوان به سمت دیگری می‌رود. یقیناً با هماهنگی عماد تصمیم دارد تا موتورش را آماده کند و من نیز بعد از انجام کار باید به سمت جنید حرکت کنم. حالا حدودا سی متر با ایلاک رون فاصله دارم و می‌بینم که شیشه‌ی ماشین دوم پایین می‌آمد، نمی‌توانم که فردی که درون ماشین نشسته را تشخیص دهم، ایلاک دقیقا حائل بین من و اوست؛ اما حدس می‌زنم اتفاقی افتاده باشد که در دل شلوغی این جمعیت شخصیتی به مهمی ایلاک بیرون ماشین معطل مانده است. دو نفری که همراهش هستند مدام به چپ و راست نگاه می‌کنند و من نگرانم که مبادا متوجه حضور من شوند. سعی می‌کنم تا با استفاده از جمعیتی که در خیابان است خودم را از دید آن‌ها دور کنم. فاصله‌ام با سوژه به کمتر از بیست متر می‌رسد که عماد دوباره صدایم می‌زند: -عملیات.. رو... !!!... کن... هم.. الان... نمی‌فهمم چه می‌گوید. کلمات درست منتقل نمی‌شوند، یعنی عماد احساس خطر کرده و از من می‌خواهد برای انجام کار عجله کنم؟ نمی‌توانم درست تصمیم بگیرم، جنید را به خاطر می‌آورم که به سمت چپ من رفت و قطعا می‌تواند بعد از انجام عملیات من را به همراه خودش از مهلکه دور کند... با خودم فکر می‌کنم که او بدون کسب اجازه از عماد کاری انجام نمی‌دهد، پس نگرانی‌ام دلیلی ندارد... سرعت گام‌هایم را بیشتر می‌کنم، حالا می‌توانم عماد را با فاصله‌ی بیشتری از ماشین‌ها و سوژه ببینم. اسلحه‌ام را بدون آن که بخواهم جلب توجه کند از زیر کاپشنم بیرون می‌آورم و درون جیبم نگه می‌دارم تا مشکلی برای استفاده از آن نداشته باشم. بادیگاردهای سوژه با چشمان خود همه جا را می‌پایند و این ممکن است کار من را سخت‌تر از قبل کند. صدای عماد دوباره به گوشم می‌خورد و این بار از سرعت حرکتم می‌کاهد: -صدام رو... کمیل... بهت می‌گم... عملیات رو... مفهومه... همین... حالا... چند ثانیه سر جایم خشک می‌شوم، شک ندارم که او هم من را می‌بیند. پس دلیل اصرارش بر عملیات چیست؟ یعنی ممکن است سوژه تصمیم به سوار شدن دوباره در ماشین گرفته باشد و اگر کارم را دیر انجام دهم، همه چیز خراب شود؟ مردد به پیش رویم نگاه می‌کنم، دیگر عماد را در قاب چشمانم نمی‌بینم و حالا تمام تمرکزم را به روی سوژه و بادیگاردهایش می‌گذارم... اصلا دوست ندارم زحمات و جان فشانی‌های غفور را نادیده بگیرم و اجازه بدهم که یکی از قاتلین حاج قاسم و صیاد خدایی که حالا در چند متری‌ام قرار گرفته از پیش چشمانم دور شود. بادیگاردی که کمی هیکلی‌تر است، درست پشت سر سوژه قرار می‌گیرد. زیر لب بسم الله می‌گویم و با خودم عهد می‌بندم که دیگر توجهی به صداهای بیسیم نکنم. پا پیش می‌گذارم و به سمت سوژه حرکت می‌کنم. جمعیت ثانیه به ثانیه بیشتر از قبل می‌شود و بازدیدکنندگان کنسرت تقریبا همگی در خیابان هستند. با اینکه فاصله‌ی زیادی با سوژه ندارم؛ اما باید از بین چند نفر عبور کنم تا به سوژه برسم... انگشتانم را به دور اسلحه‌ام سفت می‌کنم و آماده شلیک می‌شوم. حالا کمتر هشت نه متر با سوژه فاصله دارم، راه برای ماشین‌هایی که در خیابان متوقف شدند کمی باز می‌شوند و آن‌ها نیز چند متری را با بوق‌های پی‌درپی و کنار زدن جمعیت جلو می‌روند. سوژه به همراه بادیگارهایش جمعیت را می‌شکافد و مسیرش را به سمت یکی از فرعی‌های حاضر در خیابان تغییر می‌دهد. نفسم را در سینه حبس می‌کنم و متمرکز به سمتش حرکت می‌کنم، باید اول نفر جلویی‌ام را کنار بزنم و سپس از پشت، سرش هدف قرار دهم و بعد هم با چند تیر هوایی مسیر فرارم را باز کنم. به قدری دویدن در شرایط سخت را تمرین کرده‌ام که شک ندارم که محال است به گرد پایم برسند. سعی می‌کنم به جای حرف‌های نیمه و نصفه عماد به روی این موضوع تمرکز کنم که آن‌ها واقعا حضور در این شلوغی را برای گم شدن در بین جمعیت انتخاب کردند یا توری برای گرفتار شدن ما پهن شده است. باید شش دانگ حواسم جمع باشد... حالا دیگر همه چیز آماده است، دستم را بلند می‌کنم تا روی شانه‌ی نفر جلویی‌ام می‌گذارم و سپس به سمت سوژه شلیک کنم که ناگهان ضربه‌ی محکمی به پشت سرم می‌خورد و دنیا پیش چشم‌هایم تیره می‌شود. نویسنده: @RomanAmniyati - پایان بیست و چهارم -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اُم البنین سابق این شهر عاقبت شد مادر شهید، فدایِ سر حسین
📸 اعلام مراسم تشییع پیکر شهید سید رضی الدین موسوی در تهران
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بازیکن سابق تیم فوتبال اسرائیل: باید همه غزه را با خاک یکسان کنیم برای خودمان خانه بسازیم، همه مردم غزه تروریست و تخم سگ هستند ✍️ شتر در خواب بیند پنبه دانه
🔰اجتماع بزرگ مردمی به مناسبت گرامیداشت یوم الله نهم دی (روز بصیرت و میثاق امت با ولایت) ▫️و محکومیت جنایات رژیم کودک کش صهیونیستی و حمایت از مردم فلسطین ▫️همراه با سخنرانی حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین تویسرکانی نماینده ولی فقیه در نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🗓شنبه ۹ دی ۱۴۰۲ 🕤ساعت ۰۹:۳۰ صبح 🔅میدان انقلاب اصفهان
وزیر خارجۀ روسیه: مسکو صمیمانه و صادقانه و بدون قید و شرط به تمامیت ارضی ایران احترام می‌گذارد و این موضع غیرقابل تغییر است.
شهادت مادر ادب، حضرت ام البنین علیها السلام را به همه محبین تسلیت عرض می نماییم و با اهداء صلواتی چشم امید به عنایت فرزند بی بدیلش، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می بندیم.
5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پشت پرده ی سرای ایرانی و شهر لوازم خانگی و غول هایی از این قبیل چیست؟
215.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبر دارید که رضا کیانیان نطق کردن و به مرحوم توهین کرده، حالا از اونجایی که رضا کیانیان خیلی انتقادپذیره، برید توی پیجش ازش انتقاد کنید😄 دوست داره😌😌
🔴وجود چنین ویترین‌هایی در ایران، یا تزئین درخت کریسمس و لوازمات سال نو میلادی، یا تبریک میلاد حضرت عیسی علیه‌السلام، ریشه در علاقه به پیامبر خدا حضرت مسیح ندارد. ریشه در همان احساس پایین‌تر بودن، هویت خود را دوست نداشتن و شبیه غربی‌ها شدن در مسیر کمی اعتماد به نفس پیدا کردن دارد. که البته هیچ وقت هم به دست هم نمی‌آید. چون دیگر خودت نیستی، جزئی از آن‌ها هم هرگز نمی‌شوی و بی‌هویتی و بی عزت نفسی عمیقی تا آخر عمر آزارت می‌دهد. نشانش هم این است که شما هرگز نمی‌بینید غربی‌ها ویترینی برای سال نو شمسی، یا میلاد پیامبر اسلام تزئین کنند و جشن بگیرند و تبریک بگویند و لوازمات مرتبط با آن را بفروش برسانند.... مگر موارد خاص سیاسی توسط اشخاص سیاسی... ✍ثبت مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی در هلند، فرانسه و ایران
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا هم محل توزیع آب، هم قبور شهدا و پناه‌گاه آورگان در محوطه بیمارستان در غزه است!