eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
340 دنبال‌کننده
22.1هزار عکس
25.1هزار ویدیو
231 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @Moein_Re
مشاهده در ایتا
دانلود
محرم نزدیک است یادمان باشد ... اول نماز حسین، بعد عزای حسین، اول شعور حسینی، بعد شور حسینی، محرم زمان بالیدن است، نه فقط نالیدن ... بساطش آموزه است نه موزه! تمرین خوب نگریستن است. نه فقط خوب گریستن!
فرمانده عشاق دل گاه است بیراهه مرو ساده‌ترین راه است از مردم گمراه جهان راه مجویید نزدیک ترین راه به است ╭─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─╮ ☘️ @sahebzamanchanel ╰─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─
شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌کس باور نداشت بار غربت را کسی از روی دوشش بر نداشت در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی عابر دلخسته جز تنهائیش یاور نداشت بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت می‌چکید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت سنگ‌ها کمتر به پیشانی او پا می‌زدند نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت روی گلگون و لبی پر خون و چشمانی کبود سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت دخترش با دیدن بازارهای کوفه گفت خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت یوسف رحیمی ╭─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─╮ ☘️ @sahebzamanchanel ╰─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─
کاروان را باز گردان ای عزیز فاطمه در همین جا قلب زینب... زار و مضطر میشود 💔😭 بازگرد آقا که با دست پلید حرمله غنچه ی شش ماهه ی باغ تو پرپر میشود 🌱(: ╭─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─╮ ☘️ # ✅@sahebzamanchanel ╰─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─
⇦ جعفر بن علی (ع) جعفر بن علی بن ابی‌ طالب مادرش فاطمه امُ ‌البنین دختر حزام بن خالد است. امام علیه السلام به خاطر علاقه فراوانی که به برادرش جعفر داشت نام فرزندش را جعفر نهاد. بسیاری بر این باورند که وی در موقع شهادت نوزده ساله بود. ولی برخی می ‌گویند: او دو سال با پدرش، دوازده سال با ... ● جواد محدثی، فرهنگ عاشورا. ○ جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص121-122. 🌱(: ╭─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─╮ ☘️ # ✅@sahebzamanchanel ╰─▪️┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸┅▪️─
حضرت علی اصغر(ع)-شهادت   از روی دست های پدر بال و پر گرفت خنـــدید و خنده را ز لبـــان پدر گرفت احســاس کرد تیر پـــدر را نشانه کرد با حنجرش برای امامــش سپر گرفت آری بــزرگ زاده بـه بـابـاش می رود یک پر، دو پر، نه مثل پدر بیشتر گرفت شش ماهه بود و بند دل مادرش رباب از طـرز دست  و پــا زدن او شـرر گرفت وقتی که غنچه های زیر گلویش شکوفه کرد عطـــری عجیب در همه ی دشت در گرفت خون گلوش رفت به هفت آسمان و بعد... از حــال زار عـرش نشــینان خبر گرفت بـابــا میـان معرکه حیــران شــد و سپـس زیر عبـــای خویــش پســـر را به بر گرفت می گفت مادر دل خــــــون و مضطــرش طفلم قشــــنگ بود و گلم را نظر گرفت