eitaa logo
کانال پایگاه صاحب الزمان عج
319 دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
22.9هزار ویدیو
207 فایل
دراین مکان فعالیتهای سیاسی،اجتماعی،دینی، رانشرمیدهیم و تبیین میکنیم ارتباط با مدیر کانال: @yaroghayehossein
مشاهده در ایتا
دانلود
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 استاد ⭕️ دوباره گولتون نزنند 🔺اصلا هرچی تو بگی،علم الهدی رو بیخیال 🔺شما بگو دلار چند؟!
+ اینم خالیه که! - اینم خالیه که؟ + آره - خب پرش کن + چطوری؟ - دلار رو گرون کن
1_911903645.mp3
10.53M
سرود 🎼 باصدای: و شعری از قاسم صرافان آهنگساز: یحیی عباسی تنظیم‌کننده: امید اردلان واحد موسسه منتظران منجی «عج»
با این ســـ💖ـــتــاره ها، راه 🛣 را مــی شود پیـــــدا کرد. (امام خامنه ای مدظله العالی) پنجشنبه هائی ✨💫به رنگــــ ســ🌠ــتاره ها ✨💫 ✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️ بزرگواران : هر هفته، پنجشنبه ها در همین کانال مهمان یک شهید عزیز هستید😍 💐پیشاپیش ،این مهمانــــ🤩ـــی گـــــــــوارای وجـــــــــودتان💐 لینک ارتباط با آدمین ( ✨💫به رنگ ســ🌠ـتاره ها ✨💫) 🔻🔻🔻 ya_safinatanajat کانال پایگاه🔻🔻 💎@sahebzamanchanel
🔮من داشتم با خود بی بی درد و دل میکردم🔮 همسر شهید عبدالحسین برونسی میگوید: 🍃🌸 توی خواب داشت گریه می کرد، بلند وبا هق هق. حرف هم می زد. رفتم بالای سرش. کم کم فهمیدم دارد با حضرت صدیقه سلام الله علیها راز ونیاز می کند. اسم دوست های شهیدش را می بُرد. به سینه می زد و با ناله می گفت: «اونا همه رفتند مادرجان! پس کی نوبت من می شه؟» سر وصداش هر لحظه بیشتر می شد. ترسیدم در وهمسایه را هم بیدار کند. چند بار اسمش را بلند گفتم تا از خواب پرید. 🍃🌸 صورتش خیس اشک بود. چند لحظه ای طول کشید تا به خودش آمد. گفت: «چرا بیدارم کردی؟» گفتم: «شما آن قدر بلند گریه می کردی وحرف می زدی که صدات تا چند تا خونه اون ور تر هم می رفت.» مثل کسی که گنج بزرگی را از دست داده باشد با ناله گفت: « من داشتم با خود بی بی درد دل می کردم؛ آخه چرا بیدارم کردی؟» ☘تعجیل درظهور امام زمان (عج) و شادی اروح اموات و شهدا صلوات🌸 ☘ لطفا انتشار این پست درصورت تمایل همراه با صلواتی بر محمدو ال محمد 🌸باشد. 💎@sahebzamanchanel 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔮سهم خانواده من🔮 همسر شهید عبدالحسین برونسی: يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک ☘تعجیل درظهور امام زمان (عج) و شادی اروح اموات و شهدا صلوات🌸 @sahebzaman