🌷 فرازی از وصیت نامه شهید محمود شریف نژاد:ای برادران و خواهران : بدانید که شما بنده خدائید پس از فرمان خدا سرباز نزنید . عروس من جبهه شهادت است صدای غرش گلوله و توپ عقد مرا خواهند خواند و با پوششی از خون گرم سرخ خود را برای معشوقم آرایش خواهم کرد و نام فرزندم آزادی و من همین جا فرزندم آزادی را به شما می سپارم از آن محافظت کنید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار محمود شریف نژاد قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار محمود شریف نژاد قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
411.mp3
زمان:
حجم:
2M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار محمود شریف نژاد قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
یک عمر به من #سلامت دادی، من یک عمر #گناه کردم، #معصیت کردم، #نافرمانی تو را کردم. تو فرمودی این کار را نکنید، من انجام دادم. به #بزرگواری خودت مرا ببخش.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
🌟 #اخلاص
💥 قَالَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنْ قَدَرْتُمْ أَنْ لاَ تُعْرَفُوا فَافْعَلُوا وَ مَا عَلَيْكَ إِنْ لَمْ يُثْنِ اَلنَّاسُ عَلَيْكَ وَ مَا عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مَذْمُوماً عِنْدَ اَلنَّاسِ إِذَا كُنْتَ مَحْمُوداً عِنْدَ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
⚡ امام صادق عليه السلام فرمود : اگر توانستيد ناشناخته بمانيد، چنين كنيد ؛ وقتى نزد خدا ستوده باشى نگران نباش كه مردم ستايشت نكنند و نگران نباش كه در نظرشان نكوهيده اى .
📚 ميزان الحكمه ،جلد سوّم ،صفحه 512؛ الکافي , جلد۸ , صفحه۱۲۸
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید مصیب قاسمیان: این دنیا آزمایشی بیش نیست و زندگی جاوید آن جهان است. از خواهرانم می خواهم حجاب اسلامی را حفظ کنید . اما برادران عزیز : امام را تنها نگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار مصیب قاسمیان قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار مصیب قاسمیان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
412.mp3
زمان:
حجم:
1.98M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار مصیب قاسمیان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستان
#بوی_قورمه_سبزی
اولین قورمه سبزی بود که بدون نظارت مادرش می پخت. هر چند دقیقه یک بار بالای سر قابلمه می رفت، آن را هم می زد و مزه می کرد. مقداری نمک داخل قورمه سبزی ریخت. برای آخرین بار مزه کرد. خندان از مزه اش، کاسه ای از قورمه سبزی پر کرد. جلوی آینه رفت؛ موهای بورش را شانه زد. وقتی از تمیزی ظاهر و مرتبی موهایش مطمئن شد. سینی به دست از پله های خانه دوطبقه پدری شوهرش پایین رفت.
زنگ خانه را زد. به محض باز شدن در سلام کرد. صورت سبزه مادر شوهرش با دیدن او تغییری نکرد، جوابش را به آرامی داد. مینا منتظر بود تا در خانه برای ورودش بازتر شود؛ اما مادر شوهرش میان در مثل کوه ایستاده بود. ذوقش کور شد. سینی را به سمت مادر شوهرش گرفت، گفت:« بفرمایید، برای شما آوردم.»
مادر شوهرش به چشمان سیاه مینا خیره شد، یاد چشمان شهلایی دختر خواهرش افتاد. دلش می خواست مسعود با او ازدواج کند؛ ولی مسعود عاشق مینا شده بود. دندان های مصنوعی اش را بر هم فشرد، گفت:« ناهار درست کردم.»
مینا انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشت. ابروهایش بالا پرید، بلافاصله گفت:« بوش تو ساختمون پیچید، گفتم شاید دلتون بخواد برای همین آوردم.» مادر شوهرش به سبزی های شناور درون کاسه نگاه کرد، گفت:« مگه ویار دارم که دلم بخواد هرچند بو و شکلشم چنگی به دل نمی زنه. » مینا مثل یخ وا رفت. دلش مثل نگین های آویز جلوی در خانه مچاله شد. اخم هایش را درهم کرد. صدای سلام مسعود لب های آماده حرف زدنش را بست.
مادر شوهرش لبخند به لب جواب مسعود را داد. در با وِرد حضور مسعود کامل باز شد. مادر شوهرش گفت:« خوش اومدی، بیا تو پسرم، غذایی که دوست داری درست کردم.» مسعود کفش هایش را درآورد، گفت:« پس چرا دم در وایساده بودین، مینا بیا تو.» به دنبال مادرش وارد خانه شد.
گدازه های خشم و عصبانیت در حال فوران کردن از درون مینا بودند. می خواست داد بزند. فحش بدهد. ظرف غذا و محتویاتش را جلوی خانه مادر شوهرش بریزد. دو، سه پله بالا رفت. لبش را جوید. پله های رفته را برگشت. انگشتانش را به دور سینی فشرد. از مسعود تمام ماجرای دختر خاله اش را شنیده بود. به گمانش بعد ازدواجشان همه چیز تمام شده؛ اما با این رفتار مادرشوهرش فهمید که ماجرا تمام نشده است. مسعود با صدای بلند مینا را صدا زد. مینا با اخم وارد خانه شد. مسعود در حال ناخنک زدن به کتلت ها بود. مینا گره ابروهایش را باز کرد، مسعود و زندگی اش را دوست داشت. فقط باید کمی تحمل می کرد تا مادرشوهرش او را بپذیرد. سینی را وسط سفره کنار کتلت ها گذاشت، گفت:« قورمه سبزی برات درست کردم، برای مادرم آوردم.» نفس عمیقی کشید و به سمت آشپزخانه رفت.
🖊 #به_قلم_صبح_طلوع
📝 @sahel_aramesh
هدایت شده از نامه خاص
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
💌شما
از: س_سرشار
به: منجی عالم بشریت
🔸🔹🔸زیارتی بدون مرز
🍃وقتی دلم از همه کس و همه جا میگیرد، با پای دلم به #زیارت میروم. گاهی رو به روی پنجره فولادم و باز شدن گرههای عزیزانم را از آقا طلب میکنم.
🍃گاهی رو به روی #ضریح بیبی ایستادهام و وسط نجواهایم، خادمی با چوبپرش روی شانهام میزند که سر راه ایستادهام و باید کناری بروم.
🍃گاهی سجده شکرم را روی فرشهای مسجد جمکران به جا میآورم.
🥀لحظهای دیگر کنار قتلهگاه هستم و شعری که زمزمه لبان شهید محمدخانی بود را زمزمه میکنم: از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین، دست و پا میزد حسین، زینب صدا میزد #حسین.
🍂لحظهای دیگر در کنار ضریح #سه ساله اربابم و از بیبی میخواهم دعایم را به اجابت برساند: گر دخترکی پیش پدر ناز کند، گره کربُبلای همه را باز کند.
🌿به خودم که میآیم، خودم را در همان دنیایی میبینم که همه چیزش در چارچوب قوانین و مقررات خاصی است و با خودم میگویم: «چنین زیارت جامعی در یک روز، فقط در تصور امکان پذیر است.» آرزو میکنم ای کاش در حد #تصور نبود و در دنیای واقعی هم امکان پذیر بود که هر وقت دلم برای زیارت پر میکشد، در بند قوانین مرزها و محصور بودن برخی شهرهای زیارتی به دست اشغالگران نبودم و بدون هیچ نگرانی به زیارت میرفتم.
🌷اما این آرزوی من، زیاد هم در حد تصور نیست. وقتی امام زمان ارواحنا فداه ظهور کنند، تمام مرزها برداشته میشود و همه زمین تحت یک #حکومت و یک قانون اداره میشود و هر کس در هر زمان که بخواهد میتواند به مشرق و مغرب عالم مسافرت کند و کسی مانع او نخواهد شد.۱
🍀اما این امر را خیلیها آرزویی #محال و دور از دسترس میدانند، ولی برای ما #آرزویی شیرین و نزدیک است.۲
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
📚(۱)دعا برای سلامتی و ظهور صاحب امر ارواحنا فداه و فوائد آن، گردآورنده جمعی از طلاب مسجد حسینی، ص۱۸
📚(۲) اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا؛ فراز آخر دعای عهد
#نامه_خاص
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh