eitaa logo
تنها ساحل آرامش
68 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
453.mp3
1.86M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار مدافع حرم محمود رادمهر قرائت بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
‌ 🌹 ما را از انحراف در و کوتاهی در ، و در دينت، و از راهت، و سرسری شمردن ، و خوردن از دشمنت: شيطان رجيم، دور ساز. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
📕 🌹 قال امام صادق علیه السلام: «لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشَّبابَ مِنكُم إلاّ غادِيا في حالَينِ : إمّا عالِما أو مُتَعَلِّما ، فَإِن لَم يَفعَل فَرَّطَ ، فَإِن فَرَّطَ ضَيَّعَ ، وإن ضَيَّعَ أثِمَ ، وإن أثِمَ سَكَنَ النّارَ . وَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ .» 🌷امام صادق علیه السلام فرمود: «دوست ندارم جوانانِ شما را جز در دو حالت ببينم: دانشمند يا دانشجو. اگر [جوانى] چنين نكند، كوتاهى كرده و اگر كوتاهى كرد، تباه ساخته و اگر تباه ساخت، گناه كرده است و اگر گناه كند، سوگند به آن كه محمّد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله را به حق برانگيخت، دوزخ نشين خواهد شد.» 📚 الأمالي للطوسي : ص ٣٠٣ ح ٦٠٤ ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت شهید منصور سودی: «اى ملت قهرمان و شهیدپرور! من عاجزانه از شما مى خواهم که هرگز این امام عزیز را تنها نگذارید و همیشه گوش به فرمان این پیر جماران باشید و هرگز تن به شایعه پراکنى ندهید و این فساد بزرگ را ریشه کن کنید و همانطوریکه امام عزیزمان فرمودند:«دیگر این انقلاب مسیر و راه خود را پیدا کرده و فقط از داخل کشور مواظبت کنید و هرگز جبهه هاى جنگ را فراموش نکنید»و همانطورى که امام عزیزمان فرمودند: «مسئله اصلى جنگ است.». 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار منصور سودی قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار منصور سودی بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
454.mp3
1.82M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار منصور سودی قرائت بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
📄 🌸همه پشت میله‌های کارخانه جمع شده بودند. فرشید میله‌های آبی را گرفت، گفت: «چرا عین ماست همدیگه رو نگاه می کنین؟ یِ کاری بکنین. » کارگرها به دور و اطرافشان نگاه کردند. میان سنگ و خاک‌ها چند میله دیدند. میله های زنگ زده را به میله‌های در کارخانه کوبیدند. صدای جرینگ جرینگ برخورد آهن و فریاد باز کنید، در فضای نیمه بیابانی شهرک صنعتی پیچید. 🍃نگهبان از در فاصله گرفت و به چهار دیواری نگهبانی‌اش پناه برد. کارگرها یکی یکی از نرده‌ها بالا رفتند و در محوطه کارخانه کنار هم جمع شدند. نگهبان با دستان لرزان شماره رییس کارخانه را گرفت: «آقا، آقا ریختن تو... نتونستم جلوشون را بگیرم... آخه خیلیند... گفتم اول با شما تماس بگیرم... گناه دارن آقا... چشم زنگ می‌زنم. » 🌸فرشید و سایر کارگرها با صورت برافروخته به سمت سالن ماشین آلات کارخانه حرکت کردند. کارگرهای مشغول کار با شنیدن سر و صداها بیرون آمدند. فرشید گفت:« برین کنار .» اسد، سرکارگر سالن ساخت قطعات قدمی جلو آمد و گفت:« چی کار می‌خواین بکنین؟» فرشید مثل شیر خشمگین گفت: «می‌خوایم همه چیزو خراب کنیم.» 🍃اسد گفت: « ما هم از نون خوردن می‌افتیم. شما راضی میشین که بقیه هم از کار بیکار بشند؟» فرشید میله را در هوا چرخاند و گفت: « آره راضی میشیم. چرا فقط ما باید از نون خوردن بیفتیم. فکر کنین شما هم تعدیل نیرو شدین.» صدای فریاد گونه‌ای همه سرها را به سمت راست چرخاند:« فکر می‌کنین می‌تونستم نگهتون دارمو و نکردم. برای بسته نشدن کارخونه مجبور شدم تعدیل نیرو کنم.» 🌸فرشید از کوره در رفت: « رو چه حسابی ما تعدیل شدیم؟ » مدیر کارخانه گفت: « قرعه انداختم.» فرشید روبرویش ایستاد :« حالا ما هم قرعه انداختیم تا اینجا رو خرابش کنیم.» فرشید برگشت و گفت:« راه بیفتین.» جز فرهاد و سلمان کسی تکان نخورد. فرشید دستش را مشت کرد و با فریاد گفت: «چی شد، همتون جا زدین؟» فرشید و دوستانش به سمت بشکه‌های پلیمری چسبیده به دیوار سالن رفت. قبل اینکه کسی بتواند عکس العملی نشان بدهد. بنزین روی بشکه‌ها ریختند. فرشید فندکی از جیبش بیرون آورد. کارگرها به سمتشان دویدند، فرشید با دیدن حرکت آنها فندک را به بشکه ها نزدیک کرد. اسد با صدای محکمی گفت: «می‌فهمی داری چی کار میکنی؟ کل کارخونه میره رو هوا.» 🍃فرشید دستش لرزید؛ چشمان خیس لیلا جلو چشمانش جان گرفت:« مرد دیگه بیمه بیکاری هم نداریم. صاحبخونه امروز اومد آبرو ریزی راه انداخت. گفت که جول و پلاسمونو میندازه بیرون.» 🌸فرشید فندک را روشن کرد. صدای جواد، پیرترین کارگر کارخانه را شنید: « هممون بدبخت و آواره میشیم، نکن. اصلا به جای من تو بیا سرکار.» فرشید می دانست جواد بیشتر از همه به کار نیاز دارد، با دو تا بچه معلول. سرش را پایین انداخت. فندک را خاموش کرد و از بشکه ها دور شد، فریاد زد:« دِ لامروتا زن و بچم الان بی خونه و آوارند.» صدای آژیر ماشین پلیس نزدیک شد. 🍃پلیس جلو پای فرشید متوقف شد. مأموران به سمت فرشید با اسلحه نشانه گرفتند. مدیر کارخانه گفت: « چیزی نشده جناب سروان، سوءتفاهم بود که حل شد.» 🖊 📝 @sahel_aramesh
‌ 🌹 ما را به سر منزل آن که پسند تو است رهسپار ساز، و از اصرار بر آنچه تو است دور گردان. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌺 🌹 قال پیامبر صلی الله علیه و آله : «أیُّمَا امْرِئٍ وَلِیَ مِنْ أمْرِ المُسْلِمِینَ وَلَمْ یَحُطْهُم بِما یَحُوطُ بِهِ نَفْسَهُ لَمْ یَرَحْ رائِحَةَ الجَنَّةِ.» 🌷پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:« هر کس بخشی از کار مسلمانان را بر عهده گیرد و در کار آن‌ها مانند کار خود دلسوزی نکند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.» 📚 کنزالعمال، ج ۶، ص ۲۰ ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌷 فرازی از وصیت شهید علی اکبر دهقان: « خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) با لب تشنه شهید شده، من هم دوست دارم که اینگونه شهید شوم. من شنیدم که سر امام حسین(ع) را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود. خدایا من شنیده ام که سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده من که مثل امام حسین(ع) اسرار قرآنی نمی دانم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا بعد از مرگم بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می شوم سر بریده ام به ذکر یا حسین، یا حسین باشد. » 🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار علی اکبر دهقان قرائت خواهیم کرد. 🌹 📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار علی اکبر دهقان بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh
455.mp3
1.84M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است. 🌷 به نیت شهید بزرگوار علی اکبر دهقان قرائت بفرمایید. ❤️ 📝 @sahel_aramesh