💠مردهها حرف میزنند💠
◀️مردهها با شما حرف میزنند، ولی شما صدای آنها را نمیشنوید
اگه میخواید بدونید چی میگن، روایت زیر رو بخونید:
⚜قطب راوندی در لب اللباب نقل میکند:
مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان میآیند و و با صدای اندوهناک و گریه، فریاد میزنند:
🔻ای اهل خانه من، ای فرزندان من! ای خویشان!
🔻با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند،
🔻ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید.
🔻بر غربت ما رحم کنید. ما در زندان تنگ و تاریک ماندهایم.
🔻به ما رحم کنید و دعا و صدقه را از ما دریغ نکنید.
🔻شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید، خدا به شما رحم فرماید،
🔻ای بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید.
🔻این ثروتی که در دست شما است روزی در دست ما بود،
🔻ما آنها را در راه #خدا خرج نکردیم، پس آنها برای ما وبال شد و منفعتش برای دیگران ماند؛
🔻به ما مهربانی کنید ولو به یک درهم یا قرص نانی یا پارهای از چیزی.
🔶پس فریاد میکنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهای خود گریه کنید و به شما نفعی ندهد.
چنانکه ما گریه میکنیم و سودی برای ما ندارد؛
پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید.
📕سفینة البحار، ج 8، ص 132 / مستدرك الوسائل، ج2، ص: 163
🔷واقعا از کلمه کلمه این فریادها، غربت و تنهایی میبارد
اگر کسی بخواد متنبه بشود، همین نالهها برای او کافیست.
🌷 #امام_صادق (علیه السلام):
ایمان همان انجام دادن واجبات و دوری کردن از گناهان بزرگ است.
📗خصال ص۶۰۹
یاعلی:
🔵 زندگی ابدی
✍ زندگی زمینی، هر چند کمی لذت بخش، کمی زیبا، کمی وسوسه انگیز، بالاخره تمام می شود. باید به فکر عالم آخرت باشیم. مثل یک آدم عاقل و دور اندیش رفتار کنیم.
همه این دنیا در برابر آن دنیا مثل ذره ایست در برابر بی نهایت، همه عمر زمینی در برابر عمر آسمانی ذره ایست در برابر ابدیت...
📚 کتاب آن سوی #مرگ
یاعلی:
فردی پیش بهلول آمد و گفت:راهی بگو که گناه کمتر کنم.
بهلول گفت:بدان وقتی گناه میکنی، یا نمیبینی که خدا تو را میبیند،پس کافری.
یا میبینی که تو را میبیند و گناه میکنی،پس او را نشناختهای و او را نزد خود حقیر و کوچک میشماری.
پس بدان شهادت به اللهاکبر،زمانی واقعی است که گناه نمیکنی.چون کسی که خدا را بزرگ ببیند نزد بزرگ مؤدب مینشیند و دست از پا خطا نمیکند.
🍃 #داستان
فرعون دلقکى داشت که از کارها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباسهاى ژنده بر تن ، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد.
پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام . دلقک از همانجا بازگشت ، لباسى شبیه لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت ، نزد فرعون آمد. از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد.
آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را بالشکرش در رود نیل غرق ساخت ، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد:
پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى ، با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: اى موسى ! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگر چه بر خلاف آنها باشد.
📜انوار نعمانیه ، ص ۳۵۴٫