موقعى كه حضرت موسى و هارون از طرف بارىتعالى ماموريت يافتند نزد فرعون بروند و او را دعوت نمايند، خداوند به آن دو دستور داد:
اذهبا الى فرعون انه طغى. فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى.
شما دو نفر نزد فرعون برويد كه به طغيان و سركشى گرايش يافته است، با او به نرمى سخن بگوييد، شايد متذكر شود و از عذاب الهى بترسد.
امام على (ع) فرموده: زبانت را عادت ده كه گفتارش هميشه نرم و ملايم باشد.
مردى به نام اسحاق كندى كه در زمان خود فيلسوف عراق بود، به نوشتن كتابى دست زد كه حاوى تناقضهاى قرآن باشد. در اين كار همت گمارد و براى انجام آن تنها در منزل نشست و مشغول به نوشتن گرديد. روزى يكى از شاگردان او بر حضرت امام عسكرى (ع) وارد شد. حضرت به وى فرمود: آيا در بين شما يك مرد رشيد نيست كه استادتان را از كارى كه دربارهى قرآن شروع كرده، بازدارد؟ عرض كرد: ما از شاگردان او هستيم، چطور ممكن است در اين مورد يا ديگر موارد به او اعتراض نماييم؟ امام فرمود: آيا حاضرى آن را كه به تو مىآموزم در محضر استادت انجام دهى؟ عرض كرد: بلى. فرمود: نزد او برو، با وى به لطف و گرمى انس بگير و در كارى كه مىخواهد انجام دهد ياريش نما و چون مانوس گشتى، بگو براى من سئوالى پيش آمده است، اجازه مىخواهم بگويم و از مثل شما توقع اين اجازه هست. سپس بگو: اگر تكلمكننده ى به اين قرآن نزد شما بيايد و اين سئوال مطرح گردد كه آيا جايز است مراد گوينده ى قرآن از گفته هاى خودش غير آن باشد كه شما گمان بردهايد و آن را برداشت نمودهايد، او در پاسخ خواهد گفت: اين احتمال جايز است، زيرا مردى است كه مىفهمد آن را كه مىشنود. وقتى با سخن تو ملزم گرديد، به او بگو: شما از كجا مقصد متكلم قرآن را درك نمودهايد؟ شايد منظور او غير آن چيزى باشد كه شما گمان بردهايد.
آن مرد نزد فيلسوف كندى رفت و طبق دستور امام، پس از تلطف و مهر، مطلب را با وى در ميان گذارد، آنقدر اين كلام موثر افتاد كه به او گفت: دوباره بگو، دوباره گفت. فيلسوف، پس از انديشه و تفكر، ابراز داشت: اينكه گفتى به اعتبار لغت، محتمل است و از جهت دقت نظر جايز. اين احتمال صحيح و اساسى طبق دستور امام عسكرى (ع) به نرمى و ملايمت و با حفظ شخصيت فيلسوف تحصيلكرده القا گرديد، از اين رو در وى اثر مفيد گذارد و او را در نوشتن كتاب دودل و مردد ساخت. اگر همين مطلب با تندى و خشونت ادا مىگرديد، وى را در عقيدهى خود مقاوم مىنمود و به گفتههايش پافشارى نشان مىداد.
نرمخويى نيز همانند نرمگويى، در قرآن شريف و روايات آمده است.
خداوند نرمخويى رسول گرامى را كه از عوامل جلب قلوب و جذب نفوس بود، به حساب رحمت واسعهى خود گذارده و فرموده است:
فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك.
اى پيمبر! تو در پرتو رحمت خداوند، با مردم برخورد نرم و ملايم دارى، اگر تندخو و سختدل مىبودى، مردم از اطرافت پراكنده مىشدند.
از جمله وصاياى على (ع) به فرزندش حضرت مجتبى اين بود كه: هر كس با تو به غلظت و تندخويى مواجه مىشود تو با او به نرمى و ملايمت برخورد كن، چه نرمى تو با وى مىتواند به سرعت موضعش را تغيير دهد و او را با تو نرم و ملايم سازد.
در وصف رسول اكرم (ص) آمده است كه آن حضرت در سخن گفتن از همه راستگوتر و در اخلاق از همه نرمخوتر بود.
نرمخويى در ايجاد محبت، نقش بسيار موثر دارد و افرادى كه شخص نرمخو را به اين صفت مىشناسند نسبت به وى علاقمند مىشوند.
على (ع) فرموده: كسى كه با اطرافيان خود با نرمخويى برخورد نمايد، از محبت دائم بستگان خويش برخوردار مىگردد.
«عريكه» صفتى است كه با سرشت آدمى آميخته شده و به معناى «طبيعت» است،
پس اگر كسى با طبيعت نرم آفريده شود مى توان از وى توقع داشت كه نرمخو و ملايم باشد،
سوال :
کسی كه از مادر، تندخو و عصبى مزاج متولد گرديده، آيا مىتواند نرمخو شود و خويشتن را به اين خلق پسنديده متخلق نمايد؟
پاسخ اين پرسش خوشبختانه مثبت است و بشر مىتواند با سعى و مجاهده وضع طبيعى خويشتن را تغيير دهد و در خود طبع دومى را به وجود آورد كه نقطهى مقابل طبع اول باشد و براى شاهد مىتوان نمونههاى متعددى را ذكر كرد :
ريه به طور طبيعى براى تنفس هواى پاك آفريده شده است،
كسى كه در اولين بار به سيگار لب مىزند و دود آن را به ريه مىفرستد وضع مزاجش متحول مىگردد، سرفه و عطسه مىآيد، احساس سرگيجه مىكند، آب از چشم و بينيش خارج مىشود، گويى ريه با زبان طبيعى خود فرياد مىزند: من براى دود آفريده نشدهام، اين چه سمى بود كه به درون من فرستادى؟
اگر شخصى كه ريه عضو بدن اوست متوجه گردد، به خطاى خويش پى ببرد و ديگر به اين كار ناروا دست نزند، وضع طبيعى ريه محفوظ مىماند و راه خود را به سلامت مىپيمايد.
اما اگر به ناراحتى ريه و ديگر عوارض ناشى از آن اعتنا ننمايد و مكرر در مكرر، دود به ريه بفرستد، وضع طبيعى ريه تدريجا عوض مىشود، با سم دود، انس مىگيرد، رفتهرفته به آن عادت مىكند، و پس از تكرار هزاران بار، آنچنان مىشود كه نه تنها از دود احساس ناراحتى نمىكند بلكه از آن لذت مىبرد و اگر دود سيگار به ريه نرسد احساس كمبود مىنمايد و مىخواهد هر چه زودتر به محبوب خود دست يابد و سم آن را جذب نمايد. بنابراين عادتى كه بر اثر تمرين و تكرار پديد مىآيد به منزلهى طبيعت دوم است و احكام و مقررات طبيعت اول را تغيير مىدهد و مقتضيات خود را جايگزين آن مىنمايد.
پس اگر انسانى از مادر، تندخو متولد شد و بخواهد خويشتن را نرمخو بسازد، مىتواند در پرتو سعى و كوشش و با تمرين و مجاهده تدريجا طبع تند خود را واپس زند و خويشتن را به نرمخويى متخلق سازد .
امام صادق عليهالسلام فرموده: خلق خوب عطيه اى است الهى كه خداوند به بندگانش اعطا فرموده است. بعضى از خلقيات سجيه ى طبيعى است و بعضى بايد با نيت و قصد به دست آيد.
راوى مىگويد پرسيدم: كدام يك از اين دو برتر و افضل است؟
فرمود آن كس كه خلق خوب سجيه ى اوست و با سرشتش آميخته، نمىتواند جز آن عمل كند، اما كسى كه با نيت و مجاهده خود را به خلق پسنديده متخلق مىنمايد بايد در راه طاعت الهى صبر كند و مشكلات خودسازى را تحمل نمايد، بنابراين افضل و برتر كسى است كه براى نيل به خلق خوب سعى و كوشش مىكند و با سختيهاى ناشى از آن مىسازد.
امام سجاد (ع) از پيشگاه حضرت بارى تعالى براى عموم مسلمانان درخواست نرمخويى مىنمايد:
«و لين العريكه»
بار الها! به لطف و رحمتت جامعه را به اخلاق نرم متخلق كن و آنان را به اين صفت پسنديده متصف نما.
به فرمودهى امام صادق (ع) كسانى كه اينچنين آفريده شدهاند به طور فطرى از نرمخويى برخوردارند و آنان كه ساختمان نرم و ملايم ندارند مىتوانند از راه مجاهده و كوشش، خويشتن را به اين خوى پسنديده عادت دهند و با تمرين از اين مزيت اخلاقى بهرهمند گردند.
نرمخويى تكريم و احترام شخصيت مردم است همانطور كه تندخويى و خشونت، كوچك شمردن دگران و بىاحترامى به شخصيت آنان است، با نرمخويى احترام انسانها محفوظ مىماند و ملاقاتهاى گرمى آميخته به محبت صورت مىپذيرد و منشاء گناه نمىشود تا به عدل اجتماعى زيان برساند،
اما تندخويى و خشونت برخورد مايه ى تحقير شخصيت و موجب برانگيختن طرف مقابل است و مىتواند منشاء مقابله و اختلاف گردد، سخنان ناروا رد و بدل شود، و سرانجام به اهانت يكديگر كه گناه بزرگ است منتهى گردد و در نتيجه به عدل اجتماعى آسيب برسد.
نرم خويى و احترام به شخصيت مردم از برنامه هاى عملى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه ى معصومين عليهمالسلام بود،
آن بزرگواران نه تنها با نرمخويى و تكريم شخصيت، موجب دلگرمى و مسرت درونى مسلمين مىشدند
بلكه در پارهاى از مواقع افراد غير مسلمان نيز بر اثر اين خوى پسنديده مجذوب دين حق مىگشتند و به اسلام گرايش مىيافتند.
امام باقر (ع) فرمود: حضرت اميرالمومنين با مردى از اهل كتاب در راهى مصاحب سفر شد. مرد ذمى از حضرت پرسيد: اى بندهى خدا! قصد كجا را دارى؟ فرمود: كوفه مىروم. مقدارى راه با هم پيمودند. سر دو راهى رسيدند. مرد ذمى از حضرت جدا شد و به راه خود رفت. اما برخلاف انتظار، على (ع) نيز راه كوفه را ترك گفت و راهى را كه ذمى مىرفت در پيش گرفت. از حضرت پرسيد: مگر شما قصد كوفه نداشتيد؟ فرمود: بلى. گفت: شما راه خودتان را ترك گفتيد. فرمود: مىدانم. پرسيد: چرا چنين كرديد؟ حضرت در پاسخ فرمود: اين از كمال حسن مصاحبت است كه شخص، همسفر خود را موقع جدا شدن، چند قدمى مشايعت نمايد و من به مشايعت تو مىآيم، اين دستور پيمبر گرامى اسلام است. مرد ذمى از روى شگفتى پرسيد: او دستور داده است؟ فرمود: بلى. مرد ذمى گفت: كسانى از نبى اكرم پيروى نمودند براى كرايم اعمالش. سپس گفت: من تو را به شهادت مىگيرم كه بر دين تو هستم. آنگاه با حضرت به راه كوفه برگشت و پس از آنكه على (ع) را شناخت و دانست كه او شخص اول مملكت بود كه با وى آنقدر با تكريم و احترام برخورد نمود، اسلام را پذيرفت و به دين حق مشرف گرديد.