#دعا_بیستم_19
بسم الله الرحمن الرحيم
✳️ قسمت اول از 3 قسمت عبارت زیر 🔹
اللَّهُمَّ
1️⃣ خُذْ لِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسِى مَا يُخَلِّصُهَا،
⃣2️⃣ وَ أَبْقِ لِنَفْسِى مِنْ نَفْسِى مَا يُصْلِحُهَا،
3️⃣ فَإِنَّ نَفْسِى هَالِكَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا 🔹
بار الها! از نيات و اعمال من، آن را براى خود برگير كه موجب خلاصى من از خشم و عذاب تو گردد.
یک روایت از امام عسکری علیه السلام هست که می فرماید:«من انس بالله استوحش من الناس»
کسی که با خدا مانوس باشد از مردم گریزان است.
در مسیر بندگی،همه امور برای خداوند است حتی کارهای شخصی باید نیت الهی داشته باشد یعنی «همه چیز برای او»
انسان مومن همواره در حال عبادت است که «حقیقت بندگی عبادت است» چنان که از معصوم علیه السلام سوال شد :«ما حقیقة العبودیة» فرمودند:«.....وجملة اشتغاله فیماامره الله تعالی به ونهاه عنه»یعنی نفس راطوری عادت دهدکه خدایی شودتا امور مادی هم،عبادت حساب شود همه کارها خالصانه برای خدا باشد.
مضمون عبارت فوق نیز همین است...مرا برای خودت بردار...فقط مال تو باشم.
كلمه ى «#نفس» در این فقره دعا :
آنچه در شرح و توضيح كلام حضرت على بن الحسين عليه السلام ضرورت دارد، اين است كه معلوم شود امام سجاد (ع) از كلمهى «نفس» كه در ابتداى دعا براى "خداوند" و براى "خود" ذكر نموده و در كنار هم آورده، چه اراده فرموده است،
النفس هى ذات الشىء و حقيقته و بهذا تطلق على الله تعالى.
« #نفس» عبارت از ذات و حقيقت چيزى است و به همين معنى كلمه ى «نفس» دربارهى خداوند اطلاق مىشود.
در قرآن شريف، خداوند كلمهى «#نفس» را درباره ى ذات اقدس خود به كار برده و فرموده است:
*و يحذركم الله نفسه و الله رئوف بالعباد.
خداوند شما را مى ترساند از نفس خود، يعنى از عذابى كه براى گناهكاران مقرر فرموده، كه آفريدگار، به بندگان رئوف و مهربان است.
اينكه در پايان آيه ى تحذير، سخن از رافت به ميان آورده، اشاره به اين حقيقت است كه تحذير بارى تعالى ناشى از رافت و رحمت اوست، مىخواهد مردم را از عذاب برهاند، همانند #طبيب حاذق و مهربانى كه مريض خود را از خوردن غذاها و ميوههاى مضر برحذر مىدارد تا او را از عذاب بيمارى رهايى بخشد و از نعمت سلامت برخوردارش سازد.
در آيه ى زیر آمده كه حضرت #مسيح (ع)، كلمهى «#نفس» را درباره ى خداوند به كار برده و پيش از آن، از نفس خود ياد كرده است.
*و اذ قال الله يا عيسى بن مريم اانت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله، قال سبحانك ما يكون لى ان اقول ما ليس لى بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك انك انت علام الغيوب.
زمانى كه خداوند حضرت مسيح بن مريم را مخاطب ساخت و فرمود: آيا تو به مردم گفتى كه جز خداوند، مرا و مادرم را به الهيت بگيريد؟ حضرت مسيح در پاسخ، اول خداوند را تنزيه نمود، سپس گفت: من مجاز نيستم چيزى را كه حق نيست به زبان آورم، اگر چنين حرفى را گفته بودم، قطعا تو مىدانستى، تو از آنچه در ضمير من است آگاهى و من از ذات مقدست آگاهى ندارم كه تو به تمام حقايق نهفته و پنهان عالم و دانايى.
امام سجاد (ع) در جملهى اول دعا ، درباره ى خداوند و درباره ى خودش كلمهى «#نفس» را به كار برده و عرض مىكند:
اللهم خذ لنفسك من نفسى ما يخلصها.
بار الها! از نيات و اعمال منتسب به من، آن را براى خود برگير كه موجب خلاصيم از خشم و عذاب تو گردد.
مرحوم علامه، سيد على خان، در كتاب رياض السالكين در تفسير و توضيح اين جمله از كلام حضرت زينالعابدين (ع)، چند احتمال را نقل نموده و يك احتمال را نيز از خودش ذكر كرده است.
*(چند احتمال )
قيل: يمكن ان يكون المعنى اجعل حصه من نفسى متعلقه بجنابك المقدس، ليكون ذلك سببا لخلاص نفسى، و ايق منها ما يكون فيه صلاحها، فان الخلاص قد يكون مع عدم الصلاح، انتهى.
و قيل: المعنى اصطف من اعمال نفسى ما يخلصها من سخطك، و ابق لها من مساعيها ما يكون به صلاحها.
و قيل: معناه افعل بى ما يوجب نجاه نفسى و خلاصها، من نفع او ضرر او فقر او غنى او موت او حياه، و ان كرهت بعض ذلك، و ابق لى من الاعمال الصالحه ما يوجب صلاح نفسى و وفقنى له.
و قيل يحتمل ان يكون المراد بقوله عليهالسلام: «خذ لنفسك من نفسى ما يخلصها» ففى الاعمال السيئه و الاخلاق الذميمه التى يكون نفيها سببا لخلوص النفس من الشوائب او خلاصها من العذاب، فيكون قوله: «لنفسك» اى: لاجل القرب منك. و يحتمل ان يكون المراد به اصطفاء الاعمال الصالحه و الاخلاق الكريمه، التى تكون سببا لخلوص نفسى او خلاصها، فيكون قوله: «لنفسك» اى: لاجل رضاك. و لا يخفى بعد الاحتمال الاول.
هذا ما انتهى الينا من اقوال الاصحاب فى حل هذه العباره من الدعاء.
*(نظر خودش)
و الذى يخطر بالبال على وجه الاحتمال، انه لما كانت النفس مكلفه بالقيام بامرين:
احدهما: لله تعالى، و هو و سبب نجاتها و خلاصها من سخطه و عذابه تعالى.
و الثانى: للنفس، و هو مالا بدلها منه من امر معاشها.
سال عليهالسلام ان يجعل نفسه قائمه بما هو لله تعالى و هو سبب خلاصها، و لما كان هذا المعنى يوجب استغراق النفس فيه، بحيث لا يمكنها الاشتغال معه بغيره و لا التوجه و الالتفات الى امر آخر، سال ثانيا ان يبقى لنفسه من نفسه مما لابد لها منه مقدار ما يكون فيه صلاحها، كى لا تكل و تحسر عن القيام بما هو لله، و لا تاشر و تبطر فتشتغل بغير ما هو لله، فيكون اشتغالها به فى الحقيقه عائدا الى الامر الاول و فى ذلك صلاحها، و الله اعلم بمقاصد اوليائه.
و يويد هذا المعنى الاخير ما فى نسخه اخرى: «و ابق لنفسك من نفسى»، اذ كان ما يصلح النفس على هذا الوجه عائدا اليه سبحانه.
2 نکته:
* اول: كارهايى كه مىتواند آدمى را از خشم و عذاب خدا خلاص كند، اداى فرايض و اجتناب از محرمات، و خلاصه، آن اعمالى است كه مرضى ذات اقدس او باشد.
* دوم: انگيزه هاى درونى و افكار و انديشه هاى باطنى، منشا اعمالى است كه انجام مىدهيم و خوب و بد آنها وابسته به نيات و افكار پسنديده و ناپسند ماست.
ايمان به توحيد منشا يكتاپرستى است و انديشه ى شرك، مايه ى بتپرستى،
با انگيزه ى ياد خدا نماز مىخوانيم و غفلت از خداوند، نماز را از يادمان مىبرد. براى مصون ماندن از آتش، روزه مىگيريم و با غفلت از ثواب و عقاب الهى، روزه از ستون وظايف ما حذف مىشود. سخنان ما نيز از اعمال ماست، گاهى به انگيزه ى ايمان و براى رضاى خداوند سخنى مىگوييم و مردم را به انجام فريضه مىخوانيم و علامت تنزه و تقدس فكر ما اين است كه خودمان طبق گفته ى خود عمل مىكنيم.
اما گاهى به انگيزهى رياكارى و اغفال مردم به اين و آن تذكر و دستورى مىدهيم. اما خودمان عمل نمىنماييم. اين سخن نه تنها مايه ى نجات و سعادت نيست، بلكه تضاد قول و عمل مىتواند پروندهى مسئوليتى را در پيشگاه خداوند براى ما باز كند و مورد موآخذه و پرسشمان قرار دهد.
رسول اكرم (ص) فرمود:
لكل قول مصداق من عمل يصدقه او يكذبه. فاذا قال ابن آدم و صدق قوله بعمله رفع قوله بعمله الى الله تعالى و اذا قال و خالف عمله قوله رد قوله على عمله الخبيث و هوى به الى النار.
هر گفتهاى مصداقى از عمل دارد كه گفته را تصديق يا تكذيب مىنمايد، وقتى فرزند آدم سخنى مىگويد و عملش گفتهى او را تصديق مىنمايد، قولش به وسيلهى عمل به پيشگاه الهى بالا مىرود، و اگر سخنى بگويد و عملش با قولش مخالف باشد، سخنش برمىگردد به عمل خبيث و آلودهاى كه مرتكب شده و در آتش دوزخ سرنگون مىگردد.