eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
برنامه ی 14 1 علیه السلام 1 ✳️ نوشته‏ اند: حضرت سكينه جابر بن عبداللّه انصارى را طلبيد و به او فرمود: شما مورد محبّت و احترام خانواده ما هستى، از شما مى‏خواهم با برادرم حضرت سجّاد عليه السلام ملاقات كرده و از خودت از او بخواهى در گريه و عبادتش تخفيف دهد؛ زيرا همه ما بر جان او ترسناكيم!! جابر مى‏گويد: به محضر حضرت زين العابدين عليه السلام مشرف شدم و خواسته خود را با آن بزرگوار در ميان گذاشتم. امام به خدمتكار خانه فرمود، آن كتاب را بياور خدمتكار كتاب را به امام داد و حضرت سجاد عليه السلام هم كتاب را در برابر من گذاشت و فرمود: در اين كتاب از عبادات پدرم على ياد شده است، آن را بخوان تا از من تقاضاى كم كردن نكنى، اى جابر! عبادت من كجا و عبادت پدرم على كجا ✍️ حسین انصاریان - کتاب عرفان اسلامى، ج‏1، ص: 218 👈 ادامه دارد .... علیه السلام ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
برنامه ی 14 1 علیه السلام 2 ✳️ راستى چقدر عجيب است مردى كه آن همه داشت، امامى كه پس از نماز صبح سر بر سجده مى‏گذاشت و هزار بار مى‏گفت: «لا إله إلّااللّه حقّاً حقّاً، لا إله إلّا اللّه عبوديّتاً ورقّاً لا إله إلّااللّه إيماناً وتصديقاً» انسانى كه چهل سال پس از واقعه كربلا قسمتى از وقت شب خود را با كشيدن انبان غذا بر دوش، به داد بينوايان مى‏رسيد، آقايى كه سالى دوبار پينه‏هاى پيشانى و زانوى او را از كثرت ركوع و سجود قيچى مى‏كردند. بزرگوارى كه در تربيت انسان‏هاى والا، با كمال قدرت و توان كوشيد. آن وقت عبادت خود را در برابر خدا آن قدر ناچيز مى‏بيند و اين چنين ناچيز دانستن عبادت در برابر عظمت حق او را به وحشت مى‏اندازد؟ به طور قطع اين خوف بهترين علّت رشد و كمال و اين خود نديدن از عالى‏ترين مراحل تواضع در برابر حق و خلق است. در شب عرفات از فضيل پرسيدند: حال اين مردمان را چگونه مى‏بينى؟ گفت: همه آمرزيده‏اند اگر من در ميان ايشان نبودمى!! ✍️ حسین انصاریان - کتاب عرفان اسلامى، ج‏1، ص: 218 👈 ادامه دارد .... علیه السلام ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
برنامه ی 14 2 *️⃣ داستان علیه السلام 1 ✳️ قطب راوندى و ديگران از حماد بن حبيب كوفى روايت كرده‏اند كه گفت: سالى آهنگ كردم، همين كه از منزل «زباله» حركت كرديم بادى سياه و تاريك وزيدن گرفت به طورى كه اهل قافله را از هم متفرق كرد، من در آن بيابان متحير و سرگردان ماندم، بالاخره خود را به يك وادى بى‏آب و گياه رساندم تا تاريكى شب مرا گرفت، خود را به پناه درختى بيابانى گرفتم؛ در آن تاريكى شب جوانى را با جامه سپيد و بوى مشك ديدم، گفتم: او از اولياى خداست و ترسيدم مرا ببيند و به خاطر من جايش را عوض كند، تا مى‏توانستم خويش را پنهان نگاه داشتم، ناگهان آن جوان مهياى نماز شد، چون ايستاد به پيشگاه مقدس حضرت دوست عرضه داشت: يا مَنْ أحارَ كُلَّ شَى‏ءٍ مَلَكُوتا وَقَهَرَ كُلَّ شَى‏ءٍ جَبَرُوتاً صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاوْلِجْ قَلْبى فَرَحَ الْاقبالِ عَلَيْكَ وَالْحِقْنى بِمَيَدانِ الْمُطيعينَ لَكَ . اى كسى كه همه چيز مبهوت ملكوت تو و مقهور جبروت توست. درود بفرست بر محمد و آل محمد خوشحالى عبادت و روى آوردن به خودت را در قلب من داخل كن و مرا به مطيعان درگاهت ملحق كن. ✍️ حسین انصاریان - کتاب عرفان اسلامى، ج‏5، ص: 145 👈 ادامه دارد .... علیه السلام ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2