eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗به وقت دلدادگی💗 قسمت 5 -داغ این یکی رو دیگه به دلم نزار علی....من دیگه طاقت ندارم....دیدی رفت صدای گریه زن بلند شد و صدای دختر که آرام دلداریش می داد.نشسته بود روی تخت مثل برق گرفته ها....الان باید چه میکرد....اگر با او ازدواج نمی کرد تکلیفش چه بود...به کجا بر می گشت...او که دیگر جایی برای رفتن نداشت .مانده بود غرورش را حفظ کند یا بگذارد تا محکم زیر پاهای زورگویان له شود.اشک گوشه چشمش را گرفت .چادر گلدار را برداشت و تا کرد.ساک دستی کوچک و کوله اش را برداشت و آرام در اتاق را گشود.حاج خانم هنوز هم در هال روی مبل به شانه دخترش غمبرک زده بود و برای رفتن پسرش آه و ناله می کرد.حاج آقا هم مشغول صحبت با تلفن بود.آرام به طرف حاج خانم رفت .نازنین غمگین به دخترک بد شانس روبه رویش نگاه کرد و آه کشید -چیزی می خواستی فاخته سرش را تا آخرین حد در گلویش پایین آورد و بند ساکش را در دست پیچاند -می خواستم ببینم چطور از اینجا باید برگردم...بلد نیستم حاج خانم صاف نشست و به دختر خیره ماند.صدای مرد خانه محکم و رسا و مطمئن به گوشش رسید -این خونه در رو به مهمون نمی بنده دختر....تو حبیب خدایی تو خونه من....قدمت رو چشمای منه عروس خانوم موضع تصمیم گیری با این حرف مشخص بود.در هر صورت این ابهت مردانه اورا عروس خودش انتخاب کرده بود جو ساکت خانه را حاج خانم شکست.دست روی زانو گذاشت و بلند شد.دلش برای پسرش هم میسوخت اما دیدن فاخته در آن شرایط که می دانست راه برگشت ندارد بیشتر دلش را سوزاند.فاخته سرش را پایین انداخته بود و دسته ساکش را می فشرد.دست حاج خانم که روی شانه اش نشست سر بلند کرد و در چشمان مهربان زن نگاه کرد.لبخند روی لب حاج خانم کمی دلگرمش کرد -بیا بریم تو اتاق همراه حاج خانم دوباره وارد اتاق نازنین شد.ساکش را کنار دیوار گذاشت و همراه حاج خانم رفت و روی تخت نشست.باز هم سرش را پایین انداخت.دستان گرم حاج خانم روی دستانش نشست.دلش فقط مادرش را می خواست همین -شنیدی حاج علی چی گفت.تو مهمون عزیز این خونه ای.این چه کار یه که ساک برداری بری. نگاه شرمساری را به چشمان زهرا خانم دوخت -ولی آخه.خب راستش چیزه...آقا نیما... حاج خانم دستانش را فشرد و اه کشید -باهات می خوام راحت حرف بزنم فاخته.چون مادرم و بچه هام برام همه چیزن.از نیما دلگیر نشو...باشه!!!می خوام بهش حق بدی فاخته سرش را پایین انداخت.می خواست بگوید من خودم هم با زور اینجا آمدم اما خجالت کشید.چانه اش را حاج خانم بالا گرفت -نگفتم ناراحت بشی دخترم!!!.نیما کلا با پدرش آبش تو یه جوب نمی ره.می بینی که گذاشته رفته و تنها داره زندگی می کنه.تو حتی اگرم وصلت صورت نگیره دختر خودمی.ولی بد به دلت نمی خوام راه بدم اما یه کم باید صبور باشی.نیما با این قضیه بالاخره کنار می یاد.حتما مهر دختر ماهی مثل تو به دلش می افته مادر.نمی دونم کی اما می افته. لبخندی زد اما تلخ.نیمایی که او دیده بود عمرا از او خوشش می آمد.یاد ابروان گره خورده نیما افتاد وقتی او را دید.آه کشید ...خدا می دانست چه پیش خواهد آمد...فقط خدا می دانست. * با حالتی پکر در اتاق را باز کرد.فرهود را دید که در حال مرتب کردن میزش است.از دیشب آنقدر با خودش حرف زده بود و بد و بیراه گفته بود احساس می کرد فکش درد می کند .سرش داشت منفجر میشد نگاه طلبکار فرهود را که دید کفرش بیشتر در آمد -علیک سلام...مرسی خوبم تو چطوری فرهود فقط پوز خند زد -مرگ ،چته قیافه می گیری برای من فرهود فقط آه کشید و سری به تاسف تکان داد.بیشتر عصبانی شد -خب چه مرگ ته
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
همیشہ‌میگفت: زیباترین‌شھادت‌رامیخواهم! یڪبارپرسیدم: شھادت‌خودش‌‌زیباست؛ زیباترین‌‌شھادت‌چگونه‌‌است؟! درجواب‌گفت: زیباترین‌‌شھادت‌این‌‌است‌ڪه جنازه‌ا‌ۍهم‌‌ازانسان‌‌باقۍنماندシ💔 -شھید‌ابراهیم‌‌هادی › ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
‌^^
-چشـم‌من‌خیس‌وهــواےِتوبہ‌دل‌افتـاده اےرفیــق‌ابدے،حضرت‌ارباب‌سلام♥️:)) ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
بࢪ خـدا هࢪڪہ دل مے سپـٰاࢪد، ࢪوح جـٰانش غـم نبـیـند..🥲 ‹ › ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
مشترک‌گرامی! قلب‌شما‌از‌عشق‌بہ‌حُسِین‌پر‌شده‌است=)❤️‍🩹 ‹› ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
هدایت شده از  ایشیق‌آی
این پیامو فور کنین چنلاتون با توجه به وایب چنل من حدس میزنم چند سالتونه :)😎
بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْکھ‌اِعجٰآزمیکنَد•• یـٰااُمٰـاهْ🌼•• سلام‌روزتون‌معـطربه‌نآم‌‌ امام‌صـٰآحِبَ‌الزمٰان؏💛.•
خواهی‌که‌سخت‌و‌سست‌جهان‌بر‌تو‌بگذرد ! بگذر‌زعهدسست‌و‌سخن‌های‌ سخت‌خویش✨ . . ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
❛❛ عاشق "خدا " شدن سخت نيست، ‌مقدمہ‌ۍ‌ آن‌ دشوار است.. مقدمہ‌ۍ عشق‌ بھ‌ خدا، دل‌ بريدن‌ از دنيا‌ و‌ ديگران‌ است. مقدمہ‌ۍ‌ عشق‌ بھ خدا، گذشتن‌ از خود و سپردن‌ امور بھ اوست .. -استاد‌پناهیان- ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
اگه نمی‌شکست؛هیچوقت‌سبز‌نمیشد!:)🌿
تو مرا یاد کنی ، یا نکنی باورت گر بشود ، گر نشود
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
گویند علی‌ می‌زده‌ صد وصله‌ به‌ کفشش ؛ ای‌ کاش‌ دل‌ ساده‌ی‌ ِما ،کفش‌ ِعلی‌ بود💛🌙'! ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْکھ‌اِعجٰآزمیکنَد•• یـٰااُمٰـاهْ🌼•• سلام‌روزتون‌معـطربه‌نآم‌‌ امام‌صـٰآحِبَ‌الزمٰان؏💛.•
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
ای عزیزی که عبا بر دوش خود انداختی با همان یک گوشه چشمت کار مارا ساختی :') ‹ › ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
هدایت شده از مسـاء ؛
[ بسم رب  آشکار به نهان ها  ] . - سلام و درود خدمت اعزه ی محترمِ ایتا . درخدمت تونیم این بار ِ با ؟ | رسانه ی بدون سانسور . لذا ؛ از شما دعوت میشه تا همراهی مون کنید در ؟ گفت و گو محوری ؛ با ادمین بزرگوار ُ محترم ِ ایتا . [ شاید خود ِ شما ! ] .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌اسمت‌قسم‌توقلبم‌حرم‌داری🤍((: ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
آقاجان‌به‌خداازاین‌همه‌بی‌وفایی خویـش‌شرمنده‌ایم؛ انقدربه‌یادت‌نیستیم‌که‌نبودنت‌برایمان عادی‌شده‌اسـت. خداکندروزقیامت‌جلوی‌مادرت‌زهرا سـرمون‌پایین‌نباشه...💔 ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j