🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت ١٢
از اتاق پرو بیرون اومدم.
_آقا بی زحمت این مانتو رو حساب کنید.!
فروشنده مشغول تا زدن مانتو شده و توی پلاستیک گذاشت و گفت : نقد یا کارت میکشید؟
_کارت میکشم.
کارتمو دادم دستش و رمزو گفتم و منتظر شدم کارش تموم شه.
پلاستیک مانتو و کارتمو بهم داد و گفت :
بفرمایید مبارکتون باشه.
_ممنون.
از مغازه که بیرون اومدم و دیدم سید مقابل همون مانکنی
وایساده که همین مانتویی که گرفتم...
_داداشم اینا نیومدن؟
با صدای من سید هم جا خورد هم به طرفم برگشت و گفت : نه هنوز همون مغازن...
_مگه این دختره چقدر میخره آخه...
داداشم مظلوم گیر اورده....
سید: شما فقط کل خریدتون همین مانتو بود؟ شالی روسری چیزی نمیخواید بخرید؟
_شما از کجا میدونید من فقط مانتو گرفتم و شال و روسری نگرفتم...
سید: مغاره ای که رفتید فقط مانتو فروشی بود فقط این مغازه رو به رو شال و روسری های قشنگی داره . میخواید نگاه کنید؟
_چشم بریم
سید منو برد توی یه مغازه شال و روسری فروشی جنسای خوبی بود همه رو نگاه کردم ولی فقط دوتا از روسری ها نظرمو جلب کرد.
هر دوشونو با دقت داشتم نگاه میکردم که سید گفت : بنظرم این یکی قشنگ تره و بیشتر بهتون میاد
(اوه اوه بچه ها سید از دست به در رفت)
منظور سید روسری توی دست چپم بود یه ساتن بزرگ با ترکیب رنگای آبی و قرمز و خردلی. خیلی قشنگ بود.
_خانوم این روسری رو حساب میکنید
فروشنده: چه خوش سلیقه عزیزدلم
چشم الان
سید سریع کارتشو دست خانوم فروشنده داد و رمزو گفت....
_چرا این کارو کردید...
سید: کار خاصی نکردم قابل نداره
_به علی میگم باهاتون حساب کنه...
روسری رو تا کرد با کارت سید بهمون داد.
پسره پرو... فکر کرده من گدام که پول روسری رو حساب میکنه...
قدمامو تند کردم تا ازش فاصله بگیرم علی و فاطیم بالاخره دل از مغازه کندن و اومدن بیرون
_سه ساعته داری چکار میکنی دختر...
سید علی با سه تا پلاستیک بزرگ فاطیم با دوتا بود
سید: علی داداش مگه رفتید خرید عروسی
علی: چی بگم والا
فاطی: حالا مگه چقدر خریدم من
_به سنگ پای قزوین گفتی زکی
فاطی: دوس دارم
از پاساژ بیرون اومدیم.
ساعت ۱۱ شب بود.
سید: بچه ها بریم خونه مامان زنگ زد گفت بیاید شام
علی: ممنون داداش بریم.
واقعا کلی شرمندمون کردی
سید: دشمنت شرمنده داداش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان خانم خبرنگار وآقای طلبه💗
پارت١٣
نزدیکای ساعت ۱۲ رسیدیم خونه سید اینا
همه خسته بودیم و سریع شام خوردیم تا بخوابیم.
من و فاطمه قرار شد تو اتاق سید بخوابیم
سید و علیم توی اتاق مهمون
ولي اين نشد علي و فاطمه
قرار شد دوتایی توی اتاق مهمون بخوابن
منم توی اتاق سید سیدم توی هال....
در اتاق شو باز کرد منو راهنمایی کرد.
سید: خب اینم اتاق من امیدوارم راحت بخوابید. دیگه اگه کمی کسری هست حلال کنید...
_ممنون . بازم شرمنده که اتاقتون رو....
نذاشت ادامه بدم...
سید: این چه حرفیه نفرمایید. با اجازه.
جواد رفت و پشت سرش درو بست
چه اتاق مرتبی...
روی تخت سید دراز کشیدم و به امروز و همه اتفاقای عجیبش فکر کردم...
کم کم خواب مهمون چشمام شد...
با شنیدن صدای باز و بسته شدن کشو از خواب پریدم و یهو بلند شدم و شروع کردم به جیغ زدن کولی باز در آوردن...
_آی دزددددد ای دزدددد
یهو چراغ اتاق روشن و شد و محمدجواد اومد چیزی بگه که حرف تو دهنش ماسید...
منم صدای جیغم خفه شد
اون من و نگاه میکرد و منم اونو هردو متعجب بودیم من حق داشتم ولی اون چرا....
محمدجواد یهو نگاهشو از من گرفت و سرشو انداخت پایین و با صدایی که میلرزید گفت :
شرمنده واقعا...شرمنده... ببخشید...
جزوه هامو از تو اتاق یادم رفته بود بردارم... فردام آخرین امتحانمه و هیچی نخونده بودم... ... ببخشید...
اینا رو گفت سریع از اتاق رفت بیرون و درو بست،این چرا اینجوری کرد....
۹۰ درجه به طرف دیگه اتاقـ چرخیدم که با دیدن خودم توی آینه یه جیغ خفیف کشیدم...
وای خاک تو سرم
عین جن ها شده بود سر وضع ام..
خودم ترسیدم از خودم....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 خانم خبرنگار و آقای طلبه 💗
قسمت14
تا صبح نخوابیدم و به اتفاق دیشب فکر کردم.
خدایا تو خودت شاهدی از وقتی به سن تکلیف رسیدم و مامانم یه چادر سفید گل گلی سرم کرد دیگه هیچ نامحرمی حتی یه شاخه مومو ندیده...
اون وقت دیشب محمدجواد منو....
پسرک دیونه اون در وسط چکار میکرد...
....
تق تق
_بفرمایید
فاطی: السادات بدو بیا حاج خانوم میز صبحانه رو چیده
_باشه الان میام.
لباسامو پوشیدم و چادر نمازی که حاج خانوم بهم داده بود رو سر کردم.
ـتوی آینده به خودم نگاه کردم.
از بی خوابی و گریه های بی اراده دیشب چشمام متورم و قرمز شده بود.
هی...
از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی آشپزخوه به همه یه سلام آروم دادم
همه با خوشرویی و بلند جوابمو دادن
و فقط محمدجواد بود که سرش پایین بود و آروم سلام داد...
بین فاطمه و علی روی صندلی نشستم.
حاج خانوم با محبت نگاهم کرد و گفت:
وای مادر چشات چیشده...
دیشب نتونستی خوب بخوابی؟
با این حرفش همه توی صورتم دقیق شدن حتی محمدجوادم سرشو گرفت بالا نگاهش که تو نگاهم گره خورد سرمو انداختم پایین
_چیزی نیست بخدا دیشب دیر خوابیدم چشمام خسته اس نگران نباشید...
دو سه تا لقمه خوردم بلند شدم بالاخره موفق شدم حاج خانوم رو راضی کنم تا ظرفا رو بشورم.....
همه رو فرستادم توی پزیرایی و خودم توی آشپزخونه موندم .
سید: فائزه خانوم
به طرف پشت سرم برگشتم...
سید سرش پایین بود.
با لرزشی که توی صدام محسوس بود گفتم : بله بفرمایید
سید: من...
من واقعا بخاطر دیشب متاسفم...
یعنی واقعا بی عقلی کردم...
بخدا نخواستم بد خواب بشید وگرنه قبلش در
میزدم و بیدارتون میکردم..
من فکر نمیکردم شما با اون وضع باشید
_آقامحمدجواد شما تقصیری ندارید...
یعنی اتفاقیه که افتاده...
بهتره فراموشش کنید...
سید: فقط میشه حلالم کنید...
بین حرفاش پریدم..
_میشه ادامه ندید...
سید: بازم معذرت میخوام...
فقط حلالم کنید...
اینو گفت و از در آشپزخونه بیرون رفت.... بیرون رفتن محمدجواد همانا و شل شدن پاهام همانا... صندلی رو گرفتم تا نیوفتم و بعدم روش نشستم....
خدایا... چقدر شنیدن اسمم از زبونش
شیرین بود...
فقط کاش تو موقعیت بهتری این اتفاق شیرین میوفتاد.... کاشکی....
❁﷽❁
طولانیه ولی ارزش صدبار خوندن داره😉
✊#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم✊
🌹قسم به فیض شهادت قسم به سرخی خون
🌹به خیبر و نی و هور و جزیره ی مجنون
🌹قسم به روح خمینی قسم به سید علی
🌹به امر رهبر و فرموده های شخص ولی
🌹قسم به عارف جبهه به مصطفی چمران
🌹به گریه در دل سنگر ، تلاوت قرآن
🌹قسم به ترکش و قطع نخاع و جانبازی
🌹قنوت و دست جدای حسین خرازی
🌹قسم به جوخه ی اعدام و سینه ی نواب
🌹به عالمان شهیدِ فتاده در محراب
🌹به انتهای افق ، سرگذشت حاج احمد
🌹خوراک کوسه شدن در تلاطم اروند
🌹قسم به پیکر بی سر ، قسم به حاج همت
🌹به چادر و به حجاب زنان با عفت
🌹به صبحگاه دوکوهه ، به درد و صبر از رنج
🌹غروب دشت شلمچه ، به کربلای پنج
🌹قسم به باکری و باقری و زین الدین
🌹به غرش نهم دی به فتنه ی رنگین
🌹قسم به روح هنر از نگاه آوینی
🌹به جنگ معتقدان ضد رنگ بی دینی
🌹قسم به قدرت خون در برابر شمشیر
🌹به یک پدر که نیامد پسر ، و شد او پیر
🌹به مادر سه شهیدی که خم نکرد ابرو
🌹به تکه تکه شدن در مصاف رو در رو
🌹به دست خالی رزمنده ای که میجنگید
🌹به آن جنازه که با چشم باز میخندید
🌹قسم به خون خلیلی شهید
🌹به ندبه و به کمیل و زیارت عاشورا
🌹که تا رمق به تنم هست مکتبی هستم
🌹حسینی ام حسنی ام ، و زینبی هستم
🌹و سر سپرده ام و از تبار عمارم
🌹به انقلاب و شهیدان حق وفادارم
🦋🦋🦋
و عشــ♥️ـق همان عهدی بود که مادرش با خدا بست!
فرزندش را بدرقه کرد تا برود که اسلام بماند... :)🌱
.
🇮🇷|@sajad110j|
هر کتاب دنیایی است جادویی!
و پر از نشانههای کوچکی که قادر هستند مردهها را زنده کنند و به زندهها زندگی جاودانه ببخشند.
✍️یوستین گردر
#کتاب
🇮🇷|@sajad110j|
امروزڪتابخوانىوعلمآمـوزۍ،
نـہٺنـہـایـكوظيفهۍملـۍ،
بلڪهيـكۅاجـبدينـىاست!
#حضرت_آقا❤️
🇮🇷|@sajad110j|
#تلنگرانہ⏰
🐾گام به گام ، با امام زمان(عج)
⚠️يادمان نرود
در دفتر ديكته هر روزمان بنويسيم:
👈🏻قلب امام زمانمان را شاد کنم
👈🏻کارهای خوبم را بهشون هدیه کنم
👈🏻دل نازنین شون را ناراحت نکنم
👈🏻سر قولمون بهشون باشم
👈🏻تبلیغ امام مهربونم را بکنم
👈🏻برای سلامتی و تعجیل در ظهورشون دعا کنم
👈🏻حضورشون را در کنارمون هر لحظه احساس کنم
👈🏻خدا را به خاطر داشتنشون شکر کنم..
اجبار نیست!!!
بلكه اوج سعادت و افتخاره..))🚶
خيابان ها…
ميانِ اين همه جشن…
نبودنت را فرياد مى زنند…
برگرد…
كه روز برگشتنت…
آغازِ جهان است🕊️🍃🙂
اگـرکسےصدا؎رَهبرخۅدرانشنۅد؛
بہطوریقینصدا؎امـٰامزمـٰان‹عج›
خۅدراهمنمےشنود . .
وامروزخطقرمزبـٰایدتوجہتمـٰامواطاعٺ
ازولےخودرهبر؎نظـٰامباشد🌱!'
-شھیدحـٰاجقـٰاسمسلیمانۍ
「🪴✨」
-میگفت..
وقتیمهدی(عج)واردکوفهمیشود
برفرازمنبرقرارمیگیردسخنآغازمیکند،
درحالیکهمردمازشدتشوقدیدارشآنچنان میگریندکهازشدتگریه
نمیفهمندامام(ع)چهمیفرماید...💚
#اللهمعجللولیکالفرج🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳به ایران سفر نکنید ممکنه دزدیده بشین!!
گزارش یک گردشگر خارجی از ایران و تصوری که قبل از سفر داشت و حالی که بعد از سفر داره خیلی جالبه😁🤭🇮🇷🇮🇷
🌻||• #سیاسی_بصیرتی °•🌨️🍓•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقا تو مهمونیای الان چجوری امر به معروف کنیم؟!
تورو خدا آگاهی سیاسی تون رو ببرین بالا ، تو این عید دیدنیا که صحبت میشه بتونین پاسخ قانع کننده بدید🙃
🌻||• #بصیرتی °•🌨️🍓•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمین کارزار ما تلاویو است تهران نه👌😂😊
🌻||• #سیاسی_بصیرتی °•🌨️🍓 •
دوکلام حرف حساب😔
تو اسلام گناه یه چیزه، تبلیغ و تشویق به گناه یه چیز دیگه. خدا گفته اگر دومی رو مرتکب بشید دهنتون رو سرویس میکنم.
ولی تو ایران برعکسه، اونی که مسئول از ترس چهارتا فالور و جیغ طرف، دومی رو ول کردن و چسبیدن به اولی
وقتی طرف بلاگره با پیراهن تو خیابون عکس میزاره داره تشویق میکنه...حالا صد بیا کار فرهنگی کن😐
‹بسمربالرقیھシ!›
ماییم نوای بی نوایی😎
بسم الله اگر حریف مایی🤏🏻
پاتوق همه بچه مذهبی ها رو پیدا کردم😌
یه کانال با اسم حضرت رقیه🥹
با فعالیت:
سیاسی🧃
مذهبی🙂
شهدایی💕
با کلی استوری ها و پروفایل های جذاب مخصوص ساندیس خور های عزیز🤌🏻😂
راستی بعد از ¹⁰⁰ تایی شدن کانال قراره یه رمان که بر اساس واقعیته بزارن😍
هنوز هم معطلی؟!
به عشق حضرت رقیه وارد شو🥲
╭═━⊰🕊💚💚🕊⊱━═╮
@eshghsehsaleh
╰═━⊰🕊💚💚🕊⊱━═╯
#کانال_تازه_تاسیس
#حضرت_رقیه
#عشق_سه_ساله
وقتی میگن دُختِ دِلاوَرِ َابوتُراب من غشششش میکنم، همش هم ب لطف این کاناله، وگرنه من ک نمیشناختم😌✨
https://eitaa.com/joinchat/864354602C666252e5cf
یه کانال مخصوص حضرت زینب🤚🏿
کاملاااااا دِلی🥺🫀
◇https://eitaa.com/joinchat/864354602C666252e5cf ◇
#نگاهخاهرانوبرادرانبسیجیواجب😂
#نبینمجاموندینا 👀
#کانالوَقفِخواهَرِدِلاوَرِامامحسینه🌿
2561550505629.mp3
5.9M
فقطط پلی کن و تا آخر با توجه ب معنی گوش بده😌🌿
https://eitaa.com/joinchat/864354602C666252e5cf
#منبعشاینجاست
#هواپیمابمقصدسوریهحرکتکرد🖐🏽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری☺️✨💚
این سفره افطار نیست؛ سـفـره رقـیـه است... ♥️
رزق و روزیمون همیشه...
🎤 حاج #امیر_کرمانشاهی
🌻||• #مداحی °•🌨️🍓•
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه- ۸فروردین۱۴۰۲
میلادی:
2023-03-28
Tuesday - 2023 28 March
قمری: ۱۴۴۴/۰۹/۰۶
الثلاثاء - ٦ رمضان ١٤٤٤
🌹 امروز متعلق است به:
🔸علىّ بن الحسین (ع)
🔸️ محمّد بن على (ع)
🔸️جعفر بن محمّد علیهم السّلام (ع)
#تقویم °•🌨️🍓•
✅ #تلنگر
یه مقایسه بسیار عجیب
۱_ چون اون آقا اهل #مسجد هست و فلان اشتباه رو کرد، پس من دیگه مسجد نمیرم!😶
۲_ چون فلان کس که #نماز میخونه، فلان کار رو انجام داد، پس من دیگه نماز نمیخونم!😐
۳_ چون فلان خانم که #چادری هست، فلان اشتباه رو انجام داد، پس من دیگه چادر نمی پوشم!😑
*یه سوال خیلی مهم:*⁉️
۱_ چرا هیچ کس نمیگه (چون فلانی که چلوکباب می خوره، فلان اشتباه رو کرد من دیگه چلوکباب نمیخورم؟)😜🥙
۲_ چرا هیچ کس نمیگه (چون فلانی که بنز آخرین سیستم رو سوار هست، دزدی کرد ، من دیگه بنز سوار نمی شم؟)🚖
۳_ چرا هیچ کس نمیگه( چون فلان خانم #بیحجاب، فلان اشتباه رو کرد، من دیگه باحجاب میشم؟)😉
*چرا ما سریع از دین مایه میذاریم، نه از دنیا؟!*🤫
هیچ کس به غیر از #پیامبر اسلام صل الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام #معصوم نیست.
پس هر کسی ممکنه اشتباه کنه.(انسان ممکن الخطاست، جایز الخطا نیست)
پس بخاطر دین و ایمان، سر خدا و خداپرستها منت نذاریم. انقدر هم سریع دین گریز نشیم.
🌻||•#سیاسی_بصیرتی °•🌨️🍓•