🕋 خدایا، ببخش...
امام رضا علیه السلام خواندن این دعا را در روزهای پایانی ماه شعبان توصیه فرمودند:
🤲 اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ
💚 "خدایا اگر در آنچه از ماه شعبان گذشـته ما را نیامرزیدهای در باقیمانده این ماه ما را مورد رحمت و غفران خودت قرار بده."
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
حواسمان باشد…
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ" ﺷﮑﺴﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑُﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود"جدایی"انداخت!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی " داد!
با "زبان" میشود آتش زد!
با "زبان" میشود آتش فتنه را خاموش کرد!...
پس حواسمان به زبانمان باشد...
#زبان
#گناه
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 #پارت۳۹ با نازنین به ورودی حرم رسیدیم ضریح آقارو از دور بهش نشون دادم نگاهش به ضر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۴۰
قسمت خروجی حرم منتظر خانم ها ایستاده بودیم که چشمم به روحانی آشنایی افتاد.
نیاز نبود زیاد فکر کنم.
سریع یادم اومد این آشنا همون هادی پسر همسایمون هست.
هیچ وقت نمیتونستم از محله ی قدیمیمون دل بکنم اونجا رو خیلی دوست داشتم گاهی وقتا برای زنده شدن خاطراتی که با پدرم داشتم به اون محله و مسجد سر میزدم البته نه برای نماز فقط برای زنده نگه داشتن خاطراتم.
همون جا بود هادی رو با لباس روحانی دیدم و متوجه شدم که روحانیه مسجد شده.
خوب یادم هست یه بارکه به مسجد رفته بودم از مسجد دزدی شد.
چون من با افراد خلافکار رفت اومد داشتم و اون شب تو اون محله بودم
همین هادی و چند نفر دیگه دزدی رو گردن من انداختند.
همون موقع از روحانی و که چنین شخصیت کینه ای داره متفر شدم.
سرم رو پایین انداختم تا چشم تو چشم این آدم نشم.
باخودم زمزمه وار گفتم:
_پس کجا موندن
از دور نازنین و دختر حاجی رو دیدم به طرفشون رفتیم تا باهم راهی شویم به نازنین که نگاه کردم حس کردم حالش خوب نیست کم حرف و بی صدا شده بود.
( نازنین از سر کمبود محبت به این وضع افتاده بود اگر پدر او دست محبت روی سر دخترش کشیده بود آینده دخترش جور دیگه رقم میخورد ولی افسوس همین خود خواهی برخی والدین باعث تباهی زندگی فرزندشون میشه و هیچ راه جبرانی باقی نمی مونه...)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۴۱
به نزدیک ترین غذاخوری رسیدیم .
برای اولین بار بود که سمت میزهای خانواده گی رفتیم اونم با اشاره ی حاجی !
بعد از سفارش غذا آروم بی صدا نشسته بودیم سرم رو پایین انداخته بودم و خودم رو با گوشیم سرگرم کرده بودم که صدای حاجی اومد:
- خب؛ آقا محمد شغل شریف شما چیه؟
باسوال ناگهانی حاجی خشکم زد سرم رو اروم بالا اوردم و تو چشمای منتظرش نگاه کردم ؛ در دلم گفتم :
_آخه این چه سوالی بود؟
چی بگم الان ؟
بگم چی کارم ؟؟
بگم قرار به زودی قاتل بشم ؟؟
نازنین که متوجه شد من جوابی ندارم سریع با اوه و ناله شروع کرد :
_حاج آقا داداش من یه مردِ ؛
یه مرد که برای خانوادش همه کاری می کنه هر سختی رو تحمل می کنه .
داداش محمدم از وقتی که مشکلات منو زندگی روسرش آوار شده تا الان هر کاری کرده خلاصه نگذاشته محتاج کسی باشیم.
دست حاجی که روی شونه ام خورد به خودم اومدم؛ حاجی یک نگاه گرم بهم کردو گفت:
_خداخیرت بده پسرم
همین که خواهرت این همه از پشتیبانی و کمکت راضی هست یعنی راه درست و رفتی
احسنت...
تو دلم خودم به حرف حاجی خندیم
کدوم راه درست!!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 تواب💗
#پارت۴۲
بعد از خوردن شام حاجی برای حساب کردن بلند شد که خودم رو سریع بهش رسوندم:
_حاج آقا من حساب می کنم
_فرقی نمی کنه پسرم مهمان ما باشید
_پس تا وقتی که همسفر هستیم یه بار هم باید مهمون من باشید
_بسیار عالی
ان شاالله اگر عمر باشه و توفیق بشه چشم .
چون هر چه تلاش کردم که پول رو من حساب کنم حاجی نذاشت ...
به طرف میز رفتیم تا راهی هتل بشیم...
منو نازنین از در رستوران خارج شدیم گرم حرف زدن بودیم هنوزچند قدمی که از رستوران دور نشده بودیم ؛ صدای فریاد یه مرد بلند شد ...
-هی یابو کوری مگه؟
من و نازنین باهم به عقب برگشتیم که ببینیم چی شد؟
دیدیم یقیهی آقا محمد رو یه مردی هیکلی گرفته!
بابا جلو رفت که جدا شون کنه!
-ولش کن آقا چرا اینجور میکنی؟
- حاجی من اصلا بهش نخوردم !
خودش وسایلش رو ولو کرد!
الکی داد بی داد میکنه...
یقه رو ول کن !
مرد هیکلی که خیلی عصبی بود رو به آقا محمد گفت:
-پسرک پرو مگه کوری جای معذرت خواهی کردنت زبون هم میریزی؟
اون مرد بی توجه به اطرافیان شروع کرد به فحاشی...
که شرم دارم از گفتنش...
آقا محمد که کاملا مشخص بود عصبانیه
اون مرد رو پرت کرد روی زمین و
شروع به زدنش کرد ...
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بِسـمِرَبِّنآمَــتْکھاِعجٰآزمیکنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
#سلامروزتونمعـطربهنآمامامصـٰآحِبَالزمٰان؏💛.•
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
•|دعـآۍهـفتمصحیفہسجـآدیھ••
#امـررهبـرۍ🖇••
#التـماسدعـا🤲🏻••
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
توقعبهشترفتنروهمنداشتهباش.
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
حرمیباشدومنباشم
اشکیکافیست
سرمانگرمحسین؏است
همینمارا بس...!
#امام_حسین_جان❤️🩹
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
رفیقشمیگفت :
گاهیمـیرفتیهگوشهیِخلوت ،
چفیهاشرومیکشیدرویِسـرش
توحالتِسـجدهمـیموند . .!
بهقولِمعروفیهگوشـهای
خداروگیرمیآورد . .(:
- شھیدمصطفیصدرزاده.
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
در هر کجای عالم . .
که قلبا رضا ( ع ) را صدا بزنید .
آن بزرگوار سریعا نظر می کنند ،
و این معنای حقیقی کلمه (انیسالنّفوس) است💛
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
دورت بگردم ؛
تو کجایی که جهان بی تو به هم ریخته است !
تو را به العجل های ِدل های پاک قَسمت میدهم ؛
فقط بیا آقای من❤️🩹..
#منتظرانه
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
اگـرعـاشقانههـواداریـاری،
اگـرمخلصـانهگرفـتاریـاری،
اگـرآبرومیگُـذاریبهپایش،
یقیـنا،یقیـناخریـداریـٰاری 💙 : )
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
سعیکنیدعاشقباشید،
عاشقخدمتکردن!
منتظرنباشیدکهکسیبهشمابگوید:
"خداقوت"ویاکسیازشماتشکرکند
ویاکسیقدرکاروتلاشومشقتیراکه
کشیدهایدبداند
کاررابرایخدا انجام بدهید...!🌱
شھیدمدافعحرممحمّدحسینمعزغلامی
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بِسـمِرَبِّنآمَــتْکھاِعجٰآزمیکنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
#سلامروزتونمعـطربهنآمامامصـٰآحِبَالزمٰان؏💛.•
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
•|دعـآۍهـفتمصحیفہسجـآدیھ••
#امـررهبـرۍ🖇••
#التـماسدعـا🤲🏻••
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🤍
نوشتهبود؛
تویآخرالزمانانقدربهبلادچارمیشیدکه
بفهمیدتنهانداشتهتون، امام زمانتونه🤍:)
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」