اگـرعـاشقانههـواداریـاری،
اگـرمخلصـانهگرفـتاریـاری،
اگـرآبرومیگُـذاریبهپایش،
یقیـنا،یقیـناخریـداریـٰاری 💙 : )
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
سعیکنیدعاشقباشید،
عاشقخدمتکردن!
منتظرنباشیدکهکسیبهشمابگوید:
"خداقوت"ویاکسیازشماتشکرکند
ویاکسیقدرکاروتلاشومشقتیراکه
کشیدهایدبداند
کاررابرایخدا انجام بدهید...!🌱
شھیدمدافعحرممحمّدحسینمعزغلامی
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بِسـمِرَبِّنآمَــتْکھاِعجٰآزمیکنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
#سلامروزتونمعـطربهنآمامامصـٰآحِبَالزمٰان؏💛.•
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
•|دعـآۍهـفتمصحیفہسجـآدیھ••
#امـررهبـرۍ🖇••
#التـماسدعـا🤲🏻••
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🤍
نوشتهبود؛
تویآخرالزمانانقدربهبلادچارمیشیدکه
بفهمیدتنهانداشتهتون، امام زمانتونه🤍:)
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
هدایت شده از هیئت لثارات الحسین«ع» مؤسسه قرآن و عترت معراج
27.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعای_روز_اول
•
بـه نـام خـداونـد بـخـشـنـده بـخـشـایـشـگـر
خدایا روزه ام را در این ماه روزه روزه داران قرار ده، و شب زنده داری ام را شب زنده داری شب زنده داران، و بیدارم کن در آن از خواب بی خبران، و ببخش گناهم را در آن ای معبود جهانیان، و از من درگذر، ای درگذرنده از گنهکاران❣
🌱 به مهرت ای مهربان ترین مهربانان🌱
•
#ماه_رمضان
#هیئت_لثارات_الحسین(ع)
🌐@Lasarat_Alhossinir
لطفاً لطفاً
امشب مراقب خودتون و خانواده باشید
مراعات کنید چهار تا دونه طرقه و... کمتر
اما خودتون سالم تر تا الان چندین خانواده سر همین چهارشنبه سوری عذا دار شدند
#مراقب_خودتون_باشید
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze1.mp3
4.13M
[تندخوانی جزء یک قرآن کریم 🌱
بانوای استاد معتزآقائی🎤]
#ماه_رمضان 🌙
#ماهِ_مهمانی_خدا 💛
📖جز 1️⃣قرآن هدیه به امام زمان(عج)
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب💗 #پارت۴۲ بعد از خوردن شام حاجی برای حساب کردن بلند شد که خودم رو سریع بهش رسوندم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 تواب 💗
#پارت۴۳
بابام هر چه تلاش کرد که جداشون کنه بی نتیجه بود توی ضربهای که ناخواسته اون مرد هیکلی به بابام زد
بابام نقش برزمین شد...
هینی کشیدم و دست نازنین رو محکم فشردم
نازنین مات صحنه ی روبه رو بود
پای بابام جدا شد ؛ عبا و عمامه اش یه طرف افتاده بود
وقتی مردم اطراف برای کمک اومدن و اون دوتا رو تا حدودی جدا کردند پا تند کردم سمت بابام اول از همه پاش رو کنارش گذاشتم
بعد دنبال عمامه ی خاکیش میگشتم که دست نازنین دیدم عباش رو رودوشش انداختم
نازنین خاک عمامه رو گرفته بود با احترام داد به پدر ؛ پدرم پاش رو درست کرد با کمکم بلند شد.
نازنین نزدیک گوشم آروم گفت:
-پای بابات....
-به قول خودش یادگار جنگه.
کم کم مردمی که اطرافمون بودن بیشتر شدند و همون موقع بود که آژیر پلیس هم به گوش رسید .
آقامحمد و اون مردی که بی دلیل باعث این دعوا شده بودن راهیه آگاهی شدند .
نگاه نگران نازنین باعث شد ما هم پشت سرشون راه بیوفتیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 تواب 💗
#پارت۴۴
داخل کلانتری با پادر میانیه پدر از شکایت کردن منصرف شدند و هردو بعد از امضاء کردن برگه ی رضایت نامه از شکایت کردن گذشتند .
منو نازنین به بیرون محوطه ی کلانتری رفتیم و منتظر موندیم بعد از دقایقی
آقا محمد به طرف ما اومد
نازنین سوالی که تو ذهن من بود رو به زبون آورد
_پس حاج آقا کجاست؟
مگه باهم نبودید؟؟
_به من گفت برو میام
فکر کنم خواست اون یارو رو به راه راست هدایت کنه!
ناخواسته اخمی کردم و نگاهم رو پایین انداختم تیکه ی آخر جمله اش رو با تمسخر گفته بود و این از چشم من پنهون نموند.
صدای نازنین بود که توبیخش میکرد
با آمدن بابام ثانیه ی قبل رو فراموش کردم
و به سمتش رفتم وقتی از حال و احوالش مطمئن شدم نفس راحتی کشیم .
هنوز به ورودی نرسیده بودیم که دایی رو دیدم
_حاجی چی شده ؟؟
_شما اینجا چه کار می کنید ؟
چیز مهمی نبود حل شد.
_سوجان گفت ؛ منم سریع خودم رو رسوندم .
پدر نگاهی بهم کردو ؛ دستی پشت سر دایی گذاشت و گفت:
_بریم ؛ بریم هتل صحبت میکنیم.
همه همراه دایی راهی هتل شدیم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 تواب 💗
#پارت۴۵
به هتل که رسیدیم با سوال نازنین همه وایستادیم
_حاج آقا پای شما چرا اینجوری بود؟
آقا محمد خواست چیزی بگه که پدر با لبخندی رو به نازنین گفت:
_تنهایادگاریه که از جنگ دارم.
_مگه شماجنگ هم رفتید؟
_اگرخداقبول کنه خادم رزمنده ها بودیم
پدرم وقتی نگاه گیج نازنین رو دید با لبخندی که من عاشقش بودم به سمت خلوت هتل اشاره کرد و گفت:
_بیا دخترم بیا کنار سوجان اینجا بنشینیم تا بهت کاملا توضیح بدم.
اصلا یه قصه ی زیبا از دوران جنگ برات تعریف میکنم ؛چه طوره؟
نازنین دستش رو به هم زد و گفت:
_عالیه من سرو پا گوشم...
آقامحمد با خنده رو پدر کردوگفت:
_ما چه کنیم حاجی بمونیم یا بریم ؟
مارو دعوت نکردی واسه شنیدن قصه ات
_اصلا اگر شما نباشی این قصه ها گفتن نداره
روی مبل ها نشسته بودیم که نگاهم میخ دایی شد تمام مدت بی حرف کناری ایستاده بود.
نزدیکش شدم و گفتم :
_خوبی دایی؟
چیزی شده ؟
خونسرد و همان طور که نگاهش به رو به رو بود گفت:
_شما این خواهر رو برادر رو چقدر میشناسید؟
_هیچی ؛ همین دیروز باهاشون آشنا شدیم
_نمی دونم چرا حس خوبی بهشون ندارم .
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بِسـمِرَبِّنآمَــتْکھاِعجٰآزمیکنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
#سلامروزتونمعـطربهنآمامامصـٰآحِبَالزمٰان؏💛.•
هدایت شده از هیئت لثارات الحسین«ع» مؤسسه قرآن و عترت معراج
30.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعای_روز_دوم
•
بـه نـام خـداونـد بـخـشـنـده بـخـشـایـشـگـر
خدایا مرا در این ماه به خشنودی ات نزدیک کن، و برکنار دار از خشم و انتقامت در این ماه، و موفق کن به قرائت آیاتت؛❣
🌱 به مهرت ای مهربان ترین مهربانان🌱
•
#ماه_رمضان
#هیئت_لثارات_الحسین(ع)
#موسسه_معراج_نور_گلدشت
🌐@Lasarat_Alhossinir
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب 💗 #پارت۴۵ به هتل که رسیدیم با سوال نازنین همه وایستادیم _حاج آقا پای شما چرا ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 تواب💗
#پارت۴۶
_مومن بیا تا داستان شروع نشده کنارم بشین
بابام بود که دایی رو کنار خودش دعوت می کرد
من و دایی هم به جمع اضافه شدیم من کنار نازنین و دایی کنار بابام نشستیم
دم غروب بود عملیات والفجر ؛ رو داشتیم
اوضاع زیاد خوب نبود
تو اون عملیات شهید خیلی دادیم
خیلی از بچه ها فرصت جنگیدن هم پیدا نکردن و شهید شدند .
اونایی که فرصت مقاومت داشتند با تمام قدرت تلاش میکردند ولی از زمین و آسمون ما مورد هدف دشمن بودیم.
صدا؛صدای تیر و تفنگ و....
بود ؛ فقط بوی باروت و خون بود.
باید تا اومدن نیروی و کمکی این مقاومت رو حفظ میکردیم چاره ای نبود نباید دشمن میفهمید دست ما خالیه
من و چهار نفر دیگه از بچه ها تو کانالی که کنده بودیم شروع به جنگیدن کردیم جواب هر پنج تیر دشمن یک تیر ما بود ولی بازهم سرسخت
ایستادیم همون جا بود یه تیر ناقابل مهمون پام شد.
یکی از بچه ها شهید شد
فقط سه نفر مانده بودیم ولی باز تسلیم نشدیم
تسلیم شدن برای ما معنایی نداشت
هدف فقط مقاومت و ایستادگی بود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۴۷
کم کم داشت تمام گلوله هامون تموم می شد.
رفیقم خواست تا بچه ها به عقب برن با اینکه قبول نمیکردند ولی به هر قیمتی بود اون دونفر رو فرستاد تا برن عقب تا کمک بیارن .
هر چی به رفیقم گفتم من پوشش میدم تو هم برو عقب گوش نکرد که نکرد.
منم که پام ناجور خونریزی داشت نمی تونستم برگردم.
خلاصه چند ساعتی رو ما تو کانال بودیم تا کمک رسید
رفیقم با تمام مردونگیش و ۼیرتش اجازه نداد تا اسیر بشیم.
_ایولاداره ؛ مرد فقط همین رفیقتون
اگر ماها هم تو این دنیا یه دونه از این رفیقا داشتیم دیگه هیچ غمی نبود.
حاجی همین طور که رو شونه ی اون مردی که دایی میگفتند زد و گفت:
_درسته آقا محمد
منم زرنگ بودم سریع این رفاقت رو وصل کردم به فامیل شدن من نذاشتم رفیق با معرفتم رو زمونه ازم بگیره
متعجب و گیج نگاهش میکردم که با لبخند ادامه داد
_ رفیقم ؛ آقا کمال شد دایی بچه هام
این رفاقت و برادری باید موندگار میشد
حاجی آروم شونه ی اون مرد رو بوسید و گفت:
الان هم بعد از سالها هنوز زنده بودنم رو مدیونش هستم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۴۸
بعد از اینکه نیروی کمکی رسید بچه ها مارو به بیمارستان صحرایی منتقل کردن
فکر کنم دو روز اونجا بودم من که بیشتر اون روزا بیهوش بودم اینو رفیقم و پرستارم بهم گفت.
بعد دو روز همراه کمال ما رو اعزام کردن عقب
ولی خب دیر شده بود
دکترا گفتند زخم پات عفونت داره و اگر قطع نشه ممکنه کل بدنت رو بگیره
همونجا بود که یادگاری جنگ رو با جون و دل حس کردم.
_حاجی چند سالتون بود اون موقع؟
سوالی بود که نازنین پرسید
تمام وقت حرفای حاجی رو با جون و دل گوش داده بودم این باعث تعجبم شده بود.
_بیست و یک سال داشتم دخترم
_تو اون سن ؛اول جوونی اول شوق و ذوق زندگی چه جوری کنار آومدید با پای قطع شده ؟
_سخت نبود چون عاشق بودیم
کسی که میره واسه جنگیدن باید عاشق باشه عاشق راهی که انتخاب کرده هدفی که پیش رو داره
ما روز اول میدونستیم ممکن هر اتفاقی برامون پیش بیاد پس سخت نبود پذیرفتنش.
تو اون عملیات چه گلهایی که پرپر شدن من که در میان اون شهداء کمترین مجروحیت رو دیده بودم .
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بِسـمِرَبِّنآمَــتْکھاِعجٰآزمیکنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
#سلامروزتونمعـطربهنآمامامصـٰآحِبَالزمٰان؏💛.•
هدایت شده از هیئت لثارات الحسین«ع» مؤسسه قرآن و عترت معراج
26.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعای_روز_سوم
•
بـه نـام خـداونـد بـخـشـنـده بـخـشـایـشـگـر
خدایا در این ماه به من تیزهوشی و بیداری عنایت فرما، و دورم ساز در آن از بی خردی و اشتباه، و برایم بهره ای قرار ده از هر خیری که در این ماه نازل می کنی، به حق جودت ای جودمندترین جودمندان❣
🌱 به مهرت ای مهربان ترین مهربانان🌱
•
#ماه_رمضان
#هیئت_لثارات_الحسین(ع)
#موسسه_معراج_نور_گلدشت
🌐@Lasarat_Alhossinir
هم اکنون قم نائب زیارت همه هستیم !
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
هدایت شده از ˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
بِسـمِرَبِّنآمَــتْکھاِعجٰآزمیکنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
#سلامروزتونمعـطربهنآمامامصـٰآحِبَالزمٰان؏💛.•