eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
4.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
141 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - — - - تبلیغات ِچنل: @tabsajed⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
_
- قَريبٌ‌مـِن‌القلـبِ‌💔 به قلبم نزدیکی حتی . . اگر من ایران باشم و تو عراق :) . ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
اینجا هنوز یک ساعت قبل از اذان، صف نانوایی‌ها طویل می شود. 🔸 هنوز ماه رمضان که می شود، در ویترین شیرینی‌فروشی‌ها زولبیا بامیه‌های زعفرانی دلبری می کنند. 🔸 در کوچه ما هنوز موقع سحری، چراغ خانه‌ها یکی‌یکی روشن میشود. 🔸 هنوز در مهمانی‌های خانوادگی، درباره «زندگی پس از زندگی» بحث می کنند. 🔸 هنوز همه به دختربچه‌های روزه‌اولی فامیل، ماشاءلله می گویند. 🔸 اینجا هنوز رمضان که می شود جلوی رستوران‌ها، نوشته‌ای عَلَم می شود که «حلیم داغ موجود است» 🔸 هنوز از ارگ صدای «مولای یا مولا» حاج‌منصور به گوش می رسد. 🔸 هنوز مرحمت‌ خانوم، روی شله‌زردهایی که برایمان می‌آورد با دارچین می نویسد «یاعلی» 🔸 هنوز دختر سه‌چهار ساله‌ای که با مادرش در تاکسی کنارم نشسته، میپرسد که «مامان توت‌فرنگی هم روزه‌م رو باطل میکنه؟» و مادر مهربانانه می گوید «نه مامان‌جون، بخور» 🔸 هنوز نزدیک اذان که می شود، پیرمردهای پارک سرکوچه، صندلی‌های تاشو خودشان را جمع می کنند و به سمت خانه‌هاشان پراکنده می شوند. 🔸 هنوز در رمضان، رفیق‌هایم هر روز دعای مخصوص همان‌روز را اِستوری میکنند. انقدر زیاد که اگر نخوانده رد بشوم عذاب وجدان می گیرم. 🔸 هنوز صدای اذان از مأذنه‌ها بلند است. هنوز ناامیدی گناه کبیره است. 🔸 من به حرف آنهایی که می خواهند دین را مرده و فراموش شده جلوه دهند، حرف‌ آنها که می خواهند بگویند رمضان دیگر تمام شده و مردم روزه نمی گیرند باور ندارم... 🔸 هنوز بی‌دین‌ها پویش روزه‌خواریِ علنی راه می‌اندازند تا با رمضان مبارزه کنند. پس رمضان هست. ده‌ها میلیون‌ نفر روزه‌دارند. 🔸 صدای «اللهم لک صمنا» از تلوزیون‌ها بلند است. ✅ مبادا هوچی‌گری و سروصدای بلند روزه‌خوارها نا امیدت کند. مبادا «برو بابا کی دیگه روزه میگیره» گفتن‌های چند نفر، عصبی‌ات کند و جامعه را کافر بپنداری. خطای‌ شناختی دست و پایت را نبندد. 🔸 شب‌قدر که جمعیت فوق‌العاده شب‌زنده‌داران را ببینی می فهمی که تو تنها روزه‌دار شهر نبوده‌ای. زیر پوست شهر، پر است از روزه‌دار هایی که لب‌هایشان ترک خورده. اینجا همه ما روزه‌ایم. نماز و روزه هات قبول بچه مسلمون... ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
-🤍.
- جز وصال‌ تو مداوا نشود زخم‌دلم چه‌شود گر نظري‌ بر من‌ بیچاره‌ کنی🕊:) - ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
یک‌سال‌دگرگذشت،کاش‌امسال‌سال‌ فرج مهدی‌زهرا‌باشد...💚 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
🌙•• حرم‌ماه‌بنی‌هاشم‌ حضـــــرت‌ابــوفاضل‌ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
میگفت: شیعیان‌دوقبلہ‌دارن ڪعبہ‌برایِ«عِبآدَت» قدس‌برایِ «شَهآدَت»🌿 💚✨ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
«تَتَحَبَّبُ‌إِلَیْنَا‌بِالنِّعَمِ‌وَنُعَارِضُکَ‌بِالذُّنُوبِ»❤️‍🩹🤌🏻 هرچی‌تو‌خوبی‌کردی؛من‌بدی‌کردم..! - یارب 💚✨ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
27.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• بـه نـام خـداونـد بـخـشـنـده بـخـشـایـشـگـر خدایا مرا در این ماه از توکل کنندگان قرار بده، و قرار بده در این ماه از رستگاران نزد خود، و در این ماه از مقرّبان درگاهت قرار بده، به احسانت ای هدف جویندگان❣ • (ع) 🌐@Lasarat_Alhossinir
بِسـم‌ِرَب‌ِّنآمَــت‌ْکھ‌اِعجٰآزمیکنَد•• یـٰااُمٰـاهْ🌼•• سلام‌روزتون‌معـطربه‌نآم‌‌ امام‌صـٰآحِبَ‌الزمٰان؏💛.•
سال دوم یک استاد داشتیم ڪہ گیر داده بود همہ باید ڪراوات بزنند سر امتحان چمران ڪراوات نزد استاد دو نمره ازش ڪم کرد شد هجده،بالاترین نمره... ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
- برای ِزیبایۍ‌پروفـٰایلتون 💛؛ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j」
قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید، شما را بخشیده‌ام. _ امضاء خدا(:💔 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
❤️‍🩹
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
❤️‍🩹
˼ اَللَّهُمَّ مَنْ اَوی اِلی مَأویً فَاَنْتَ مَأوایَ 🌱⸀ خدایا هرکس به مأوائی گراید و تویی مأوای من . . ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
چشم‌خودرابازکردم‌ابتداگفتم‌حسین بازبان‌اشک‌های‌بی‌صداگفتم‌حسین..♥️ -عزیزم‌حسین🌱- ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌کس‌وناکسی‌ارباب‌نگفتیم! زیرافقط‌این‌لفظ‌سزاوارحسین‌است:)!❤️‍🩹 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸 ˓
💙
مَن بالای آسمان اِین شَهر ... خُدایی دارَم ، که هَر نامُمکنی را.. مُمکن میسازد🙂🌱✨ ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ 「➜• @sajad110j
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب💗 عصبی گفتم: _باشه بابا حالا توهم چه خبر حالا دوساعته تو چی زیر گوش دختر حاجی میگفتی ؟ _اول اینکه دوساعت نبود خیلی کمتر از دوساعته مخش رو زدم و شمارشو گرفتم و تریپ محبت و دوستی با معرفتو گرفتم براش دوماًدش تو که حرکتی نمیزنی مجبورم خودم از داداش جونم مایه بذارم تعریفشو کنم تا حداقل دختره یه نگاه بهت بکنه ! _لازم نکرده فعلا کاری به این کارا ندارم . نازنین جدی شد و گفت: _آقامحمد بهتره در جریان باشی تو باید با احساسات سوجان پیش بری باید رابطه ی ما با حاجی و دخترش قطع نشه این تنها راه برای ماست و رسیدن به داییو اون مدارک است. پس تلاش کن دل سوجان رو به دست بیاری عصبی بودم و کلافه... از این کار اصلا خوشم نمی اومد من نامردی رو دوست نداشتم بازی با دلش خود نامردی بود. اخم کرده بودم و هیچی نمی گفتم که نازنین گفت: آخه دورت بگردم ؛ من هستم و یه داداش ؛ دلت میاد تو لباس دامادی نبینمت؟ نگاه من رو که دید با خنده رفت سمت کوپه و من موندم و یه عالمه فکر درگیری باخودم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب 💗 _سوجان چندروزی میشد که از مسافرت مشهد برگشته بودیم مسافرت شیرین مشهد رو دوست داشتم چند سفر رو همراه دوستان از طرف حوزه رفته بودم اما سفری که با پدرم رفته بودم رو بیشتر دوست داشتم سرگرم کارهای خونه بودم که خواب دیشبم رو دوباره مرور میکردمو لذت می بردم که خوابی دیدم من صدای بابا باعث شد منو از فکر بیرون بیاره _به به دختر بابا سوجان خانم چیکار میکنی؟ _خونه رو گردگیری میکنم. _خداقوت. باذوق رو به بابا گفتم: _بابا دیشب خواب مامان زهرا رو دیدم _خیر ان شاالله ؛ نمی خواهی بگی چه خوابی دیدی که این‌ قدر تو رو ذوق زده کرده...؟ برا بابات تعریف نمیکنی؟ همین طور که به‌ سمت آشپزخونه میرفتم تا برا بابام چای بریزم همزمان با برداشتن ظرف پولکی به بابا گفتم. _ بشینید یک چای خوشرنگ بیارمو بعدخوابمو براتون تعریف کنم همین طور که کناربابا مینشست شروع کردم به تعریف خوابم... _بابایی خواب دیدم مامان توی حیاط خونه داشت یه قابلمه ی بزرگ رو هم میزد. ازش پرسیدم: _مامان چیکار میکنی ؟ با همون لحن پر از آرامشش بهم گفت: _حاجت گرفتم مادر ادای دین میکنم سمتش رفتم و خواستم کمکش کنم که گونم رو بوسید.. یادآوری بوسه مادرم چشمامو خیس کرد و باعث اشک ریختنم شد هر چند دلیل اشکام دلتنگي برا مادرم بود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب💗 فردا اول محرم بود بابا میخواست برای خیرات ؛ شبه تاسوعا و عاشورا رو تو خونه مراسم داشته باشیم امروز قرار بود خانم مهدوی بیاد کمکم واسه کارای خونه خانم مهدوی زن خیلی خوبیه همیشه بابا هواش رو داره چه وقتی شوهرش مریض بود ؛ چه الان که فوت شده و ۳ تا بچه یتیم داره بابا برای کمک بهش خواست چند روزی رو بیاد خونمون تا تو کارا بهم کمکم کنه منم بعضی وقتها شبها شیفتم... پرستاری رو خیلی دوست دارم بعضی وقتا که شب کارم و نیاز به استراحت دارم از خانم مهدوی همیشه ممنون بودم که این همه کمک حالم بودو میشه... شروع کردیم به جمع جور کردن خونه اول از همه تمام وسایلی که اضافه بود رو تو اتاق ها گذاشتیم تا جای بیشتری برای خانم ها باز بشه همیشه خانم ها داخل بودند و آقایون تو حیاط درگیر جمع جور کردن بودم که گوشیم زنگ خورد. نازنین بود تماس رو وصل کردم _بله _سلام سوجان خانم بی معرفت مارو که کلا فراموش کردی؟؟ _سلام نازنین جان نه مگه میشه همسفر به این خوبی رو فراموش کرد! من همیشه به فکرت هستم حالا بگو ببینم خوبی؟ _الهی شکر خانم پرستار شما چه طوری حاج آقا خوبن؟ _الحمدالله همه خوبیم و سلام دارن راستی نازنین ما واسه تاسوعا و عاشورا مراسم عزاداری داریم شماهم بیایید خوشحال میشیم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 تواب💗 نازنین که موقعیت رو خوب دیده بود سریع شروع کرد _آخ هر چی از خدا خواستم بهترینش رو بهم داده همین الان داشتم به داداش محمدم میگفتم چقدر دلم هوای عزاداری های پر شور محرم رو کرده حتما با داداش مزاحمتون میشیم _خواهش میکنم مجلس امام حسین علیه السلامِ _خب سوجان خانم چیکارا میکنی؟ _اتفاقا الان داشتم خونه رو آماده میکردم واسه مراسمات عصر هم نوبت حیاطه که سیاه پوشش کنم هرسال این کارا رو با پدرم انجام میدادیم ولی امسال کمی گرفتاره منم خودم پیش قدم شدم. _اگر اجازه بدی من و داداش هم بیاییم واسه کمک _مزاحمتون نمیشم کاری نیست خودم انجام میدم خانم مهدوی هم هست... _چه مزاحمتی عزیز ثواب داره ماهم شریک باشیم اشکالش کجاست؟ _خیلی هم عالی _عصر مزاحمتون میشیم _مراحمید خدانگهدار همین که خداحافظی کردنم تموم شد حضور کسی رو کنارخودم حس کردم چرخیدم _دایی جان شمایید؟ چه بی سرو صدا اومدید! _کی قراره عصر بیاد؟ _دایی جان شما گوش میکردید من چی میگفتم ؟ _نه خیر سوجان خانم شما بلند صحبت میکردی من که هیچی دوتا همسایه ی بغلی هم فهمیدند تو چی داری میگی...