˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 #پارت۱۴۷ حال دلم از بعد خلوت کردنم با معبودم به قدری خوب بودکه دلم نمیخواس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید خدا برگشتم سرکار قبلیم و الان تو تعمیرگاه کار میکنم .
_خب الحمدالله
ان شاالله روزی پربرکتی داشته باشی
آقا محمد حقیقت خواستم که این محرمیت...
اسم محرمیت که اومد واای قلبم حاجی انگار خبر نداره از این دلم، دلم امشب سکته نکنه خوبه...
دیگه حرفهای حاجی رو نمیشنیدم مثل اینکه اخر خط بود
باید بهش حق میدادم
سوجان روز اول جواب منفی رو بهم داده بود
این من بودم که تو این مدت با خیالات پوچو خام خودم دلباخته شدم...
_موافقی باباجون ؟
_بله
_ببخشید چی فرمودید؟
_خداخیرت بده مؤمن هوش و هواست کجاست؟
_ببخشید این چند روز هی هواسم پرت میشه... متوجه نشدم شما چی گفتید!
_بابا حرفم اینه حالا که همه چیز به خیر و خوشی تموم شده مدت محرمیت رو هم ببخشی تا هر کدومتون بتونید برای زندگیتون تصمیم بگیرید
آقا محمد نظرشما چیه ؟
دلم میخواست بدون خجالت داد بزنم ایهاالناس به کی بگم
دلم پیش دختر حاجی گیر کرده!
چطور بگم حاجی جون قربونت برم منم پدر ندارم خودت حق پدری به گردنم بزار یک کاری کن این دلم گره بخوره به دل دخترت
نه الان از همون روزای اول ؛ ناخواسته و بی صدا ؛ بدون اینکه بدونم بخواهم فکر کنم عاشق شدم
ولی هیچی نگفتم
فقط سرم رو پایین انداختم بعد مدتی که همه سکوت کرده بودند و منتظر من بودند آروم گفتم باشه حاجی هر چه شما بگید فقط کمی بهم فرصت بدید...
بدون معطلی
بلند شدم و بعد از خداحافظی آرومی که کردم از اون خونه زدم بیرون
بی معرفت از اتاقش بیرون هم نیومد تا حداقل ببینمش...
تا دلگرم بشمو
تلاش کننم تا بتونم نگهش دارم تا بتونم حرف دلمو به حاجی بگم...
که حاجی به مولا علی بدجور خاطرخواه شدم
لعنت...
لعنت لعنت به دلی که بی موقع بلرزه
دلی که حد خودش رو ندونه میشه این !!
ای خدا خوب حالمو گرفتی...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۰
تو دلم نور امیدی روشن شد با خودم گفتم محمد ؛ سوجان نیومد بیرون تا حرفت رو بهش بگی ولی با پیامک که میتونی حداقل تلاشت رو بکن پسر.
برای همین سریع گوشیم از جیم بیرون آوردمو و براش تایپ کردم
تایپ کردمو تایپ کردم...
آخر سر پاکش کردم باز دوباره نوشتم و باز دوباره پاکش کردم
سرمو بردم بالا گفتم ای خدا کمکم کن از کجا شروع کنم چی بگم چی بخوام اصلا نمیدونستم گله کنم از بی مهریش یا التماس بکنم...
اینکه بمونه از عشقم بهش بگم یا از کم محلیش...
دلمو زدم به دریاو پیامی رو نوستم و فرستادم
_سلام سوجان خانم
امشب قابل ندونستید حتی از اتاقتون بیرون بیایید!
باشه مشکلی نیست
حرف زیاد هست و من ناتوان
{ فقط نخواه که دست بکشم از تویی که هوای
بی قراریت نفسی برایم نمی گذارد}
خسته از شیفت کاری به اتاق استراحتم رفتم
گوشیم رو چک کردم.
پیام داشتم از آقا محمد!
بعد از باز کردن پیام تیکه به تیکه که پیام رو میخوندم جواب هم میدادم.
_سلام آقامحمد
امشب اصلاً قابل ندونستی حتی سراغی بگیری تابدونی من اصلا خونه نیستم
باشه مشکلی نیست
به تیکه ی اخرپیامش که رسیدم لبخندی رو لبم نشست که این لبخند خستگیم رو از تن بیرون کرد.
انگاری دل من هم دنبال نشونه ای بود
انگار دلم میخواست به دلش اعتماد کنم
تیکه اخرش رو بدون جواب گذاشتم و پیام رو فرستادم.
زیاد طول نکشید که با جوابش خندم بلندتر شد.
در جواب پیامم نوشته بود
_ چشمهام لوچ شد از بس با نگاهم کل خونه رو رسد کردم تا شما رو ببینم
دلم خواست سراغتون رو بگیرم ولی جرأت نکردم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۱
_سوجان خانم خواهش میکنم به من فرصت بدید
من نمیخوام آرامشم رو از دست بدم شما آرامش زندگی من هستید.
{من زجهان بگذرم ،وز تو نخواهم گـذشت
ورتو به تیغم زنی،از تو نخواهم برید}
پیام بعدی که بی جواب گذاشتم دیگه خنده نداشت بلکه واقعا جای فکر کردن داشت.
وقتی پیام آخرم رو بی جواب گذاشت دیگه ناامید شدم
امشب دلم خیلی گرفته بود
از این زمانه ؛ از بازی هاش از اینکه بی پروا با دلم بازی کرده بود.
متوجه نشدم چه وقت خوابم برد ولی درعالم خواب کنار حوض مسجد مردی را دیدم در حال وضو گرفتن بود
درسته پشت به من بود انگار پدرم بود
صداش کردم...
انگار نشنید یا شاید بی جواب گذاشت
دنبالش وارد مسجد شدم
مهری برداشت و بالای مسجد قامت نماز بست
قبل از بستن نماز بدون اینکه صدایش کنم نگاهم کرد
این بار لبخندی برلب داشت از جنس محبت
نگاهش گرم بود مثل روزهای بچگیم
خواستم سمتش برم که بیدار شدم
دلم آروم تر بود حس بهتری داشتم
لبخند پدرم را به فال نیک گرفتم
فردا در اولین فرصت مثل همیشه یه شیشه گلاب و چند تا شاخه گل گرفتم رفتم پیششون
درست وسط دوتا سنگ قبر نشیتم و اول با گلاب سنگ هارو شستم بعد هم گل ها رو پرپر کردم و ریختم رو قبرشون و شروع کردم باهاشون صحبت کردن
_سلام بابا ؛ سلام مامان
ببخشید یه مدت کم امدم پسر ناخلفی بود
ولی حالا با خود خدا یه قرار گذاشتم
بابا جون قرار گذاشتم بشم همون پسری که خودت میخواستی امون محمدی که دلت میخواست بدون سیاهی
خدا قول داده سیاهی هارو از رو قلبم پاک کنه درسته آثارش میمونه ولی من تمام تلاشم رو میکنم دیگه تکرارشون نکنم قول دادم بابا هم به خدا هم به شما
راستی مامان یه خبر خوب دارم برات
عروس دار شدی
درست عروست کمی بی مهری میکنه
درسته باهام راه نمیاد
ولی حق میدم بهش تا آقا محمد تورو کشف کنه خیلی راه داره
میشه دعا کنی مثل اون موقع ها که سر جانمازت بدام دعا میکردی دعا کن دلش با دلم کنار بیاد که اگر نیاد دنیای محمدت خراب میشه
صورت خیسم رو پاک کردم
دلتنگ هر دوتاشون بودم نبودشون همیشه آزارم میداد الان بیشتر...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۲
خونه رفتن دلم رو آروم نمیکرد
سمت مسجد بودم
تو حیاط مسجد کنار حوض به یاد روجای شیرین زبون وضو گرفتم و راهی شدم
چند روز نماز رو برای خودم تکرار کرده بودم و حالا راحت میتونستم بخونم.
کسی تو مسجد نبود رفتم داخل و اول دورکعت نماز خوندم بعد نشستم و شروع کردم به دردو دل کردن با خدا
خدایی که این روزها حضورش رو تو قلبم احساس میکردم .
نزدیکای ظهر بود باید با پدر صحبت میکردم
از بیمارستان رفتم سمت مسجد
وقتی سراغ بابا رو از حاج محمود گرفتم
گفت که رفته تا خیریه و برمیگرده
رفتم داخل مسجد و نشستم تا کمی خستگیم رو رفع کنم همون موقع صدای آشنایی از طرف مردها میامد
نمیخواستم گوش کنم ولی این صدا برام خیلی آشنا بود وقتی داشت با خدا حرف میزد و میگفت:
_من آدم بد ؛ خودم قبول دارم
تو خوب ؛ من و ببخش...
حالا که من سر تا پا تقصیر رو میبخشی
میشه مهرم رو به دلش ببخشی؟
خدا جون من که کسی رو ندارم جز خودت
خودت گفتی هر چی خواستیم فقط از خودت بخواهیم
خب منم سوجان رو میخوام
زندگیم با بودنش زندگی میشه
من که توبه کردم از هر گناهی
من که به ببخشش خودت ایمان دارم
این محبت رو هم در حق من بکن نگذار از دستش بدم دل که حرف حالیش نیست
گیر کرده پیشش...
خودت یه کاری کن سوجان من رو بخواد
قول میدم تا اخر عمر نوکریش رو بکنم
قول میدم از گل نازک تر به دخترش نگم
خدایاحاجت به مسجد آوردم.
اينبار داشتنش حتمي خواهد بود جانان من...
آخر خدا كه حالم را ديد، خودش در اجابت دعاهايم آمين خواهد گفت!
آروم و بی صدا از مسجد امدم بیرون
همون موقع بابا هم رسید باهم به دفترش رفتیم
_بابا روز اول که آقا محمد از من خواستگاری کرد گفتم نه...
الان نمیدونم چی شده که حس میکنم ....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۳
بابا دستی به صورتش کشید و گفت:
باباجون دوتا عشق داریم
یه عشق زودگذر قبل از خوندن خطبه
یه عشق که محکم تر و پایدارتر هست عشقیه که بعد از خطبه تو دل زن و شوهر می افته.
سرم رو پایین انداختم و گفتم:
_پدر جون هیچ وقت فکر نمیکردم یه ازدواج مصلحتی که فقط برای نجات جونم بود به اینجا ختم بشه
چرا بعد خطبه عشق محکم و پایدارتر هست؟
_چون هر نگاه و هر لمس فقط از روی محبت و دوست داشتن هست ولی همین نگاه اگر قبل از خوندن کلام خدا باشه احتمال گناه درش هست پاکی کاملی نداره
باباجون نگاه اگر خطا بره کار خراب میشه
سوجان بابا!!
_بله
_درسته محمد خطا رفت ولی برگشت
مگر نه اینکه خدا گفته توبه کنید من می پذیرم؟
شاید عشقی که خدا تو دل محمد گذاشته هدیه همون توبه ای هست که کرده
سوجان دخترم از اینجا به بعد با خودت هست
فکرات رو بکن به من خبر بده
محمد که غم عالم رو دلش بود اون رو از نگاههای سرگردونش خوندم
شاید بخواد با تو صحبت کنه
_آره بابا پیام داد جواب پیامش رو ندادم
_پیام؟
_بله
پیام گذاشت که ....
_نیازی نیست بگی ؛ ان شاالله که خیره ...
رفتم خونه سر جانماز نشستم و بعد از توسل به خدا به حرفهای بابا فکر کردم لحظه ای تمام حرفهای محمد که تو مسجد خالصانه میگفت رو هم به یادآوردم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۱۵۴
قرآن را برداشتم استخاره که گرفتم دلم آرام گرفت
دلم جایی حوالی آن طرف پرده ی مسجد مانده بود
شاید اعترافی که با صداقت پیش خدا میکرد از تمام حرفهای عاشقانه برایم زیبا تر بود که این چنین دلم آرام گرفت بود.
گوشی ام را برداشت و بدایش تایپ کردم
_سلام آقا محمد
من نگاه خدا رو برای زندگیمون آرزو دارم امیدوارم اول پدری مهربان برای روجای من باشید بعد همسرم.
بدون تردید فرستادم
دقیقه ای بعد پیامش که آمد لبخندم دو چندان شد به این همه احساس پاک
_سوجان خانم قول میدم اول تکیه گاهی برای روجا بعد همدم و همسفری برای شما باشم.
آرامش من...
در طنینِ خنده های توست که
معنا پیدا میکند .
خنده هایی از جنسِ خاکِ باران خورده ,
شمیم یاس و یاسمن و نکهتِ نسترن ,
که زنده میکند و می میراند و باز زنده میکند,
گویی با هر لبخندت...
خدا به زمین می آید,
تا از روح خودش در کالبد بی جانِ من
بدمد و به عرش بازگردد .
لبخند بزن و سرشارم کن از عشق و از
زندگی و از خودت که...
باران را میمانی.
"پایان"
بِسـمِرَبِّنآمَــتْکھاِعجٰآزمیکنَد••
یـٰااُمٰـاهْ🌼••
سلامروزتونمعـطربهنآم
امامصـٰآحِبَالزمٰان؏💛.•
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
- هزارشُکرکهمشهدهوایماراداشت
اگرنبودرضا،اینگداکجاراداشت...❤️🩹
از لحظه ای که وارد دنیای من شدی
این خنده های از ته دل بی اراده اند . .
عطرِ گیسـوی تو پر کرده هوا را نکنـد ؛
لای موهای خودت قمصـرِ کاشـان داری ؟
ـ کاش من و تو دو خوشه انگور بودیم ؛
یا دو گیـلاس به هم چسبیده!
من پیوسته دنبال توام
مثل سایهای
که هیچکس به او اِعتنایی ندارد :) .
ـ محمد صالح علاء 🐚 '
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
-🤍-
گفتند در یک جمله او را توصیف کن!!
گفتم:
در آسمان تاریک؛
میان همه ستارگان؛
او ماه من است.
‹#عـاشقآنہ_ٺـآیم›
از آیت الله بهجت پرسیدند :
امام زمان ‹عج› کجاست ؟
فرمودند : آقا در قلب ِ شماست ،
مواظب باشید بیرونش نکنید :) . 💔
‹#منتظـرـآنه›
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
-شما . . ؟!
+ماجسمیهستیمازدهـههشتاد
و روحـیازدهـهپنجاه . . . .:)))
#به_سوے_یاࢪ
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
یجا خوندم میگفت :
بزرگترین حسرت ، روز قیامته که به انسان نشون میدن به چه جایگاه هایی میتونسته برسه و خودش نخواسته و نرسیده . !
چجوری خودش نخواسته :
گفته نمیتونم من !
نا امید شده !
توانایی خودشو ندیده !
اون قدرت که خدا بهش داده ندیده !
می تونسته گناه نکنه ، ولی . .
باور کنیم که #میتونیم :)
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلاگرلایقشد؛
سررامۍستانند. . .
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
روزِ حساب کتاب که برسه ...
بعضی ازگُناهات رو کہ بهت نِشون میدن ،
می بینی براشون استغفار نکردی ،
اصلا یادت نبوده !
امّا زیره گُناهت یہ استغفار نوشتہ شده ...
اونجاست کہ تازه میفهمۍ
یکی بہ جات توبه کرده ...
یکی که حواسش بھت بوده !
یہ آدم دلسوز ...
یکی مثل مهدی (عج)
‹ #تـرك_گنـآـہ›
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقایابـٰاعبــداللّٰــہ ؛
اگربمیرماستخوانهایمخاکسترم جســدموکفنــمتورادوستْخواهند داشت ..
‹#اباعبدالله›
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」
برای بار ششم در این یک ماه اخیر
میخوام باز شارژ بدم نگید نگفتید
جا بمونید به من ربطی ندارد!😌🙃
#فور
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
-🤍-
هیچ حسی مثل اون
اولین باری که تو چشام نگاه کردی و دلم لرزید قشنگ نیست:)
‹#عـاشقآنہ_ٺـآیم›
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「➜• @sajad110j」