eitaa logo
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸🇮🇷 ˓
10.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
142 فایل
بسم‌ ِاللّٰھ نزدیك‌ترین‌حال ِ‌بنده‌به‌خداوند‌،حالت ِ‌سجود‌ست 🤍. - — - رفیق؛ اگه نمازت رو محافظت نکنی، حتی میلیاردها قطره‌ اشك هم برای اهل‌بیت بریزی؛ درآخرت نجاتت نمیده . -[ اولویتت #خدا باشه . - تبلیغات ِچنل: @sajad110j_tb ⤷ *کپی‌مجاز‌ه‌به‌جزمحفل‌ها.
مشاهده در ایتا
دانلود
-اهل‌کجایی؟! +اهل‌‌حُسِینَـم🫀..'':)
پنج دقیقه دیگه می‌خوام شارژ بزارم آماده باشید
6نفر اولی که نقطه بدن پیوی شارژ میدم بهشون رضایت هم میزارم کانال اعتبار هم پنج دقیقه بعد از پنج دقیقه جواب ندید نفر بعدی @gomn
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• بـه نـام خـداونـد بـخـشـنـده بـخـشـایـشـگـر خدایا در این ماه فضیلت شب قدر را روزی ام ساز، و کارهایم را برگردان در این ماه از سختی به آسانی، و پوزش هایم را بپذیر، و بریز گناه و بار گران را از گُرده ام، ای مهربان به بندگان شایسته❣ 🌱 به مهرت ای مهربان ترین مهربانان🌱 • (ع) 🌐@Lasarat_Alhossinir
- بسم‌‌اللهِ‌الذی‌خَلقَ‌الـمهدی - - ای‌ظهورت‌دردهارابهترین‌درمان ، بیا💚 ִִֶֶָָ࣪࣪𖥻.
˒‌ سـٰاجدھ‌ ִֶָ 🇵🇸🇮🇷 ˓
اگر تمام کودکان غزه را هم بکشند ، باز هم مادری کودکش را در سبدی خواهد گذاشت و خدا او را بزرگ میکند؛ آن‌قدر بزرگ که کاخ فرعونیان فرو بریزد... روز قدس، روز فریاد امّت اسلامی علیه ظلم و ستم صهیونیست‌ها، روز تجدید پیمان با آرمان فلسطین و روز امید به رهایی قدس شریف است. ✌️🏻🇵🇸
[برای پروفاتون🥲💙]
🤍 چمدونمون رو پشت ماشین گذاشت و صندوق عقبو بست حوریه خانوم با لبخند پشت سرمون ایستاد و گفت:مواظب خودتون باشید نرگس ادای گریه کردن رو دراورد و گفت :زود برگردینا..من خونه تنها میمونم دلم میگیره بغلش کردم و گفتم:حتما خواهری بغلم کرد و گفت:چقدر شنیدن کلمه ی خواهر حس خوبی بهم میده کمیل :بسه بابا اشکم در اومد باخنده از هم جدا شدیم که حوریه خانوم گفت:رسیدین قم زنگ بزنین -چشم باهاشون برای بار اخر خداحافظی کردم و گفتم:ممنون مامان حوری خودش ازم خواست ک مامان حوری صداش بزنم مثل نرگس و کمیل با راه افتادن ماشین مامان حوری پشت سرمون اب ریخت و نرگس با صدای بلند گفت:سوغاتی فراموش نشه براش دست تکون دادم و با صدای بلند گفتم: باشه سمت کمیل چرخیدم و اسمشو صدا زدم ک اونم همزمان اسم منو صدا زد هردو خندیدیم ک گفت:حس میکنم که خیلی دوست دارم می دانم ، می دانم یکشب برای چشمهایت خواهم مرد ../ چشمهایت همیشه پر از رازهای شیرین است / و هزاران خاطره ی نگفته دارد / چقدر واژه های ناشنیده و تازه ی چشمهایت را دوست دارم / همان واژه هایی که در سکوت پلکهایت پیدا کردم / مدت ها به دنبال اواز ماه می گشتم ، تا ان را فدای نفسهایت کنم / اما امشب از تو می خواهم ، تا برای ستاره های اخر ماه که همیشه تنهایند اواز بخوانی / مهربانم ..، دستانت را بده به نفسهای سردم ، تا برویم به امتداد تماشا / تا انتهای گشودن / بگذار دستانت سکوت عاشقانه را بیاموزند / بگذار در ریشه ی یخ زده ی غنچه های پژمرده ی گونه ام ، بوی فرشته بپیچد .... بگذار عاشقت بمانم ..... ^^پنج سال بعد^^ -سلام نگاهی به چهره ی پر از ارایشش کردم و گفتم:سلام بشینید لطفا روی یکی از صندلی ها نشست و گفت:اومدم دخترمو برای کلاس های رنگ روغن ثبت نام کنم لبخندی زدم و گفتم:این خانوم خشگل اسمشون چیه با لحن شیرینی گفت:پریناز فرمی سمتشون گرفتم و گفتم:بفرمایید اینو پر کنید ازم گرفت که در همین حین گوشیم زنگ خورد نرگس بود با گفتن ببخشیدی از اتاق بیرون رفتم و جواب دادم صدای جیغ جیغی اومد که پشت بندش صدای نرگسو شنیدم:الووو ازاده دستامو رو گوشم گذاشتم و گفتم:وای چیه گوشم کر شد -از امیر علی بپرس..دیووووونم کرده...توروخدا بیا ببببرش -باز چیکار کرده؟ -رو همه مبلا با ماژیک نقاشی کشیده میگم اینا چین میگه خرن صدای امیر علی اومد ک گفت:عمه جون خر نیستن اسبن نرگس با حرص گفت:میبینی خندیدم وگفتم گوشی رو بده بهش مدتی بعد صدای کودکانه ی پسرم تو گوشی پیچید:الو مامان -سلام پسرم -سلام -شیطون باز عمه رو اذیت کردی که بهت نگفتم پسر خوبی باش یه گوشه بشین تا من برگردم -اخه مبلای عمه جون سفید بودن روش هیچی نداشت گفتم اگه چندتا اسب بکشم روشون خشگل میشن عمه خوشحال میشه ولی عمه دعوام کرد -کار بدی کردی عزیزم نباید بی اجازه وسایل کسی رو خوشگل کنی به مامان قول میدی تکرار نشه -باشه -قوربونت برم گوشی رو داد نرگس ک ازش خداحافظی کردم و گفتم میام خونه حرف میزنیم برگشتم داخل اتاق ک مادر پریناز فرمشو داد بهم ک فیشی سمتش گرفتم و گفتم:اینو واریز کنید برنامه کلاسیشو تو پوشه میزارم بهتون میدم بعد از تموم شدن کلاسا چادرمو سرم کردم و برای گرفتن تاکسی رفتم خیابون در همین حین مادر پرنیا رو سوار ماشین مدل بالایی دیدم ک با دیدن من جلوم ترمز زد و بوق زنان شیشه ماشینو داد پایین:بفرمایید برسونمتون گفتم:ممنون خودم میرم مزاحم نمیشم مسیرم شاید بهتون نخوره -خواهش میکنم بفرمایید تعارف نکنید با اصرار زیادش ناچار سوار شدم و گفتم:بازم ممنون خواهش میکنم خندید و به رانندگیش ادامه داد نمیدونم چرا حس خوبی از نشستن تو اون ماشین نداشتم بالاخره هرجوری بود تحمل کردم که ماشین مقابل خونه توقف کرد خدحافظی کردم و پیاده شدم ک کارتی سمتم گرفت و گفت:شماره تماس منه...کاری بود در رابطه با پریناز باهام تماس بگیرید. -بله چشم کارتو گرفتم ک دنده عقب گرفت و رفت زنگ درو فشردم ک صدای خوشحال امیر علی اومد:آخ جوون مامانه نرگس:وایستا امیرعلی از کجا میدونی شاید غریبه باشه -نه مامانم همیشه همین موقع میاد درو باز کرد و با دیدن من ذوق کنان تو بغلم پرید