eitaa logo
معراج‌عاشقانه🇵🇸
150 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
40 فایل
«بسم ربی» نفسم میگیرد... در هوایی که نفس های تو نیست! #یافارس‌الحجاز_ادرکنی🥀 ___________ کپی بجز مطالبی با عنوان #کپی‌آزاد؛ ممنوع می‌باشد!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهـا چیـزی که می‌تونم بگم اینه..: شـرم از جوانـی‌اَم دارم.. ..
خداحافظ روز هشتم محرم یک سال منتظرت بودم...💔
ابنَ الحسن٘! گذرثانیه هایٗ نیامدَنَت سخت است٘ ...! هَمچو حالِ عباس٘ ... حینِ خالی شدَن٘ مَشک‌اَش٘ ...! ♥️ 🕊
دختر خانومای کانال حواستون باشه خودتون رو یه وقت دست کم نگیریدا! شما میتونید در جایگاه خودتون حماسه آفرینی کنید☝🏻 راستی بگید ببینم از خانومای کانال... چند نفر تنها بانوی شهیده کربلا تو روز عاشورا رو میشناسن؟👈🏻 @Fotros_z
پس بذار برات بگم ازین همسر شهید بزگوار که خودش هم به شهادت رسید...
یکی بود یکی نبود یه روز یه خانواده مسیحی بودند که داشتند چرخ زندگیشون رو به سختی میچرخوندن اما نون بازشون رو میخوردن و دستشون جلو کسی دراز نبود💪🏻 اما... یه روز چاه منطقشون خشک شد... آب نباشه که دیگه زندگی نیست!!💧😰 خلاصه مادر این خانواده پسرش رو میفرسته تا دنبال اب بگرده عروسش هم همراهش میره بعد از رفتن اونا یه کاروانی اون نزدیکی توقف میکنه یعنی این کاروان چی کسی بود؟🤔
بله درست حدس زدی دوست خوب من🌹 این کاروان امام حسین بود که اونجا منزل کرده بودند امام عزیزمون میان واز اون خانوم که اسمشون «امّ وهب» بود،میپرسن چه مشکلی پیش اومده؟از من کمکی بر میاد؟ ام وهب جواب میده که اقا جان این چاه ما خشک شده... تا اینو میگه یهو یه چشمه ای اونجا فوران میکنه!!!💦 ام وهب بسیار شادمان می‌شود و اشک شوق از چشمانش سرازیر می‌شود. 🥰 امام رو به آن مادر می‌فرماید:« ما نیاز به یار و یاور داریم. وقتی پسرت برگشت به او بگو که به ما بپیوندد و ما را در دفاع از حق یاری کند.»✨
امام میروند و ام وهب میماند و معجزه ای که دربرابر چشمانش اتفاق افتاده!!! این مرد چه کسی بود که مثل مسیح معجزه میکند؟💧 وقتی پسرش وهب و عروسش هانیه برمیگردند ماجرا رو براشون تعریف میکنه وهب تا پیام حضرت میشنوند و معجزشون رو میبینن،بی درنگ به سمت کاروان اباعبدالله حرکت میکنه البته که مادر و همسرش هم همراه او میان...
اشهدان لااله الاالله و اشهدان محمد رسول الله وهب و خانوادش به دست فرزند پیامبر آخرالزمان شیعه میشن و به شمت کربلا راه میفتن و راه خون و شهادت رو در پیش میگیرن...💔
روز عاشورا شده یاران اباعبدالله دارن یکی پس از دیگری به شهادت میرسن ام وهب میاد پیش پسرش و میگه: حالا نوبت توعه که به یاری فرزند رسول خدا بری وهب با اجازه امام به میدان جنگ میره چندنفر از لشکر دشمن رو به درک میرسونه🗡 اما یک دفعه بر میگرده... رو به مادرش میگه از من راضی هستی؟ مادرش میگه نه!😳 آخه چرا مادرش از او راضی نیست؟😰 ام وهب ادامه میده:هرگز از تو راضی نمیشم مگر اینکه به یاری فرزند رسول خدا بری و تا اخرین قطره خونت از او دفاع کنی☝🏻☝🏻