سرباز گمنام امام زمان:
بزرگی میگفت:
فڪرت كه شد امـام زمان،،
دلـت میشه امـام زمانی
عقلـت میشه امامزمانے
تصمـیمهات میشه امام زمانے
تمام زندگیت میشه امامزمانی
رنگ آقارو میگیری كمکم...
فقط اگه توی فكرتدائم
امـام زمانـت باشه...
خودتو درگیر امام زمان کن رفیق!!🌱
🍁🍁🍁🍁
در شگفتم...
عالم و آدم چرا دنیایی اند؟
از برای عیش دنیا لاجرم رویایی اند
کام دل گشته به انوار کلامش منقلب
«وما هذه الحیاة الدنیا الا لهو ولعب»
#مرحومهدکترزهرامطهرزاد ۱۳۸۰_۱۴۰۰
🍁🍁🍁🍁
⏳امروز
روز اول از یه جنگه
🥊یه جنگ تمام عیار، علیه همه آلودگیها و گمراهی ها...
خدایا آمدم... بغلم کن😌
#ماه_رمضان
گاهی زندگی آن نیست ک فکر میکنی
گاهی آنقدر با آنچه ک فکر میکنی متفاوت است ک باورش صعب میشود...
گاهی باید غم ها را سپرد ب دست خودش ..
ب دست همان ک مرا مست خود کرد...
دست همان خالق بی همتا ک خود بهتر میداند نیمهی پنهان عشق چیست...
گاهی باید عاشقش شد....
عاشق حکمت هایش...
گاهی باید صبر کرد تا خود سامان دهد قلب را💔♥️
رمان زیبای
#نیمهیپنهانعشق
ب قلم :
« سیمین باقری »
از امروز در کانال معراج عاشقانه
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/56098848C5d830821b9
خدایا !
توفیق بده تا که در این ماه مبارک
جز عشق تو چیزی نرود در دل و جانم🌱
#نیمهیپنهانعشق💔
#پارتیک
با صدای جیغ من زود تر از همه علی، داداش بزرگم پرید تو اتاق و پشت سرش مامان بابا..
اونقدر خوشحال بودم که نمیفهمیدم الان ساعت یک بعد از نصف شبه و ممکنه همسایه ها خواب باشن..
دوباره جیغ زدم و پریدم بغل علی..
-علییییییی رتبه م شده ۹۰۰ واااایییی باورم نمیشههههه
صدای ″خداروشکر″ گفتن مامان رو شنیدم..
برگشتم سمت مامان بابا..
با شادی نگاهم میکردن..
_تبریک میگم گل دختر بابا، برای من مایه ی افتخاری!
+مهندس کی بودیم ما بابا؟!
باز از من تعریف کردن و علی خان حسودیشون شد و مدرک مهندسیشونو به رخ کشیدن😅
مامان بغلم کردم و صورتم رو بوسید!
_دیدی مامان جان، انقد استرس داشتی؟! منکه دلم روشن بود دختر درسخونم بلاخره خانوم وکیل میشه😍
+خب مامان، درد و بلات بخوره تو فرق سر من، حالا ۹۰۰ رشته ی انسانی هم انقده ذوق داره؟!
والا ما ریاضی بودیم شدیم ۱۰۰۰ ..
علیِ بی مزه بعدهم هرهر به حرف خودش خندید..
زدم پس کله ش و با حرص گفتم؛ هوووی غولچه ی بی مخ حسود خیلیم خوبه..
برای اولین بار بود که باهام کل کل نکرد و خیلی زود کوتاه اومد؛ دستشو گذاشت دو طرف صورتمو گفت؛ تبریک میگم خواهریم :) بازم موفق بشی الهی..
اونقد ذوق زده شدم، که دوباره پریدم بغلش و از ته قلب بهش گفتم″دوسِت دارم کله گنده″
با خنده از اتاقم رفت بیرون!
فورا سجاده م رو پهن کردم و سجده ی شکر به جا آووردم!
″ممنونم خدا که انقدر خوبی″
با اون شرایط سختی که سال آخر دبیرستان، گریبان گیر خودم و خانواده م شده بود...
از ورشکستگی شرکت بابا و خونه نشین شدنش، تا نارسایی قلبی که شده بود بلای جون خودم و هرلحظه ممکن بود نیاز به عمل قلب باز داشته باشم..
از غصه خوردنای مامان و شبانه روز کارکردنای علی..
همه و همه باعث ذهن مشغولیم شده بود و دلیل بر عقب افتادنم از درس و کنکور..
اما خداروشکر، تیز هوشی و استعداد و بختی که باهام یار بود، نتیجه داد و شد؛
#اولینرتبهبرترروستامون ؛ خانومِ ″سُها درویشان پور″
اونشب با فکربه دانشگاه های خوبه کشور؛ با فکر به اینکه قرار بشم خانوم وکیل و یک عمر خوب زندگی کنم خوابم برد..
غافل از اینکه چرخ گردون چه پیشامد ها که برای دل کوچَک من نداشت..
#ادامه_دارد
نویسنده : سیمین باقری