eitaa logo
معراج‌عاشقانه🇵🇸
152 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1هزار ویدیو
40 فایل
«بسم ربی» نفسم میگیرد... در هوایی که نفس های تو نیست! #یافارس‌الحجاز_ادرکنی🥀 ___________ کپی بجز مطالبی با عنوان #کپی‌آزاد؛ ممنوع می‌باشد!
مشاهده در ایتا
دانلود
اتفاقات ۱۲تیر🥀
📿🌸📿🌸📿 💠متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که رهبر انقلاب خواندن آن را به مردم توصیه کردند: و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. ترجمه دعای هفتم: اي آنكه گرهِ كارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود، و ای آن كه سختیِ دشواری‌ها با تو آسان می‌گردد، و اي آن كه راه گريز به سوی رهايی و آسودگی را از تو بايد خواست. سختی ها به قدرت تو به نرمی گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهی به نيروی تو به انجام رسد، و چيزها، به اراده‌ی تو موجود شوند، و خواستِ تو را، بی آن كه بگويی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بی آن كه بگويی، رو بگردانند. تويی آن كه در كارهای مهم بخوانندش، و در ناگواری ها بدو پناه برند. هيچ بلايی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هيچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی. ای پروردگار من، اينك بلايی بر سرم فرود آمده كه سنگينی اش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمده‌ام كه با آن مدارا نتوانم كرد. اين همه را تو به نيروی خويش بر من وارد آورده‌ای و به سوی من روان كرده‌ای. آنچه تو بر من وارد آورده‌ای، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان كرده‌ای، هيچ كس برنگرداند. دری را كه تو بسته باشی. كَس نگشايد، و دری را كه تو گشوده باشی، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كنی، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گردانی، كسی مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست. ای پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روی من بگشا، و به نيروی خود، سختیِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشوده‌ام، به نيكی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شيرينیِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشی دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاری را پيش پايم نِه. و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پيروی آيين خود بازمدار. اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بی طاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالی است كه تنها تو می توانی آن اندوه را از ميان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور كنی. پس با من چنين كن، اگر چه شايسته‌ی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ. 📿 @khoodneviss 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامـکی ازبـهشـت🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معراج‌عاشقانه🇵🇸
#مردی_در_آینه #قسمت_هفتاد_نه: پرده های ابهام هر چي مي گذشت سوال هاي ذهنم بيشتر مي شد ... ديگه
: عزت نفس خوابم برده بود که دستي آرام روي شونه ام قرار گرفت ... ناخودآگاه با پشت دست محکم دستش رو پس زدم ... چشم هام رو که باز کردم ساندرز کنارم ايستاده بود ... خيلي آروم داشت انگشت هاش رو باز و بسته مي کرد ... از شدت ضربه، دستِ نيمه مشت من درد گرفته بود ... چه برسه به ... دست هام رو بالا آوردم و براي چند لحظه صورت و چشم هام رو ماليدم ... به سختي باز مي شدن ... - شرمنده ... نمي دونستم اينقدر عميق خوابيده بوديد ... همسرم پيام داد که باهام کار داشتيد و احتمالا اومديد اينجا ... حالتم رو به خواب عميق ربط داد در حالي که حتي يه بچه دو ساله هم مي فهميد واکنش من ... پاسخ ضمير ناخودآگاهم در برابر احساس خطر بود ... و اون جمله اش رو طوري مطرح کرد که عذرخواهيش با اهانت نسبت به من همراه نباشه ... شبیه اینکه ... "ببخشید قصد ترسوندنت رو نداشتم" ... براي چند لحظه حالت نگاهم بهش عوض شد ... و اون هنوز ساکت ايستاده بود ... دستي لاي موهام کشيدم و همزمان بلند شدن به دستش اشاره کردم ... - فکر کنم من بايد عذرخواهي مي کردم ... تا فهميد متوجه شدم که ضربه بدي به دستش زدم ... سريع انگشت هاش رو توي همون حالت نگه داشت تا مخفيش کنه ... و اين کار دوباره من رو به وادي سکوت ناخودآگاه کشيد ... هر کسي غير از اون بود از اين موقعيت براي ايجاد برتري و تسلط استفاده مي کرد ... اما اون ... فقط لبخند زد ... - اتفاقي نيوفتاد که به خاطرش عذرخواهي کنيد ... بي توجه به حرفي که زد بي اختيار شروع کردم به توضیح علت رفتارم ... - بعد از اينکه چاقو خوردم اينطوري شدم ... غير اراديه ... البته الان واکنشم به شدت قبل نيست ... پريد وسط حرفم ... و موضوع رو عوض کرد ... شايد ديگران متوجه علت اين رفتارش نمي شدن ... اما براي من فرق داشت ... به وضوح مي تونستم ببينم نمي خواد بيشتر از اين خودم رو جلوش تحقير کنم ... داشت از شخصيت و نقطه ضعف و شکست من دفاع مي کرد ... نمي تونستم نگاهم رو از روش بردارم ... تا به حال در چنين شرايطي قرار نگرفته بودم ... شرايطي که در مقابل يک انسان ... حس کوچک بودن با عزت نفس همراه بشه ... طوري با من برخورد مي کرد که از درون احساس عزت مي کردم در حالي که تک تک سلول هام داشت حقارتم رو فرياد مي کشيد ... و چه تضاد عجيبي بهم آميخته بود ... اون، عزیزی بود که به کوچکیِ من، بزرگی می بخشید ... - چه کار مهمي توي روز تعطيل، شما رو به اينجا کشونده؟ ... صداش من رو به خودم آورد ... لبخند کوچکي صورتم رو پر کرد ... - چند وقتي هست ديگه زمان برای استراحت و تعطيلات ندارم ... دقيقا از حرف هاي اون شب ... ذهنم به حدي پر از سوال و آشفته است که مديريتش از دستم در رفته ... ساندرز از کليسا خارج شد ... و من دنبالش ... هنوز تا زمان بردن مادرش، وقت بود ... هر چند در برابر ذهن آشفته و سوال هاي در هم من، به اندازه چشم بر هم زدني بيشتر نمي شد ... ادامه دارد... شهید_طاها_ایمانی
سوال هام رو يکي پس از ديگري مي پرسيدم ... آشفته و دسته بندي نشده ... ذهن من، ذهن يک مسلمان نبود ... و نمي تونستم اون سوالات رو دسته بندي کنم ... نمي دونستم هر سوال در کدوم بخش و موضوع قرار مي گيره ... گاهي به ايدئولوژي هاي خداشناسي ... گاهي به نظريات نظام اجتماعي و جهان بيني ... و گاهي ... اون روي نيمکت کنار فضای سبز جلوی کلیسا نشسته بود ... و من مقابلش ايستاده... درونم طوفان بود و ذهنم هر لحظه آشفته تر مي شد ... هر جوابي که مي گرفتم هزاران سوال در کنارش جوانه مي زد ... چنان تلاطمي که نمي گذاشت حتي سي ثانيه روي نيمکت بشينم ... و هي بالا و پايين مي رفتم ... تضاد انديشه ها و نگرش هاي اسلامي برام عجيب بود ... با وجود اينکه کلمات و جملات ساندرز سنجيده و معقول به نظر مي رسيد ... اما حرف هاي مخالفين و ساير گروه هاي اسلامي هم ذهنم رو درگير مي کرد ... نمي تونستم درست و غلط رو پيدا کنم ... انگار حقيقت خط_باريکي از نور بود که در ميان اون همه شبهه و تاريکي گم مي شد ... يا شايد ذهن ناآرام من گمش مي کرد ... ساندرز داشت به آخرين سوالي که پرسيده بودم جواب مي داد ... اما به جاي اینکه اون از سوال پیچ شدن خسته شده باشه ... من خسته و کلافه شده بودم ... بي توجه به کلماتش نشستم روي نيمکت و سرم رو بردم عقب ... سرم ار پشت، حال نيمه آويزان پيدا کرده بود ... با ديدن من توي اون شرايط، جملاتش رو خورد و سکوت کرد ... فهميد ديگه مغزم اجازه ورود هيچ کلمه اي رو نميده ... ساکت، زل زده بود به من ... چند لحظه توي همون حالت باقي موندم ... - اين کلمات به همون اندازه که جالبه ... به همون اندازه گيج کننده و احمقانه است ... - گیج کنندگیش درسته ... چون تازه است و بهم پیچیده ... اما احمقانه ... سرم رو آوردم بالا ... - همين کلمات، حرف ها و مباني رو توي حرف تروريست ها هم خوندم ... مباني تون يکيه ... اما عمل تون با هم فرق داره ... چطور ممکنه از يک مبنا و يک نقطه ... دو مسير کاملا متفاوت به اسم خدا منشا بگيره؟ ... هر لحظه، چالش و سوال جديد مقابلش قرار مي دادم ... سوال ها و پیچش ها یکی پس از دیگری ... التهاب درونم دوباره شعله کشيد ... از جا پريدم و مقابلش ايستادم ... و اون همچنان ساکت بود ... - علي رغم اينکه به شدت احمقانه است ... ولی بیا بپذیریم که خدایی وجود داره ... و ممکنه از یه ایدئولوژی، چند مسیر منشأ بشه ... و بپذیریم که فقط يه مسير، مسير صحيح و اسلامه ... از کجا مي دوني اون چيزي رو که باور داري از طرف خداست و بايد بهش عمل کرد ... مسير اونها نيست ... و تو بر حقي؟ ... ✍
👤 کمي به جلو خم شد ... آرنجش روي زانوهاش قرار گرفت و براي لحظاتي سرش رو پايين انداخت ... سکوت عميقي بين ما شکل گرفت ... سکوتي که چندان طول نکشيد ... سرش رو بالا آورد و با لبخند به من نگاه کرد ... - بيا مسيرهاي آشفته و متفاوت ما مسلمان ها رو کنار بذاريم ... بحث اینکه چی میشه که آدم ها همه از یه نقطه شروع می کنن اما از هم فاصله می گیرن ... و گروهی شون کلا از مسیر اصلی دَوَران می کنن ... رو فعلا بهش کاری نداشته باشیم ... خدا خودش، بيش از هزار سال پيش ... در قرآن ... به سوال امروز تو جواب داده ... اول از همه ... بيان کرده که راه هاي بسياري هست ... سوره حمد ... آيه 6 ... "ما را به مسير صحيح هدايت کن" ... قرآن، کتابي نه براي مردم زمان پيامبر ... که براي همه انسان هاي تا پايان دنياست ... اين يعني تا پايان جهان، هر راه و هر مسيري ... با هر اسم و عنواني که مطرح بشه ... چه نام خدا بر اون باشه ... چه غير از خدا ... فقط يکي از اونها مسيرها صحيحه و مستقيم به خدا ميرسه ... خدا مي دونسته روزي ميرسه که مسيرها به حدي بهم نزديک ميشه که ما اين قدرت رو از دست ميديم ... تا بتونيم خودمون اون رو پيدا کنيم ... باطل، لباس حق رو بر تن می کنه ... و چشم ها قدرت پیدا کردن و دیدن حق رو از دست میدن ... براي همين در قسمت بعد ميگه ... "مسير اونهايي که در پيش تو مقرب و برگزيده هستند" ... و ما براي تشخيص اينکه چه کسي در برابر خدا مقرب و انتخاب شده است ... بايد به پيامبر نگاه کنيم ... چون پيامبر کسي هست که توسط خدا انتخاب و تاييد شده ... پس اون اولین مقرب و برگزیده است ... هر کسي به لحاظ علم و ايمان به پيامبر نزديک تر باشه ... مصداق آيه ديگري از قرآن قرار مي گيره ... "اي کساني که ايمان آورده ايد، از خدا، رسولش و اولي الامرهاي (in authority* among you) خود اطاعت کنيد" ... اگر شيعه باشي ... یعنی شخصي مثل من ... اين جواب کاملا واضحه ... براي ما بحث امامت و خاندان پيامبر مطرح هست ... افرادي که براي تشخيص صحيح بودن عمل مون ... بايد اين عمل رو با اونها بسنجيم ... اگه مسیر عمل مون به اونها نزديک باشه يا در مسير نزديک شدن به اونها قرار بگیره ... پس اين مسير درسته ... و اگر نه ... یعنی ادعای من نسبت به حرکت در مسیر اسلام ... فقط یک دروغه ... و من يک دروغگو هستم ... و اگر سني باشم ... بايد عملم رو با پيامبر بسنجم ... و از شخصي تبعيت کنم که نزديک ترين کردار رو به پيامبر داره ... و البته کمي سخت تر ميشه ... چون حجم داده هايي که منابع شيعه قدرت مقايسه و سنجش رو بیشتر می کنه ... و فاصله علمای اهل سنت تا پيامبر بيشتر از فاصله علمای شیعه تا آخرين امام هست ... و مطالب رسيده هم به مرور زمان بيشتر شده ... من به عنوان شيعه ... در کنار پيامبر ... دوازده امام دارم از يک نور واحد و يک وجود واحد ... که در شرايط مختلف زندگي کردند ... و من مي تونم با شرايط مختلفي که با اونها رو به رو ميشم ... شرايط و جواب مناسب خودم رو پيدا کنم ... نفسم توي سينه حبس شده بود ... حس مي کردم مغزم در حال انفجاره ... بدون اينکه بتونم حتي درست پلک بزنم ... محو صحبت و کلماتش شده بودم ... تا اينکه بحث به اينجا رسيد ... - و چه مدت بين شما و آخرين امام تون فاصله است؟ ... لبخند آرامي چهره اش رو پر کرد ... - فراموش کردي اون شب ... درباره زنده بودن آخرين امام صحبت کرديم؟ ... با شنيدن اين جمله بي اختيار با صداي بلند خنده ام گرفت ... انگار از عمق وجودم منفجر شده بود ... چرخيدم و چند قدم رفتم عقب ... دستم رو آوردم بالا و قطرات اشکم رو که از شدت خنده گوشه چشمم جمع شده بود، پاک کردم ... برگشتم سمتش ... متعجب بهم خيره شده بود ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ... در حالي که هنوز صورتم مي خنديد و عضلاتش درد گرفته بود ... - يه چيزي رو مي دوني دنيل؟ ... شما شيعه ها خيلي موجودات خنده داري هستيد ... *توضیحات * * شخصی که دانش فراوانی دارد. قدرت و یک مقام رسمی که شخص را در جایگاه رهبری قرار داده و به وی اجازه تصمیم گیری و حاکمیت می دهد. * مي خواستم بدونم چقدر اين مسير براي سنجش عمل، قدرت تطبيق با شرايط حال رو داره ... ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با دیدن این کلیپ بگویید الله اکبر ببین چقدر در برابر خدا کوچکیم!! 🌏 دنیارو از بالا ببین!! سوره قاف، آیات ۶ و ۷ @tadabbor_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا