مادرڪہنباشَد
نظمخانهبھممۍریزد؛
نگاهکن،
؏ـلۍنجف؛حَـسنبقیع؛حُـسینڪربلا؛زینبدمشق
ومهدۍرانمیدانمڪجابیابم'!💔
.. ' 12 '..
9- ↑ -3 🥀⁰⁰:⁰⁰🖤
' . 6 . `
جانمبفدایت...
آرزومظهورت❤️
🍃اَللّٰھُمَّ؏َـجِّلَلِوَلِیِّڪَالفَࢪَج🍃
● مستقیم آقا...آقامستقیم! 🚕
وقتی نشستم گفتم: ببخشید عزیز، میشه ضبطو خاموش کنی؟؟؟؟
○ گفت: اینا مجازه؛ چیز بدی هم نمیخونه.....😕
● میدونم .....ولی عزادارم!
○ "شرمنده" 😟
و ضبط رو خاموش کرد.
○تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده؟؟؟؟
● بله #مادرم ....
○ واقعا تسلیت میگم. #داغ_مادر خیلی سخته....منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید. بنده ی خدا راحت شد. 😔
● خدا رحمتش کنه
○ خدا مادر شمارم بیامرزه...
بعد پرسید
○ مادر شما هم مریض بودن؟
● گفتم :نه.مجروح بود....
○ مجروح جنگی؟؟ یاشیمیایی بود؟؟😳
● نه ... یه عده اراذل و اوباش ریختن سرمادرم و زدنش.
○ جدأ؟😳😳شمام هیچکاری نکردی؟
● ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم.....
○ خدا لعنتشون کنه... یعنی اینقد ضربات شدید بوده؟؟؟ 😳
● آره... مادرم #سه_ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... 😭
○ ببخشیدا...عجب پست بودن!
بغضم گرفت ...
سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحت هستید....😕
● نه خواهش میکنم ... واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه #جوون باشه...
○ آخ آخ... جوون بودن؟؟
● آره #فقط_هجده_سالش_بود...💔
○ گرفتی ما رو ؟؟؟؟؟
شما خودت بیشتر از هیجده سالته😒
حرفش رو قطع کردم و گفتم: مادر شما هم هست... این هجده ساله #فقط مادرسادات نیست بلکه مادرتمام شیعه ها #حضرت_زهراست.....🥀
یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد به جاده....😶
○ آها ببخشید تازه متوجه شدم..... راست میگی... هیچوقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم...😔
● لحظاتی به سکوت گذشت
○ یه سیدی مداحی هم دارم؛ البته برا محرمه....
..
خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط.
چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.
#یاحسین_غریب_مادر🎼تویی ارباب دل من😭😭😭😭😭😭😭
من بودم و راننده و صدای مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... 😭
- خبرنگار نبودیم نظام نیاز داشت یاد گرفتیم.
- نظامی نبودیم ، نظام نیاز داشت یاد گرفتیم.
- حقوقدان نبودیم ، نظام نیاز داشت یاد گرفتیم.
- توئیتری نبودیم ، نظام نیاز داشت اومدیم.
- سیاسی نبودیم ، بخاطر نظام سیاسی نویس شدیم.
دیگه چهار تا دلقک بازی که کاری نداره ، جای بازیگرها رو هم پر میکنیم 😂🗿
امروزتویمتروکنارمنیهدخترهنشستهبودسرشوبهپنجرهتکیهدادهبودوخواببود
دیدمیهنفرازپشتسرصدامزدخانوم
برگشتمدیدمیهپسرهیهکیکابمیوهگرفتگفت
میشهاینوبدیدخانومبغلدستیتون
بامنقهرهازصبحهیچینخورده!
دخترهباگریهسرشوبلندکردونگاهشکرد
اصنگلبماکلیلیشدازعشقبینشون
#داستانواقعی💙🌱
:
مادر جآن ؛
دلِ ما هم مثلِ پھلوےِ شما
بخاطر غریبیِتان شکستهـ است .
#مابچهـهاےِمادرِپھلوشکستهـایم
:
فاطیمه امسال
هر چی تو روضه میخونن و میشنویم
با چشمامون دیدیم و کشیدیم...
فرق این فاطمیه با بقیه فاطمیه ها اینه💔
تنھا برایش گریهـ کرد . .
بعد آرام درونِ کفن گفت :
زهرا . . منم علی :))♥️!
#علــۍتنھاشد
.
.
تاکه"مادر"رفت،
انگاراز"پدر"چیزینماند...
درجهانهرگزامیریاینقدرتنهانشد!