eitaa logo
سَجٰآدِھ
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
8 فایل
«می‌نشینم پای "سجاده‌‌"ی خیال، دستهایم  را بالا میبرم ، همان سویی که محبوبم ، نظاره گرِ من و توست و از او عشق و مهر و انسانیت، میطلبم❤️» . . . کپی‌‌ از عکسای که خودمون ثبت مبکنیم حق‌الناسه!
مشاهده در ایتا
دانلود
بِـسِم‌ِ‌‌‌اِللّٰھ❤️🗞” دلمون‌لک‌زده‌واسه‌یه‌حالِ‌خوب! منتهی‌میگن‌حالِ‌خوبِ‌واقعی‌درگروِظهوره✨ پس‌شاید‌بتونیم‌بگیم‌ما ظهوریم؟❤️‍🩹 ‌عشق‌،نعمت‌خداست‌برا؎قلب!🖇🖐🏻 هم‌سفࢪشدیم‌تابہ‌معࢪاج‌عشق‌سفرکنیم در کانالمون👇👇 @sajadeh_sabr ."🔏"میشنویم‌صداتو‌نو..✋ @sfgghhh
‏بذارین با این عمامه هایی که میپرونن خوش باشن اینا از اون تاجی که ما ۴۳ سال قبل پروندیم دارن می سوزن...😉🔥
بیچاره اونی که خیال می‌کنه بصیرت یعنی سکوت و محافظه کاری..!
✨ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ی ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺗﻮﻛﻞ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎیت ﺗﺎﺭیڪی ﻧﻮﺭی ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ میﺷﻮﺩ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍی ﺭﺥ می ﺩﻫﺪ. و ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻴﺮﺳﺪ.....🌱💛
🥀حواس تان هست...!!! ✨این استخوان‌های آن شهیدی ست که ندای امام زمان خود را لبیک گفت ... 👈مبادا جا بمانیم...!!!
- - گاهے بعضی نگاه ها ؛ چشـم دل را رو بسوی خـدا بازمےڪند ! مخصوصاً اگر آن نگاه از قابِ چشمانی آسمانے باشد . . .
در دفترچه یادداشتش نوشته بود: «جنگ نرم؛ مرد میخواهد!» خواهرم، برادرم، خیلی حواست به سنگرت باشد چادرت، غیرتت، ایمانت...! همه و همه را هدف گرفته‌اند...! همه را...! دشمن جنگ نرم را، از جنگ سخت جدی تر گرفته است...!
🌺 صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ کر و لال و کورند، به این سبب آنان (از گمراهی و ضلالت به سوی هدایت و حقیقت) باز نمی‌گردند. 📚سوره بقره،آیه۱۸
این متن خیلی زیباااااست👇 ❤️به خدا گفتم! چرا مرا از خاک آفریدی؟ چرا از آتش نيستم !؟ تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند، او را بسوزانم ! خدا گفت: تو را از خاک آفريدم تا بسازي ! . . . نه بسوزاني ! تو را از خاک، از عنصري برتر ساختم . . . تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي . . . از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند ! . . . بازهم زندگي کني و پخته تر شوي . . . باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي . . . تا اگر هزار بار تو را بازی دادند، تو برخيزي ! . . . سر برآوري ! . . . در قلبت دانهٔ عشق بکاري ! . . . و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش زندگی را دگرگون سازی ! . . . پس به خاک بودنت ببال . . . قدر لحظه لحظه زندگیمونو بدونیم.
💕داستان کوتاه 🔹در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه. 🔸فرد بی‌سوادی در تبریز زندگی می‌کرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می‌گذراند تا از این راه رزق حلالی به‌دست آورد. 🔹یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه‌های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می‌گذارد و کمر راست می‌کند. 🔸صدایی توجهش را جلب می‌کند؛ می‌بیند بچه‌ای روی پشت‌بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا می‌کند که ورجه وورجه نکن، می‌افتی! 🔹در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می‌شود و ناغافل پایش سُر می‌خورد و به پایین پرت می‌شود. 🔸مادر جیغی می‌کشد و مردم خیره می‌مانند. حمال پیر فریاد می‌زند: نگهش دار! 🔹کودک میان آسمان و زمین معلق می‌ماند. پیرمرد نزدیک می‌شود، به آرامی او را می‌گیرد و به مادرش تحویل می‌دهد. 🔸جمعیتی که شاهد این واقعه بودند، همه دور او جمع می‌شوند و هرکس از او سوالی می‌پرسد. 🔹یکی می‌گوید تو امام زمانی، دیگری می‌گوید حضرت خضر است، کسانی هم می‌گویند جادوگری بلد است و سحر کرده. 🔸حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش می‌گذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه‌ای واقعه را تفسیر می‌کنند، به آرامی و خونسردی می‌گوید: خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار می‌شناسید. 🔹من کار خارق‌العاده‌ای نکردم بلکه ماجرا این است که یک عمر هرچه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یک بار هم من از خدا خواستم، او اجابت کرد. 🔸اما مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد. 🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن 🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند
شھادټ پایاݩ و شࢪوعے زیبـا:)!