بِـسِمِاِللّٰھ❤️🗞”
دلمونلکزدهواسهیهحالِخوب! منتهیمیگنحالِخوبِواقعیدرگروِظهوره✨
پسشایدبتونیمبگیمما #منتظرِ ظهوریم؟❤️🩹
عشق،نعمتخداستبرا؎قلب!🖇🖐🏻
همسفࢪشدیمتابہمعࢪاجعشقسفرکنیم
در کانالمون👇👇
@sajadeh_sabr
."🔏"میشنویمصداتونو..✋
@sfgghhh
🥀حواس تان هست...!!!
✨این استخوانهای آن شهیدی ست که ندای امام زمان خود را لبیک گفت ...
👈مبادا جا بمانیم...!!!
در دفترچه یادداشتش نوشته بود:
«جنگ نرم؛ مرد میخواهد!»
خواهرم، برادرم،
خیلی حواست به سنگرت باشد
چادرت، غیرتت، ایمانت...!
همه و همه را هدف گرفتهاند...!
همه را...!
دشمن جنگ نرم را،
از جنگ سخت جدی تر گرفته است...!
🌺 #قرآن_کریم
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ
کر و لال و کورند، به این سبب آنان (از گمراهی و ضلالت به سوی هدایت و حقیقت) باز نمیگردند.
📚سوره بقره،آیه۱۸
این متن خیلی زیباااااست👇
❤️به خدا گفتم!
چرا مرا از خاک آفریدی؟
چرا از آتش نيستم !؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند،
او را بسوزانم !
خدا گفت: تو را از خاک آفريدم
تا بسازي ! . . . نه بسوزاني !
تو را از خاک، از عنصري برتر ساختم . . . تا با آب گـِل شوي و زندگي ببخشي . . . از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند ! . . . بازهم زندگي کني و پخته تر شوي . . . باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي . . . تا اگر هزار بار تو را بازی دادند، تو برخيزي ! . . . سر برآوري ! . . .
در قلبت دانهٔ عشق بکاري ! . . .
و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش زندگی را دگرگون سازی ! . . .
پس به خاک بودنت ببال . . .
قدر لحظه لحظه زندگیمونو بدونیم.
💕داستان کوتاه
🔹در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه.
🔸فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی میگذراند تا از این راه رزق حلالی بهدست آورد.
🔹یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچههای شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین میگذارد و کمر راست میکند.
🔸صدایی توجهش را جلب میکند؛ میبیند بچهای روی پشتبام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، میافتی!
🔹در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک میشود و ناغافل پایش سُر میخورد و به پایین پرت میشود.
🔸مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند. حمال پیر فریاد میزند:
نگهش دار!
🔹کودک میان آسمان و زمین معلق میماند. پیرمرد نزدیک میشود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
🔸جمعیتی که شاهد این واقعه بودند، همه دور او جمع میشوند و هرکس از او سوالی میپرسد.
🔹یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
🔸حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونهای واقعه را تفسیر میکنند، به آرامی و خونسردی میگوید:
خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید.
🔹من کار خارقالعادهای نکردم بلکه ماجرا این است که یک عمر هرچه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یک بار هم من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
🔸اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند