📌اگر مردم!!!!!
امام #حسن(ع) بعد از صلح در خطبه ای خطاب به معاویه و برخی از مردم کوفه در باب عمل به #قرآن و #سنت_نبوی فرمود:
«اگر مردم سخن خدا و رسول او را به گوش مىگرفتند، آسمانْ #باران خويش را به آنان مىبخشيد و زمين بركتش را به ايشان عطا مىكرد و هيچ دو شمشيرى در اين امّت- به نزاع - ردّ و بدل نمىشد و تا روز رستاخيز، مردم از طراوت زمين بهره مىبردند.»
📚شیخ طوسی،طوسی، الامالی، ص566.
آخرین لحظات و سفارشها
📃 محمد بن سعد مورخ کهن و حدیثگرای اهلسنت درباره آخرین لحظات زندگانی رسولخدا گزارشهایی را ذکر کرده است.
✍️ از آن جمله مینویسد: پیامبر در حالی که از هوش میرفت و به خود میآمد از عایشه درباره پولهای باقیمانده در داخل خانه پرسید. این همسر پیامبر گوید دینارهای اندکی در خانه مانده بود که باید به اهلش داده میشد.
💵 رسولخدا به عایشه فرمود آنها را به علی(ع) واگذار کند تا به مصرف برساند. این کار قدری طول کشید و هر بار به هوش آمد آن را به همسرش یادآوری کرد تا آنکه دستور انجام شد.
↩️ ابنسعد در ادامه گزارش خود مینویسد: رسولالله برادرش علی(ع) را خواند و بر او تکیه داشت و با او سخن میگفت و بر شانۀ او جان داد.
🕋 آخرین کلمات و توصیه پیامبر، درباره نماز بود.
📁 الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۴ و ۲۰۱.
#مستبین
🏴 فرارسیدن سالروز رحلت پیامبر أعظم (صلی الله علیه و آله) و شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) تسلیتباد.
#استوری
▪️من کبوترم.
پرندهای که شوق پرواز آرامَش نمیگذارد.
من رفیق آسمانم.
آسمان هم با من آشناست.
اگر روی زمین نشستنم طولانی شود
دل آسمان برایم تنگ میشود.
▪️من کبوترم.
از وقتی چشم به این دنیا باز کردم
دنبال گنبد و بارگاه بودم.
گِل مرا گویی با گنبد سرشتهاند
که این چنین شوق حرم دارم.
▪️وقتی به دنیا آمدم در گوشم گفتند:
تو کبوتر بارگاه حسنی.
مادرم پرواز را یادم داد و خودش از دنیا رفت.
من راه بارگاه مولایم را در پیش گرفتم
و پُرسان پُرسان رسیدم به بقیع.
ولی هر چه گشتم نه گنبدی دیدم و نه بارگاهی.
▪️خاندان ما همه کبوتران حرمی بودهاند
مادرم قصّۀ حرم را برایم گفته بود
امّا چه قدر فرق میکرد قصّههای مادرم
با حریمی که نامش روی پیشانی من خورده بود .
▪️بارها شنیدهام که این مترسکهای شیطان به شما میگویند
بوسیدن در و دیوار پنجرۀ این قبرستان
شرک است و مشرک هم جایش وسط آتش.
اینها چه میفهمند از توحید
که کسی را متّهم به شرک میکنند.
▪️کاش کسی به اینها میفهماند:
همۀ دین محبّت است
و ای کاش میفهمیدند
توحید هر کسی به اندازۀ محبّتش رشد میکند
ولی نمیفهمند.
▪️مگر درک اینها عاجز است از فهمیدن این حقیقت روشن
که بیمحبّت دوستان خدا
محبّت خدا یک دروغ بزرگ است؟
و دوستتر از مولای من و خاندانش
خدا، دوستی دارد؟
▪️ما کبوترها عادت داریم که هر شب
برای جوجههایمان قصّه میگوییم.
این قصّهها مثل نقش روی سنگ
هیچ گاه از ذهنمان پاک نمیشود.
من از مادرم قصّۀ زندگی مولایم را زیاد شنیدهام
دردناکترین قصّههای زندگی مولایم
در همان کودکی اتفاق افتاده
و من هم از کودکی هر چه کردم
که سنگ ذهنم را بشکنم
تا قصّههایی که شنیدهام از میان برود
نشد که نشد.
▪️مادرم میگفت قصّۀ کوچه
سینه به سینه از اجدادش به او رسیده
و میگفت کبوترهای زیادی
از داغ آن قصّه دق کرده و مردهاند.
🏴 شهادت مظلومانه امام حسن مجتبی علیه السلام و پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله بر همه عاشقان و دلدادگان ایشان تسلیت باد.
#ماه_صفر
#شهادت_امام_حسن
#محسن_عباسی_ولدی
💝 سلام امام زمانم 💝
#سلام_فرمانده
🌼 چشمهای دل من در پی دلداری نیست
🥀 درفراق تو به جز گریه مرا کاری نیست
🌼 سوختن درطلب یوسف زهرا عشق است
🥀 من بنازم به چنین عشق که تکراری نیست
ا┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ا
🌹🍃
🖤حسن یعنی تمام هست زهرا
🖤حسن یعنی کریم هر دو دنیا
🖤حسن یعنی سکوت و رازداری
🖤حسن یعنی شب و دل بی قراری
🖤حسن یعنی غروری که شکسته
🖤حسن یعنی شهود دست بسته
🖤حسن یعنی غروب و رنگ نیلی
🖤حسن یعنی دوشنبه ضرب سیلی
🖤حسن یعنی بقیع تیره و تار
🖤حسن یعنی در وتیزیِ مِسمار
🖤حسن یعنی نه شمعی نه مزاری
🖤حسن یعنی نداری گریه داری
🖤حسن یعنی به رنگ ارغوانی
🖤حسن یعنی شکسته درجوانی
🖤حسن یعنی شهید زهر کینه
🖤حسن یعنی غریب اندر مدینه
🖤حسن یعنی تمام عشق مادر
🖤حسن یعنی عزیز قلب حیدر
ا┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ا
سلام خدا قوت
عاقبت عايشه چی شد و چطوری از دنیا رفت؟
تو یه کتابی خوندم که معاویه اونو تو یه چاله پر از آهک انداخت در زمان امام حسین علیه السلام، در واقع یهو ناپدید شد
این درسته؟؟
پیشاپیش ممنونم
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
درباره چگونگی مرگ عایشه، اختلاف نظر وجود دارد. منابع اهل سنت مرگ او را طبیعی دانسته و گفتهاند که در سال 58 هـ.ق عایشه از دنیا رفت و ابوهریره بر او نماز خواند. البته قبل از آن نوشتهاند که ابوهریره نیز در همان سال عمرش به پایان رسید.[1] عایشه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
اما برخی از منابع شیعه، معاویه را عامل مرگ عایشه میدانند. سید بن طاوس دو نقل را در اینباره از کتاب «اوائل الاشتباه» تألیف ابوعَروبَه(متوفی 318 هـ.ق)[2] نقل کرده است. ابوعروبه در نقل اول خود چنین آورده است: «معاویه در مدینه روی منبر پیامبر مشغول گرفتن بیعت از مردم برای یزید بود که عایشه از اتاقش صدا زد: ساکت باش! ساکت باش! آیا رسم این است که بزرگان، مردم را برای بیعت گرفتن برای پسرشان دعوت کنند؟ معاویه گفت: نه. عایشه گفت: پس در این کارت به چه کسی اقتدا کردهای و از سنت چه کسی پیروی میکنی؟ معاویه خجالت زده شد و از منبر پایین آمد و چاهی کَند و با مکر و حیله عایشه را در چاه انداخت و بدین علت عایشه از دنیا رفت».
ولی در نقل دیگری آمده: «عایشه در حالیکه سوار بر الاغ بود به خانه معاویه رفت. عایشه حرمت معاویه را رعایت نکرد با الاغش به روی فرشها رفت. و الاغ بر آنها ادرار کرد. معاویه از این کار عایشه به مروان شکایت کرد و گفت: من نمیتوانم این زن را تحمل کنم. با اجازه معاویه، مروان عهدهدار حل این مشکل شد. او چاهی کَند و کاری کرد که عایشه در آن افتاد. این اتفاق در روز آخر ذی الحجه واقع شد».[3]
نویسنده کتاب «الصراط المستقیم» پس از اینکه جریان اول را نقل کرده، در روایتی از ابی العاص جریان دوم را هم آورده است.[4] صاحب این کتاب در ادامه از اعمش نقل میکند: «هنگامی که معاویه به کوفه آمد گفت: من برای اینکه نماز بخوانید یا روزه بگیرید با شما نجنگیدم، بلکه برای این جنگیدم که بر شما حکومت کنم». سپس اعمش میگوید: «کسی را بیحیاتر از او [معاویه] دیدهاید؟ او هفتاد هزار نفر را کشت که در بین آنها عمار، خزیمه، حجر، عمرو بن حمق، محمد بن ابوبکر، مالک اشتر، اویس قرنی، ابن صوحان، ابن تیهان، عایشه و ابن حسان وجود دارند».[5]
[1]. ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ اسلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 4، ص 164، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413ق؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 520، دار صادر، بیروت، 1385ق.
[2]. اَبوعَروبه، حسین بن محمد بن أبی معشر مودود ابن حماد السلمی الحرانی از مورّخان قرن چهارم هجری است؛ ر.ک: امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 6، ص 166 – 167، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406ق.
[3]. سید بن طاوس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج 2، ص 503، الخیام، قم، چاپ اول، 1399ق.
[4]. عاملی نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق و مصحح: رمضان، میخائیل، ج 3، ص 45، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1384ق.
[5]. همان، ص 48.