eitaa logo
سجده بر خاک
276 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
282 ویدیو
2 فایل
﷽ بیاد معلم شهید جواد مغفرتی با هدف نشر سیره شهدا و معارف اسلامی شادی ارواح مطهر شهدای عزیزمان صلوات ارتباط با مدیر : @ya_roghayeh63 💢 اینستاگرام 💢 https://www.instagram.com/seyed.morteza.bameshki63
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏. ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت بر ندارم ❤️ 💠 @sajdeh63
🚩 ۳۱ خرداد ماه سالروز شهادت مردی از جنس علم و دانش آقا مصطفی چمران گرامی باد. 💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره... یادم می‌آید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری بود. به اصرار مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم. او هر روز برای عیادت به بیمارستان می‌آمد. مادرم می‌گفت: همسرت را به خانه ببر. ولی او قبول نمی‌کرد و می‌گفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دست‌های مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنونم که از مادرت مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود، نه مادر شما... چرا تشکر می‌کنی؟! او در جواب گفت: این دست‌ها که به مادر خدمت می‌کنند برای من مقدس است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد برای هیچ کس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است. ▫️راوی: همسر شهید 💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره... گفت: « ببین فلانی، من هم توی انگلیس دوره دیده ام، هم توی آمریکا، هم توی اسرائیل، خیلی جنگیده ام. فرمانده زیاد دیده ام. دکتر چمران اولین فرماندهیِ که موقع جنگیدن جلوی نیروهاست و موقع غذا خوردن عقب صف» 💠 @sajdeh63
🚩 کلام شهید... نمازهایت را عاشقانه بخوان. حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری، قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و با چه کسی قرار ملاقات داری. آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که در تمام عمر داری تکرارشان می کنی. تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست. 💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره... یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا ؛ شهید چمران دیدش، دستش‌ رو گرفت و گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه. تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران. رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمی‌کنه. یه دفعه داد زد کچل با توأم! شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!... شهید چمران: چرا رضا: من یه عمر به هر کی بدی کردم، بهم بدی کرده. تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده. گفتم: بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جا خورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریه ش بلند بود، وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پر کشید...! 💠 @sajdeh63
طلوع صبح چه زیباست؛   وقتیکه تو با تمام وجود میخندی... ۲۰ اسفند ۱۳۶۳ ؛ عملیات بدر خوزستان، هورالهویزه، دژ الصخره محور لشکر ۱۴ امام حسین(ع) عکاس: مرتضی اکبری 💠 @sajdeh63
🚩 کلام شهید... این‌ را‌ هرگز‌ فرآمۅش‌ نڪنید! ٺا‌ خود‌‌ را‌ نسازیم‌ و‌ تغییر‌ ندھیم، جامعھ‌ ساختہ‌ نمۍشود! 💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره... تک تیر اندازمان را صدا کردم، با دست سنگری را نشان دادم و گفتم :" اوناهاش ، اونجاست " اسلحه اش را برداشت، از دوربین اسلحه اش نگاه کرد، نفسش را حبس کرد، انگشت اشاره را گذاشت روی ماشه یک دفعه انگشتش را برداشت و اسلحه را پایین آورد!!! چند لحظه بعد دوباره نشانه رفت و شلیک کرد. گفتم:" چرا دفعه اول نزدی؟" گفت :" داشت آب میخورد..." 💠 @sajdeh63
حسین جان «گرچه دوریم، به یادِ تو سخن می‌گوییم» بُعد منزل چه بلاها به سرِ ما آورد! 💔 😔 💠 @sajdeh63
🚩 حدیث روز... امام على علیه السلام: بنده به سبب بى صبرى، خودش را از روزى حلال محروم مى كند و بيشتر از روزى مقدّر هم نصيبش نمى شود. 📚شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید) ج۳، ص۱۶۰ 💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره... بحث تقسیم اراضی که پیش آمد، عبدالحسین گفت: «دیگه این روستا جای زندگی نیست، آب و زمین و به زور گرفتن و می خوان بین مردم تقسیم کنن، بدتر اینکه سهم چند تا بچه یتیمم بین اینهاست». رفتیم مشهد؛ خانه یکی از اهالی که خالی بود. موقتا همان جا ساکن شدیم. مانده بود کار. دو ماه شاگرد سبزی فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛ اما سر هیچ کدام دوام نیاورد. میگفت: «سبزی فروشه که سبزیا رو خیس می کنه تا سنگین تر شه، لبنیاتیه هم جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غش و کم فروشی داره. از همه بدتر این که می خوان منم مثله خودشون بشم». بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنا پیدا شده بود تا عبدالحسین را با خودش ببرد. جان کندن داشت، مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین: «هیچ طوری نیست، نون زحمت کشی نون پاک و حلالیه، خیلی بهتر از اون دوتاست» 📚کتاب خاک های نرم کوشک ،ص۲۴-۲۶ به روایت همسر شهید سرکار خانم معصومه سبک خیز 💠 @sajdeh63