المسیره یمن: ورود اسرائیل به
جهنم را خوشآمد میگوییم...
شیرمرد بزرگوار مقاومت، سید عبدالملک الحوثی رهبر انصارالله یمن: از اینک آغاز جنگ منطقهای و مستقیم ما با اسرائیل اجتنابناپذیر است.
🔺️ بعد از تهاجم رژیم موقت صهیونیستی به فرودگاه و انبار سوخت بندر الحدیده یمن، عبدالسلام جحاف عضو مجلس شورای یمن، مختصات پالایشگاه عسقلان را صفحه ایکس خود منتشر کرد.
🔺️متن اعلامیه نیروهای مسلح یمن خطاب به ساکنان و آوارگان تل آویو: شما در یک منطقهی جنگی خطرناک هستید، نیروهای مسلح یمن با قدرت علیه سازمانهای تروریستی نازی در منطقهی محل سکونت شما جنگ خواهند کرد و هرکسی که در این مناطق باشد، جان خود و خانوادهاش را به خطر میاندازد. برای امنیت خود، فوراً به سمت جنوب و به سمت صحرای نقب حرکت کنید!
🔺️محمد البخیتی عضو دفتر سیاسی یمن: اگر هر کشور عربی در آینده و در دفاع از اسرائیل، اقدام به رهگیری موشکها یا پهپادهای ما به سمت رژیم صهیونیستی کند، آنها را نیز بمباران خواهیم کرد.
🔺️ از این تاریخ، وارد مرحلهی جدیدی از جنگ غزه شدهایم، بعد از عملیات طوفانالاقصی در 7 اکتبر، سپس سیلالاقصی مجاهدان فلسطینی در شکست ابهت پوشالی رژیم موقت، در ادامه عملیات وعده صادق، اکنون و پس از ضربه یافا یمنی به امنترین نقطهی اراضی اشغالی، جنگ وارد فاز جدید شد.
گزاره تحلیلی بسیار مهم:
با شناختی که از دلیرمردان و شیرزنان یمن سراغ داریم، شکی نیست این حماقت رژیم کودککش در تشدید درگیریها، به بلایی سهمگینتر از ضربهی تاریخی ارتش یمن در حمله به تل آویو منجر خواهد شد.
یمنیها از دوران علی عبدالله صالح پادشاه مخلوع و ملعون خود، بیش از بیست سال است که منتظر جنگ مستقیم با ارتش جهود و ارتش آمریکا هستند و در یکسال اخیر نیز، بارها اعلام کردهاند که از جنگ ۸ ساله و غیرمستقیم (با عربستان و ائتلاف عربی تحت امر آمریکا) خسته شدهاند و خواهان رویارویی مستقیم با ائتلاف صهیونیستی - انگلوساکسونی شدهاند!
وای به حال اسرائیل، محور مقاومت به ساعت صفر عملیات بزرگ نزدیک میشود، شمارش معکوس برای از بین بردن غده سرطانی منطقه شروع شده
⭕️یکی از نتایج دیپلماسی فعال #شهید_رئیسی توافق راهآهن ایران و روسیه، برای صادرات مستمر روسیه به هند از مسیر ترانزیت ریلی ایران هست.
این اتفاق خوب از ۴٠ روز گذشته آغاز و تا بحال٩۵٠٠ تن زغالسنگ جابهجا شده ترانزیت به درآمدزایی و افزایش قدرت راهبردی کشور کمک میکنه
14.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ خاطرۀ معاون پیگیریهای ویژۀ دفتر رئیسجمهور از نمازخواندن شهید رئیسی در کاخ کرملین
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴حضرت زینب (سلام الله علیها) رو اینجوری به بچههامون معرفی کنیم
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نظر گاندی در رابطه با امام حسین(ع)
قرب به اهل بیت ۱۷.mp3
9.68M
⭕️ فرزندان ما از چه زمانی باید با غیب و مفاهیم آن آشنا شده و برای ارتباط با آن تربیت شوند؟
مجموعه قرب_به_اهل_بیت (علیهماالسلام) ۱۷
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
15موردازبرکات ودستاوردهای شهیدان خدمت.MP3
24.5M
حجت الاسلام غفاري
م 15موردازبركات ودستاوردهاي شهيدان خدمت
ج 1096
https://eitaa.com/eslam20
بسم الله الرحمن الرحیم
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁
🍁🍂🍁🍂🍁
🍂🍁🍂
🍁
#داستان
#هم_نفس_با_داعش
قسمت اول
سال 1393
من امیدم بچه ی آبادان تو یه خانواده عرب به دنیا اومدم و 26 سالمه
پدرم راننده ی کامیونه و با چن تا کارخونه کار میکنه و جنساشونو براشون جابه جا میکنه
منم دو سالیه که شدم هم سفرش
تو قهوه خونه با بابام نشسته بودیم.
راستش هر وقت میایم تو قهوه خونه ی حاج نعمت حس لوتیای قدیم بهم دست میده، شکل و ظاهر قهوه خونه و بخاری که تو فضا میپیچه درست مثل تو فیلماس
، مجتبی شاگرد قهوه چی که باهم از قبل بگو بخندی داشتیم اومد جلو
_ خوش اومدین... چایی، قهوه، نسکافه، یا برا صبحانه املت و نیمرو هر چی بخواین در خدمتیم..
بابام : دو تا چایی و یه املت و 4 تا نون
میخواست بره که شیطنت خونم بالا زد و گفتم
_ دو تا پیازم میذاری تنگ املت، خوش نَرَم چاییتم کم رنگ باشه دستمو گذاشتم روشونه ی بابام و با یه لبخند ادامه دادم، این دآشمونم که میبینی از بچه های گل روزگاره کارت درست باشه یه دس خوشم پیشش داری
شاگرده رفت و بابام با یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم نگاه کرد و گفت : بیچاره مادرت، که فکر میکنه واسه خودت مردی شدی و دائم تو گوش من میخونه که واست آستین بالا بزنم
_ من زن بگیر نیستم ، این هزار بار... خدا کنه دختر طلعت خانوم زود تر شوهر کنه تا مامان دست از سر کچل من ورداره
_ با داییت برا نغمه میخواد حرف بزنه اَخ و پیف کنی از خونه میندازمت بیرون تا شَرتو از سرم وا کُنی، من همسن تو بودم 4 سر عائله داشتم و خرجی بابا نَنمَم با من بود....
شاگرد قهوه چیه چاییا رو آورد و گذاشت رو میز...
_خب چی میگی؟
تو دلم قند آب میشد و لبخندمو به زور قورت دادم و با حالتی که انگار زبادم برام مهم نبود گفتم والا چی بگم هر چی شما بگین
یه کم بعد املت آماده شد
نمیدونستم چطور باید به بابام بگم که قبول کنه باید یه جوری لابه لای حرفام میگفتم تا زیاد جدی نگیرتش و فقط خیالم راحت باشه که گفته باشم
لقمهی اولو که گرفتم قبل خوردن گفتم: راستی دو تا از دوستام اسم نوشتن برا سوریه، امروز فرداس که اعزام شن
بابام با صدای بلند گفت : خب تو رو سنه نه؟ ربط و روبطش به تو چیه؟
_ هیچی... گفتم که اگه شما اجازه بدین منم اسم نوشتم
_ چی گفتی؟ یه کم بلند بگو نشنیدم
_ گفتم که اگه شما اجازه بدین یعنی منم برم
صداشو بلند تر کرد و گفت بیخود! همون دو سال سربازی که رفتی مادرت جون به لب شد... روزی هزار دفعه خودمو لعن و نفرین میکردم که سربازیتو نخریدم، دلت به حال جوونیت نمیسوزه لاقل یه کم به فکر قلب مریض مادرت باش
_ آخه...
_ آخه نداره... یه بار دیگه یه کلمه از سوریه رفتن بزنی به خدای احد و واحد که هر چی دیدی از چشم خودت دیدی
داشتیم از قهوه خونه میرفتیم بیرون که یه پیامک از علی اومد، سلام، حل شد؟
براش نوشتم حل میشه هر خبری شد به منم بگین
#ادامه_دارد