eitaa logo
~•|ســـلام_بـر_شـــهیدان|~•🇵🇸
262 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
90 فایل
🌷بـِسـم ِربـــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌷 #اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجەم ⚘ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ⚘ « اَگریڪ نفررابہ مَہــــــــدےرساندے براےسپاهش تو سرداریارے⚘ #خادم_کانال @Majnoon83
مشاهده در ایتا
دانلود
مناطق اشغال شده توسط عراق بعثی قبل ازعملیات فتح المبین 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ عملیات
مناطق آزادشده در مراحل چهارگانه عملیات فتح المبین 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ عملیات
بـالهـایم زخمیستــــ دلم پرواز میخواهـد طبیبم میشوۍ ؟؟ 💔
~•|ســـلام_بـر_شـــهیدان|~•🇵🇸
بـالهـایم زخمیستــــ دلم پرواز میخواهـد طبیبم میشوۍ ؟؟ #شهیــد💔
روزهایَم ‌یڪ‌به‌یڪ‌ مے‌گُذَرند حال‌و‌روزم‌ خَنده‌دار اَست... پُر شُده‌اَم اَز ادعا دَم ‌اَز شُهَدا مے‌زَنم به‌خیال خودَم شَهید خواهَم‌شُد... خوشا به‌حالَت بِدونِ ادعا شَهید شُدے چِقَدر فاصِله بین ماست ...😔💔
ربَّنا آتِنا همین حالا مشهد صحنِ انقلاب ، حجره دوم ، روبرو گنبد ، یه دعا کمیل ، با صدایِ حاج منصور ، با خنکایِ نسیمِ رضوی... :) ...
🌴 یاد بخیر عباس ساده زندگی‌ می‌کرد؛ کمتر کسی در قزوین او را در لباس خلبانی دیده بود؛ همیشه مثل یک آدم ساده و عادی رفت و آمد می‌کرد، وقتی شهید شد، خیلی از مردم، حتی برخی از مسئولین و بستگان هم فکر نمی‌کردند که عباس چنین آدم شجاع و قهرمانی باشد، خیلی وقتها مجبور بودیم عکس عباس را که دست امام در دستش بود را به آنها نشان دهم. نیروی هوایی که بود، ماهی یک بار به دیدار ما می‌آمد، مستقیم می‌رفت زیرزمین، ببیند که ما چه داریم و چه نداریم، وقتی گونی برنج و یا روغن را می‌دید، می‌گفت: «مادر اینها چه هست که اینجا انبار کرده‌اید، خیلی‌ها نان خالی هم ندارند که بخورند و می‌ریخت توی ماشین و می‌برد برای خانه نیازمندان». می‌گفتم:«عباس جان، ما رفت و آمد زیاد داریم»، می‌گفت:«خدای شما هم کریم است». آخرین بار که به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از قبل بود. می گفت:« وقتی اذان صبح می شود، پس از اینکه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بر روی سر من بگذار و تاصبح فردا برندار؛ اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد». شادی روحش
🌴 یاد بخیر در بحبوحه ی داغ سردار دلها نام این شهید سعید بر سر زبانها افتاد...سردار قبل شهادت وصیت کرده بودند کنار همرزم و مرادشان شهید یوسف اللهی به خاک سپرده شوند. محمدحسین عارفی بود که تنها کسانی که با او رابطه ی نزدیکی داشتند می توانستند به این موضوع و رابطه ی عاشقانه ی او با خدا و اهلبیت (ع) پی ببرند. حاج قاسم میگوید: عملیات بزرگی پیش رو داشتیم،به محمدحسین در مسیر آبادان گفتم: «به نظرم این عملیات هم نتیجه ای ندارد» گفت اتفاقأ در این عملیات پیروز میشویم گفتم دیوانه شده ای... گفت:حسین پسر غلام حسین به تو میگوید که ما در این عملیات پیروزیم... بعداز پاپی شدن من گفت:«بی بی حضرت زینب(س) به من گفتند در این عملیات پیروزیم...» در جبهه آنچنان ساده بود و خاکی تا جاییکه یکی از همرزمان دیده بود جانشین واحد با دوتا پتوی خاکی به سادگی خوابیده است زمان برگشتن به کرمان به خانواده ی او سر زده بود تا کمکی به آنها بکند،در کمال حیرت با خانه ای بزرگ و...مواجه شده بود که گویای تمکن مالی خوب خانواده ایشان بود .مرتضی حاج باقری نقل میکند در مرخصی استعلاجی بودم،رفته بودم سه راه ادیب کرمان،شنیدم کسی صدا میکند:«مرتضی،مرتضی! »برگشتم ،پشت فرمان پیکان سدری با ظاهری مرتب و شیک و عینک آفتابی به چشم دیدم صدایم میکند،اول نشناختم ،گفتم :«در جبهه آنجور،اینجا اینجور؟» گفت من آنجا هم همینطور هستم. شادی روحش منبع:خاطرات جمع آوری شده در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمان
🌴 یاد شهید حاج بخیر حاج اصغر از همان نوجوانی عاشق بسیج و انقلاب بود. در بسیاری از برنامه های فرهنگی بسیج حضور پررنگ داشت؛ با شروع جنگ های تکفیری و ضد اسلامی جزء اولین کسانی بود که به قافله مدافعین حرم پیوست. از همان روزهای اول در کنار سربازی می کرد، اما در شب حادثه ای که در بغداد توسط نیروهای تروریستی آمریکا اتفاق افتاد حاج اصغر نبود، دلیل آن حضور او در در میدان نبرد با تکفیر و تروریست بود و دقیقاً یکماه از شهادت حاج قاسم گذشت که پاشاپور هم به او پیوست. اوسردار شهید سلیمانی را الگوی خود میدانست و همیشه میگفت: «باید همچون سردار در میدان های نبرد جنگید و این مبارزه ها را در بوق و کرنا نکرد تا مورد قبول درگاه حق تعالی قرار بگیرد». یک ویژگی که خیلی در او پررنگ بود اش بود. محال بود مسئولیت قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روز‌های آخر منطقه ای را که فرماندهان دستور آزاد شدنش را داده بودند، به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت. شادی روحش
🌴 یاد شهید بخیر به گفته پدرش او از همان ابتدا با بچه های دیگرتفاوت داشت ؛میگفت:«پدر نان حلال به ما بده بخوریم چون این لقمه ها خون میشود و خون ناپاک باعث میشود که آدم بد تربیت شود». وقتی یکی از برادرانش به نام به شهادت رسید با وجود اینکه توان انتقال جنازه برادرش به پشت جبهه را داشت اما این کار را نکرد و گفت:«چگونه میتوانستم چنین کاری بکنم در صورتی که جنازه همرزمان شهیدم در زیر آفتاب سوزان جنوب مانده اند ،برای من همه رزمنده ها برادرند». او خدمت به جبهه را فقط به خاطر خدا، پیروزی انقلاب و رسیدن به شهادت انجام میداد و علاقه زیادی به امام خمینی(ره) و کربلا و عشق به زیارت امام حسین(ع) را در سر داشت. فقط 10 روز اول محرم به مرخصی میرفت و در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت می کرد و در مدت مرخصی ها به دیدار خانواده شهدا میرفت و از احوال این خانواده ها جویا می شد و اگر چیزی نیاز داشتند برای آنها تهیّه میکرد؛ بدون اینکه کسی متوجه شود. در کنارجنگ، زندگی برای او جریان داشت واز هیچ تلاشی برای آسایش و رفاه خانواده اش فرو گذار نبود.او همسرش را با تمام عشق به عنوان پشتوانه ای برای خودش انتخاب کرده بود تا همراه با او به سر منزل غایی برسد. شادی روحش
🌴 یاد بخیر از جمله فرماندهان موفق و مؤثر در شکل گیری و بنیان گذاری و سازمان دهی توپخانه ی لشگر ۲۷ حضرت رسول(ص) بود. بسیار با استعداد و باهوش بود و رزمندگان را به کار وتلاش تشویق می‌کرد. در مواجهه با حق، متواضع و متین و در برخورد با باطل، قاطع بود. زمانی که یوسف دانشجو بود، پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها برای کار به آجرپزی می‌‌رفت. او نذر کرده بود که با دهان روزه به افراد نیازمند کمک کند. کابلی داوطلبانه به عنوان مشاور وارد یگان تیپ 110 ادوات و گردان ذوالفقار شد واز طرف دیگر به دلیل تازه تاسیس بودن تیپ امکانات بسیار محدودی داشتیم؛ به همین دلیل یوسف شبانه روز تلاش می‌کرد تا امکانات مورد نیاز رزمندگان را مهیا کند. او چه از نظر کاری و چه از نظر اخلاقی یک الگو بود. شب قبل از شروع عملیات کربلای 5 اصرار داشت تا غسل شهادت انجام دهد. امکانات بهداری به نسبت رزمندگان بهتر بود؛ رفتیم و یوسف آنجا غسل شهادت انجام داد. شادی روحش