20.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویدیو #کلیپ
#دکتر_علی_تقوی
🔴 اینڪه فقط در قلبت ناراحت بشی، آیا این امـــر به معروف یا نهی از منکره⁉️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
#حجاب❣🌸
🌟زمان جنگ، بمباران☄ هوایی امان مردم رو بریده بود. شب وقتِ خواب دیدم دخترم #گلدسته رفت و حجابِ کامل پوشید. ازش پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ جایی میخواهی بری⁉️
گفت: نه پدرجان❌اینجا هر لحظه #بمباران هوایی میشه و ممکنه صبح زنده نباشیم؛ باید طوری باشم که اگه خواستند من رو از زیر آوار بیرون بیارن، #حجابم کامل باشه👌
#شهیده_گلدسته_محمدیان
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید | به کارگیری مجهزترین روشها برای نابودی نظام!
‼️ واکسینه شدن کشور پس از بحران!
💢 نجات نوجوانان و جوانان از گرداب شبهات ذهنی!
🔴 اسلحه جهاد تبیین #سواد بالا، #تشخیص_درست و #مطالعه و تحقیق
🔶 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
51.mp3
4.16M
شایعه : تونل کندوان دستاورد خارق العاده رضاخان بود... یا کار اتریشی ها؟
چرا در کل ایران، فقط یک همین تونل ساخته شد؟
✅ پاسخ: از کتاب شایعات رایج فضای مجازی 👆
رضاشاه این تونل را برای دسترسی راحتتر به املاک خود احداث کرد
هیچیک از مردم عادی ایران حق عبور از تونل کندوان یا جاده چالوس را نداشتند.. فقط افراد دارای مجوز حق عبور داشتند..
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
📚دیدن و نشناختن آقا امام زمان عج...
🌱شیخ رجبعلی خیاط گفت: چهل شب... هر شب صد بار
"رب ادخلنی مدخل صدق" را بخوانید؛ امام زمان را می بینید.
رفت و آمد،گفت: "خواندم و ندیدم."
جواب شیخ مو را به تنش راست کرد...
"در مسجد که نماز می خواندی سیدی به تو گفت انگشتر دست چپ کراهت دارد؛
گفتی کلُ مکروهٌ جایز !
آن سید امام زمانت بود...
📘برگرفته از کتاب "تا همیشه آفتاب"
📙کیمیای محبت
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 توصیه امام زمان ارواحنا فداه به چگونگی دعا برای ظهور
🎙 #ابراهیم_افشاری
📹 #کلیپ_مهدوی
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸افرادی که اهل نمازشب هستند، حتماً این کلیپ رو ببینند، تا با این ذکر بعد از نماز وتر پاداشی عظیم نصیب شان شود...
___
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #ایران_قوی
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_صد_و_نود_و_هشتم در این فرصت میتونم مجی
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_صد_و_نود_و_نهم
از اینهمه بردگی پدر، گر گرفت و به میان حرفم آمد:
الهه! من اگه تا الانم کوتاه اومدم و هیچ کاری نکردم، فقط به خاطر تو و حوریه بوده!
به خداوندی خدا اگه قرار باشه اینجوری برام تعیین تکلیف کنن، با مأمور میام در خونه!
من هنوز مستأجر اون خونه هستم، تو هم زن منی!
احدی هم نمیتونه برای زن و زندگی ام تصمیم بگیره!
در برابر موج خروشان خشمش، سکوت کردم تا خودش با لحنی نرم تر ادامه دهد:
الهه جان! من تا اونجایی که بتونم یه کاری میکنم که آب تو دل تو تکون نخوره!
الانم میخوام این ماجرا یه جوری حل شه که تو اذیت نشی!
به خدا هر شب تا صبح خوابم نمیبره و فقط دنبال یه راهی میگردم که تو راضی باشی! به جون خودت که از همه دنیا برام عزیزتره، من حاضرم هر کاری بکنم که تو راحت باشی!
وگرنه یه شب هم این وضع تحمل نمیکردم.
همون شب اول میرفتم شکایت میکردم که این آقا اجازه نمیده من برم تو خونه ام و پیش زنم باشم.
فردا صبحش هم دستت رو میگرفتم و میرفتیم یه جای دیگه رو اجاره میکردیم. این کارها خیلی راحته، ولی برای من آرامش تو از همه چی مهمتره!
به خدا منم دلم نمیخواد تو رو از خونواده ات جدا کنم. حالا هم تا هر وقت که تو بخوای صبر میکنم تا بابا آروم شه و بالاخره یه راهی جلوی پام بذاره که تو دوست داشته باشی.
و نمیدانست که پدر جز به صدور حکم طلاق ما راضی نمیشود و چقدر دلم میسوخت که اینطور بیخبر از همه جا،
منتظر به رحم آمدن دل پدر مانده است که با پرنده آرزویم به آسمان احساسش پرواز کردم:
مجید! تو که حاضری به خاطر من هر کاری بکنی، چرا یه کاری نمیکنی که دلم شاد شه؟
تو که میدونی من دلم چی میخواد، چرا خودت رو میزنی به اون راه؟!!!
در جوابم تنها نفس بلندی کشید و مثل همیشه با سکوت ساده ای منتظر شد تا خودم حرف دلم را بزنم:
به خدا انقدر هم سخت نیس! یه لحظه چشمت رو به روی همه چی ببند!
فکر کن از اول تو یه خانواده سنی به دنیا اومدی! همین!
و شاید از حرفی که زدم به قدری عصبی شد که فقط خندید و باز هم چیزی نگفت تا من با مصلحتاندیشی ادامه دهم:
اگه تو این کارو بکنی، همه چی حل میشه! تو دوباره برمیگردی اینجا، بابا هم همه چی رو فراموش میکنه و مثل قبل دوباره با هم زندگی میکنیم.
منم خونوادهام رو از دست نمیدم.
به قدری سا کت بود که گمان کردم برای یکبار هم که شده، میخواهد به این مسئله فکر کند که با شور و شوقی که در انتهای صدایم پیدا بود، مژدگانی دادم:
بهت قول میدم که با این کار خدا هم ازت راضی میشه! چون هم یه کاری کردی که زندگی ات حفظ شه، هم مذهب اکثریت مسلمونا رو قبول کردی!
که بالاخره پرده سکوتش را کنار زد و رنجیده پرسید:
یعنی تنها راهی که تو رو خوشحال میکنه، همینه؟؟
و من هیجانزده پاسخ دادم:
به خدا این بهترین راهه!
ادامه دارد...
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤
🇮🇷سـَڵآمٌـ عَڵْے آݪِ یـٰاسـین🇵🇸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت» #پارت_صد_و_نود_و_نهم از اینهمه بردگی پدر، گر
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمــان جــان شیعــه،اهـل سـنـت»
#پارت_دویستم
سپس سا کت شد و دوباره با صدایی گرفته پرسید:
اصلا برات مهم نیست که داری از من چی میخوای؟
از لحن سرد و سنگین کلامش دلم گرفت و با گله مندی گفتم:
همین؟!!! انقدر میگی حاضری به خاطر من هر کاری بکنی، همینه؟!!!
اگه حاضری هر کاری بکنی که من راحت باشم، پس چرا حالا ناراحت شدی؟
پس چرا حالا که ازت یه چیزی میخوام، بهت بر میخوره؟
از لحن پر ناز و کرشمه ام، به آرامی خندید و با آرامشی عاشقانه آغاز کرد:
الهه جان! قربونت برم! من هنوزم سرِ حرفم هستم! حاضرم هر کاری بکنم که تو راحت باشی! ولی تو از من یه چیزی میخوای که دست خودم نیس!
تو میخوای که من قلبم رو از سینه ام درآرم و به جاش یه قلب دیگه تو سینهام بذارم!
به نظرت این کار عملیه؟!!!
از تشبیه پر شور و حرارتی که برای دلبستگی اش به مذهب تشیع به کار برد، زبانم بند آمد و نتوانستم برایش پاسخی پیدا کنم که خودش با صداقتی شیرین اعتراف کرد:
الهه جان! عقیده هر کسی براش خیلی عزیزه! تو هم برای من خیلی عزیزی!
از همه دنیا عزیزتری! پس تو رو خدا من رو سرِ این دو راهی نذار که بین تو و عقیده ام یکی رو انتخاب کنم! چون نمیتونم انتخاب کنم...
و من دقیقا میخواستم به همین دو راهی برسم که با حاضر جوابی کلامش را قطع کردم:
پس من چی؟ من سرِ دو راهی نیستم؟ اگه بخوام با تو بیام، باید تا آخر عمر قید خونواده ام رو بزنم واگه قرار باشه تو این خونه و پیش خونواده ام بمونم، باید از تو جدا شم!
دیگر نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم که گلویم از گریه پر شد و به یاد مصیبت مادرم ناله زدم: مجید! من هنوز غم مامان رو فراموش نکردم! هنوز داغ مامان تو دلم سرد نشده! اونوقت تو میخوای من با تو بیام و قید بقیه خونواده ام رو هم بزنم!
مگه من چه گناهی کردم که باید اینهمه مصیبت بکشم؟
سپس مقابل سیلالب اشکهایم قدرتمندانه مقاومت کردم تا بتوانم حرفم را قاطعانه به گوشش برسانم:
گناهم اینه که با یه مرد شیعه ازدواج کردم؟
قبول! من که حرفی نداشتم! هنوزم حرفی ندارم! ولی حالا که اینجوری شده و من باید بین شوهر شیعه و خونواده ام یکی رو انتخاب کنم،
چرا انقدر اذیتم میکنی؟ چرا کمکم نمیکنی؟
چرا یه کاری نمیکنی که من انقدر عذاب نکشم؟
و باز هجوم گریه امانم را برید که دیگر نتواست اینهمه بیتابی ام را تحمل کند و با به پای بیقراری هایم افتاد:
الهه جان! تو رو خدا اینجوری گریه نکن! آروم
باش عزیزم!
الان که داری گریه میکنی، حوریه هم داره غصه میخوره!
به خاطر دخترمون هم که شده، گریه نکن! بخدا من نمیخوام تو رو از خونواده ات جدا کنم!
من انقدر صبر میکنم تا بالاخره بابا راضی شه که تو بازم با این مرد شیعه زندگی کنی و کاری به کارت نداشته باشه.
هر وقت هم اجازه بدی، خودم میام با بابا صحبت میکنم.
و بعد مثل اینکه تصویر پدر در کنار شبح شیطانی نوریه پیش چشمانش مجسم شده باشد، با لحنی مکدر ادامه داد:
با اینکه بابا هم کنار نوریه خیلی عوض شده، ولی بخاطر تو میام باهاش حرف میزنم. ازش عذرخواهی میکنم تا یه جوری با من کنار بیاد.
ولی من میدانستم که این راه بن بست است و پدر تا نوریه اجازه ندهد،
در حکم جدایی من و مجید تجدید نظر نخواهد کرد و مطمئن بودم نوریه ای که ریختن خون شیعه را مباح میداند، تا مجید شیعه باشد جز به
طلاق مجید تجدید نظر نخواهد کرد و مطمئن بودم که اگر میتوانست با دستان خودش گردن مجید را میزد،
همانطور که تروریستهای تکفیری در سوریه چنین میکنند...
ادامه دارد...
به قلم فاطمه ولی نژاد
•|🕊🌱 سـَڵآمٌـ عَڵْےآݪِیـٰاسـین |•
🌤@salamalaaleyasiin🌤