کانال کمیل
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق د
🔴روزی می رسد که انتقام جنایتهای بزرگ سعودی را بگیریم...
1. تخریب #بقیع
2. حج خونین سال 66
3. کشتار حاجیان در منا
4. و #YemanWarCup
آری، اگر از امریکا بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت👊
@salambarebrahimm
کانال کمیل
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشم هایت این چشم های م
ما ساکن عصر جمعه هاییم
تو منتظری که ما بیاییم
غربت چه حکایت غریبى ست
آقا تو کجا و ما کجاییم...😔
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
⚠️. "حق الناس "
💌✨همیشه پول نیست!
گاهی "دل" است... دلی ڪه باید به دست می آوردیم و نیاوردیم!
💔دلی ڪه باید می دادیم و ندادیم!
💌✨دلی را ڪه شڪستیم و رها ڪردیم! دلهای غمگینی ڪه بی تفاوت از ڪنارشان گذشتیم!
💌✨خدا از هرچه بگذرد از حق الناس نمی گذرد یادمان باشد ما در مقابل آدم هایی ڪه به خودمان وابسته اشان میکنیم مسئولیم....
💌✨در مقابل اشڪ هایش ودر مقابل غرورش لحظه های شڪستنش در تنهایی ....و اگر روزی یادمان برود .... خدا بیادت خواهد آورد....
@SALAMbarEbrahimm
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴
روایت ریش حاج محسن 😳😂😂
آنروز من در حسینیهی گردان تخریب نشسته بودم. نمازجماعت تمام شده و همه رفته بودند. توی حال خودم بودم و داشتم با تسبیح ذکر میگفتم که متوجه شدم کسی بغل دستم نشست. خب اهمیتی ندادم. حتما یکی از بچههای گردان بوده که به نمازجماعت نرسیده، حالا آمده نمازش را بخواند.
توی حال خودم بودم که احساس کردم کسی از پشت زد روی شانهام. برگشتم و نگاه کردم ولی کسی نبود. متوجه شدم آنکه بغل دستم نشسته، زد زیرخنده. 😂😂
جا خوردم. 😳ولی اهمیتی ندادم. گذاشتم به این حساب که از نیروهای جدید است و اینطوری میخواهد بابدوستی را باز کند.
دقیقهای نگذشت که دوباره دستش را برد و از پشت زد روی شانهام. باز توجه نکردم. ولی وقتی برای سومینبار زد، برگشتم، نگاهش کردم و گفتم:
- میبخشید برادر ... من با شما شوخی ندارم.😕
ولی او فقط خندید. 😂نمیدانم چرا احساس کردم نگاهش آشناست. با همان قیافهی مثلا ناراحت و گرفته، ادامه دادم:
- دوست هم ندارم کسی الکی باهام شوخی کنه.😡
زد زیرخنده و گفت:
- برو بینیم بابا ...😂😂
عَجَب. این دیگه کیه که امروز به ما گیر داده؟
گفتم:
- برادر درست صحبت کن و احترام خودت رو هم داشته باش ...
فرصت نداد بقیهی حرفم را بزنم. کوبید روی شانهام و گفت:
- بابا منم، حاج محسن ...☺️
کدام حاج محسن بود؟
- منم #حاج_محسن_دین_شعاری ...😉
ای بابا. حاج محسن دینشعاری و این قیافهی بیریخت 😏که من یکی نشناختمش؟! با خودم گفتم که خالی میبندد؛ ولی نه، نگاههایش همان بود. راست میگفت. خندهاش هم همان زیبایی را داشت.
- پس چرا به این ریخت و قیافه دراومدی؟!
- هیچی بابا رفتم سلمونی صلواتی بغل تدارکات لشکر، پسره یا، دفعه اولش بود قیچی دستش میگرفت، یا خواست حال من رو بگیره؛
بهش گفتم که فقط یه کمی روی ریشام رو صاف کنه.
بهزور دست برد وسط ریشا و قیچی ✂️رو انداخت که یهدفه از بیخ کندشون. 😳😳هرچی گفتم چیکار میکنی، گفت الان درستش میکنم. هم ترسیده بود، هم شوخیش گرفته بود. هیچی دیگه، حضرت آقا شوخیشوخی زد ریش و ریشهی ما رو از بیخ تراشید و ما رو انداخت به این روز. عوضش خوبه. تو که من رو نشناختی، یعنی خیلی قیافم عوض شده و کسی من رو نمیشناسه ...
راوی :مرتضی شادکام
#شهید_حاج_محسن_دین_شعاری
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر27_محمدرسول_الله(ص)
@SALAMbarEbrahimm
#ســـیـــره_شهدا♥️
@salambarebrahimm
سه روز بود که به شناسایی رفته بود..
بعد از شناسایی با خستگی زیاد نقشه را
پهن کرد و نقطه ای را نشان داد و گفت:
اگر من در این عملیات زنده ماندم
که هیچ..!! اگر شهید شدم اینجا از روی
چند خوشه گندم رد شدم !!
به صاحبش بگویید که از ما راضی باشد..
#شهید_حسین_خرازی
#ســـیـــره_شهدا ♥️
@salambarebrahimm
بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن . حاجي داشت حرف مي زد و سبزي پلو را با تن ماهي قاطي مي كرد.
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عباديان كردو پرسيد : عبادي ! بچه ها
شام چي داشتن؟
- همينو.
- واقعاً ؟
عبادیان نگاهش را دزديد و گفت : تن ماهی رو فردا ظهر مي ديم . حاجي قاشق را برگرداند .
غذا در گلويم گير كرد . - حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم .
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد
گفت : به خدا منم فردا ظهر می خورم..
#شهید_محمدابراهیم_همت
#تلنگر
بچهها به خدا از شهدا جلو میزنید، اگه رعایت کنید که دلِ امام زمان علیهالسلام نَلَرزه!
@salambarebrahimm
آیـــت الله بهجتـــ :
بــالا تــــریــنـــ توصــیه ایــــن
استـــ که خـدا را در هـــمه حـال
شاهــد بر خـــود بگیریــم.
@SALAMbarEbrahimm
﷽
❣ #سلام_امام_زمانم❣
ای کـاش جمال مـاہ او می دیدم
عالم همہ سر بہ راہ او می دیدم😔
ای کاش نمیمردم و در روز ظہور
خـود را یکی از سپاہ او می دیدم
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷
@SALAMbarEbrahimm
خیلی بهش حساس بودم.
دوست داشتم فقط برای من باشد.☺️
آخرین دفعه هم بهش گفتم: میخواهی بروی اجازه میدهم ولی باید یک قول بدی.☝️
پرسید: چه قولی؟
گفتم: عروس اول و آخرت من باشم.☺️ خندید گفت: باشه.😄
خاطره ای از همسر شهید رضا حاجی زاده 🍃
#عاشقانه_شهدا
@SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
🌴🌴🌴🌸🌸🌷🌸🌸🌴🌴🌴 روایت ریش حاج محسن 😳😂😂 آنروز من در حسینیهی گردان تخریب نشسته بودم. نمازجماعت تمام شد
روایت ریش حاج محسن 2 😳😂😂
هوا خنک بود. خب پاییز بود. پاییز سال 1365. همهی نیروهای لشکر27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه کرخه مستقر بودند. محل استقرار بچههای گردان تخریب با اردوگاه لشکر مقداری فاصله داشت.
آنروز میخواستم به آنجا بروم تا به چندتا از بچه محلهایمان سر بزنم. کنار جادهی خاکی ایستاده بودم که دیدم یک اتوبوس 🚍 از طرف تدارکات و خدمات که حمام و ... هم آنجا بود، میآید.
نزدیک که شد، دست بلند کردم ✋که ایستاد. بلافاصله در باز شد و مرد جوانی که ظاهرا صورتش را با ماشین تراشیده بود، نمایان شد.
تا گفتم:
- برادر کجا میرین؟
همان صورت تراشیده گفت:
- میریم صفا ... کوچهی وفا ... پلاک هزارش ... اهلشی بیا بالا ...
جا خوردم. آخه این لاتبازیها توی جبهه رسم نبود. مجبوری سوار شدم. غیر از او و راننده، کس دیگری توی ماشین نبود. به چشمهای صورت تراشیده که زل زدم، احساس کردم خیلی آشناست. هرچه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس توی دستاندازهای جادهی شنی، بالا و پایین میشد و او همچنان میخندید و با همان لهجه حرف میزد. انگار که میخواست شخصیتش را زیر آن چهره پنهان کند.
وقتی دید بدجوری نگاهش میکنم، با خندهای گفت:
- مَشدی ... ما رو نشناختی؟
جواب من همچنان منفی بود، که گفت:
- بابا این منم حاج محسن ...
حاج محسن؟ کدام حاج محسن؟ منکه حاج محسنی با این قیافه نمیشناسم. فهمید که هنوز نشناختمش، ادامه داد:
- منم حاج محسن دینشعاری ...
جل الخالق! 😳 بهحق چیزهای ندیده! حاج "محسن دینشعاری" معاون گردان تخریب؟ آنهم با این قیافه؟😳 پس آنهمه ریش انبوه حناییرنگ چی شد؟
#شهید_حاج_محسن_دین_شعاری
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر27_محمدرسول_الله(ص)
@SALAMbarEbrahimm
اگر #شهیدانه زندگی کنی
شهادت خودش #پیدایت میکند
لازم نیست به دنبالش بگردی!!!
حالا چه جوان #بیست ساله دهه هفتادی باشی
چه سردار شصت و اندی ساله ی موی #سپیدکرده ی جنگ
@SALAMbarEbrahimm
آیت الله بهجت (ره):
🌺ڪراراً پرسیده اند چه #ذڪـری
بگوییم؟ گفــتهام از قلبت سؤال
ڪُن در کدام ذڪر حضـور قلب
بیشتری داری آن را ملتزم باش!
📚 نسخههاۍشفابخش ص۷۷
@SALAMbarEbrahimm
✨سیدحسن نصرالله✨
✅من بابوسيدن دست امام خامنه ای خواستم به همه بگويم شماكه مرا مردسال جهان عرب ميدانيد اين رانيز بدانيدكه رهبرمن امام خامنه ای است ومن افتخار میکنم که شاگردایشان هستم
@SALAMbarEbrahimm
آیتــ الله مجتهدی تهرانی (ره):
@salambarebrahimm
💠 هفت چیز پس از مرگ برای انسان جاری است( برای نوشتن ثواب، نامه عملش باز مےماند )
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هفت چیز برای بنده بعد از مرگ در جریان است:
1⃣ دانشی که بیاموزد که دیگران از آن بهره مند شوند؛
2⃣ رودی به جریان اندازد تا همه مردم به خصوص طبقه کشاورزان و باغداران و دیگر اصناف از آن استفاده نمایند؛
3⃣ چاهی را حفر کند که دیگران از آن آب بهره برداری کنند؛
4⃣ درخت خرما ( و سایر درختان ) بنشاند که از میوه ها و سایۀ آن بهره مند گردند؛
5⃣ مسجدی بنا کند ( که با اقامۀ نماز در آن و رفع مشکلات جامعه و نیز با برگزاری جلسات مذهبی جهت تعالی معارف اسلام از آن به کار گیرند )؛
6⃣ قرآن ( و متون و کتب دینی دیگری ) را به ارث گذارد؛
7⃣ فرزندی صالح از او بماند که برای او طلب مغفرت نماید
📔 نهج الفصاحه، ص ۳۶۶
@salambarebrahimm
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من ازلحظه مرگ بسيارميترسم،چه کنم؟
امام صادق(ع) فرمودند:
زيارت عاشورا را زياد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
🍃از علمائی که #ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود.
این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود.
🍃با #ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم. به حاجی گفت:
دو تا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل می خوام.
حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت:
پسرم، تو تازه از من پارچه گرفتی.
#ابراهیم چیزی نگفت. ولی من قضیه را می دانستم و گفتم:
🍃حاج آقا، این آقا ابراهیم پیراهن های قبلی را #انفاق کرده!
بعضی از بچه های زورخانه هستند که #لباس_آستین_کوتاه می پوشند یا وضع مالیشان خوب نیست.
#ابراهیم برای همین پیراهن ها را به آن ها می بخشد!
#سیره_ابراهیم
@SALAMbarEbrahimm