فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 "مداحی برای خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)" با صدای دل انگیز "شهید ابراهیم هادی" 🌸🍃
🌷یادش با ذکر #صلوات
سلام علیکم ، رفقا بیشترِ پیام هاتون رو تو این کانال نشر میدیم
سعی میکنیم بدون سانسور و با جواب باشن🌷
https://eitaa.com/joinchat/1581842476C726e879356
باز نیایید گلایه کنید چرا پیامم رو نشر ندادیدا🤷♂
کانال کمیل
هیچ فرقی بین ابوبکر و ابوجهل نبوده!! یعنی چی هیچ فرقی نبوده؟! ابوجهل ویژگیش چی بود؟! این که پیغمب
#نفوذ و #دشمن_شناسی
این آقای ابوبکر نفوذی یهودیها بود اینو اونا فرستاده بودن این تو مکتب اونا درس خونده بود
یهودیا کیا هستن؟!
یهودیا همونایی هستن که امروز دنیا رو میچرخونن این یهودیا از ظهور اسلام می ترسیدن خلاصه براتون میگم از ۴۰۰ سال قبل از اینکه پیغمبر ما به دنیا بیاد در برابر حرکت پیغمبر طراحی کردن...
چی طراحی کردن؟!
سه تا برنامه طراحی کردن
یکی #ترور
یکی #ایجاد_موانع
یکی #نفوذ
اینا رو براتون توضیح بدم تا متوجه بشید این ابوبکر کی بوده؟!
و تاریخ چرا اینجوری شد؟!
اوضاع دنیا چرا امروز اینجوریه؟!
ترور چیه؟!
گفتن آقا با اطلاعاتی که داریم میگردیم پیدا میکنیم میکشیمش نمیزاریم به پیغمبری برسه خودش رو نه ها جَدِش رو...
ببینید پیغمبر فرزند عبداللهِ، عبدالله فرزند عبدالمطلب، عبدالمطلب فرزند هاشم از این هاشم ما اطلاعات داریم
قبر هاشم کجاست؟!
هاشم اهل مکه بود تو مکه زندگی می کرد قبر ایشون کجاست؟!
قبر این توی غزه ی فلسطینه این غزه رو امروز بهش میگن غزة الهاشم!!
چرا میگن غزة الهاشم؟! چون قبر حضرت هاشم اونجاست اینجا رو به نام او می شناسن
قبرش اونجا چیکار میکنه؟!🤔
ایشون رئیس التجار مکه بود برای تجارت حرکت کرد به شام مسیر حرکتی اینا از مدینه میگذره یثرب اون موقع اونجا بار پیاده میکنن، جنس خرید و فروش میشه...
آقای هاشم رئیس این کاروانه رئیس قبیله ی خزرج از ایشون دعوت میکنه مهمون قبیله خزرج میشه
اون آقای رئیس طبق علائم و اطلاعاتی که گرفته متوجه میشه این با پیغمبر آخر الزمان ارتباط داره...
میگه آقا ما مایلیم شما داماد ما بشین بیا دختر منو برا خودت بگیر...
دختر خودش سلما رو میده به این هاشم اونجا ازدواج می کنن وقتی میخواد بره به سلما میگه:
سلما تو از این ازدواج یه پسر به دنیا میاری من از این سفر احتمال قوی جان سالم به در نمی برم این پسر به دنیا اومد از یهود مخفی نگهش دار یهود بفهمن میکشنش...
بچه به دنیا میاد ۹ سال بچه رو پنهان نگه می دارن عموی این بچه نامش مُطلبِ برای تجارت میرفته مهمان همین خانه میشه تو مدینه...
میبینه یه بچه توی این حیاط با بچه های دیگه کُشتی میگیره اونا رو میزنه، وقتی میزنه زمین میگه انا ابن هاشمی من بچه هاشمم...
این براش سوال میشه!!
میگه این بچه کیه؟!
نمیگن...
اصرار میکنه میگه بابا این چرا میگه هاشم؟!🤔
میگن این برادرزاده ی توئه!!
برادر من یه بچه داره!!
آره!!
این ۹ سالشه؟!😳
بله قضیه رو میگن...
میگه خب چرا به ما خبر ندادین؟!
میگن وصیت خودشه این بچه رو هیشکی نمیدونه
گفت: اگه یهودیا بفهمن میکشنش
گفت: ما تو مکه میتونیم حفاظتش کنیم، ما اونجا قبیله داریم...
بچه رو برداشت همراه خودش آورد مکه...
دیدن مُطلب یه بچه ۹ ساله آورده...
مُطلب این کیه؟!
گفت: برده اس تو مسیر شام از بازار برده فروشان خریدمش... معروف شد به برده ی مُطلب عبدالمُطلب
به هیشکی هیچی نمیگه...
این بچه بزرگ شد به حدود سن ۲۵ سالگی که رسید دیگه می تونست از خودش دفاع کنه
گفت: آقا این برده من نیستا
این برادر زاده منه!!
یعنی چی؟!
داستان رو گفت چون اسم دیگه ای نداشت این اسم روش موند
عبدالمطلب رو نتونستن بِکُشن هاشم رو زدن ولی عبدالمطلب را نتونستن دیگه نمیشد بزنن...
اومدن سراغ بچه ی عبدالمطلب عبدالله...
این عبدالله پدر پیغمبر قبرش کجاست؟!
تو مدینه اس
این اهل مکه اس قبرش تو مدینه چیکار میکنه؟!🤔
یهودیا دیگه فهمیده بودن ایشون بابای همون پیغمبر آخر الزمانه...
یه زن زیبای یهودی رو فرستاده بودن مکه گفتن تو برو تلاش کن با این ازدواج کنی اون پیغمبر به ما منتقل بشه... این میومد سر راه عبدالله تو مکه که بیا با من ازدواج کن ایشون میگفت نه!!
تا اینکه عبدالله با وهب و چند نفر دیگه از اشراف قریش رفته بودن برای شکار، وهب میبینه از پشت یه کوهی چند نفر حمله کردن عبدالله رو بکشن...
میگه من رفتم ازش دفاع کنم دیدم اینا از یه چیزی ترسیدن فرار کردن فهمیدم این با این حادثه ای که میخواد تو مکه بیفته ارتباط داره...
میره خونه عبدالمطلب میگه نمیخوای واسه این پسرت زن بگیری؟!
میگه چرا!!
میگه بیا دختر منو بگیر (این از اشراف بوده اشراف که دختر خودشون رو به کسی پیشنهاد نمی کنن)
عبدالمطلب میگه باشه!!
عبدالله با آمنه ازدواج میکنه...
قانون اینه ازدواج که کردن برای تجارت باید برن
عبدالله مال التجاره از پدر میگیره میره راهی تجارت میشه...
میرسه به مدینه بهش سم میدن از دنیا میره...
اما تیرشون دیر به هدف میخوره، نطفه ی بچه در مکه بسته شده...
رو علائم متوجه میشن میان سراغ خودش
کی؟!
امشب پیغمبر متولد میشه صبح یه بزرگی از بزرگای مکه میاد تو دارالندوه، دارالندوه محل اجتماع سران قریش هستش...
میاد میگه که دیشب کدومتون پسردار شدین؟!🤔
هیچ کدوم!!!
عبدالمطلب هنوز نیومده بود...
میگه عه پس اون در شام به دنیا اومده؟!
دیشب باید به دنیا اومده باشه!!🤔
میگن صبر کن عبدالمطلب نیومده میرن میبینن بله عبدالمطلب دارای فرزند(نوه) شده میگه بریم بچه رو ببینیم میان بچه رو نگاه میکنن میگه این پارچه رو از روش بردارین پارچه را برمیدارن شروع میکنه به لرزیدن رنگش پرید بیهوش شد افتاد...
چرا اینجوری شدی؟!😳
به هوشش میارن میگن چی شدی؟!
میگه این همون کسی هست که میخواد بساط ما رو از رو زمین جمع کنه...
تو خونه پیغمبر رو پیدا کردن عبدالمطلب اینا رو بیرون میکنه...
عبدالمطلب هم فرزند شهیده، هم بابای شهیده یعنی اونا هم هاشم باباش رو زدن هم عبدالله پسرش رو...
عبدالمطلب میدونه همه اینا برای اینه که بچه رو بزنن...
اومد چیکار کرد؟!
مکه شهر توریستیه شهر تجاریه، ورود و خروج غریبه عادیه میتونه تیم ترور و ربایش بیاد بچه رو ببره...
اون وقت عبدالمطلب چی کار کرد؟! یک هفته نگذشت پیغمبرو گمش کرد...
یهو دیدن این بچه نیست...
عه عبدالمطلب بچه کو؟!
گفت: دادیمش به دایه!!
دایه دادی؟!
برا چی؟!
گفت: مادرش شیرش کم بود!!!
خب دایه کجا هست؟!
دادم از مکه ببرن بیرون هوا یه خورده خوب نبود...
کجا دادی؟!
به شما چه ربطی داره!!
(اینکه میگن عادت عرب این بود که بچه ها رو میدادن میبردن بیرون همه الکیه چی چی بچه ها رو عادت بود میدادن می رفت بیرون به غیر از پیامبر ما یه دونه دیگه رو پیدا کنین که اینو داده باشن و رفته باشه علی بن ابی طالب را دادن به دایه؟! حمزه عموی پیغمبر یک ماه از پیغمبر بزرگتر بود حمزه رو دادن به دایه؟! این حرف ها کدومه...)
نه!! پیغمبر در مکه امنیت نداشت حلیمه توجیه بود ایشون رو برد پنج سال گذشت بچه رو آورد...
گفت آقا دیگه نمیتونیم حفاظتش کنیم!!
چرا؟!
پیدامون کردن
گفت: چی شده؟!
(چادرنشین بودن اینا دیگه) گفت: دیدیم چند تا غریبه دارن میان و فقط بچه هایی رو که بین خیمه ها بازی می کنن رو نگاه می کنن چشمشون افتاد به این صاف اومدن سراغش ریختیم جلوشونو گرفتیم...
گفتن ما کاریش نداریم فقط می خوایم ببینیمش...
دنبالشون آرام آرام رفتم دیدم دارن میگن خودشه پیداش کردیم
آقا جامونو پیدا کردن دیگه نمیتونیم حفاظت کنیم...
عبدالمطلب بچه رو تحویل گرفت خودش شد محافظ بچه سه سال محافظ پیغمبر بود عزرائیل اومد جناب عبدالله باید بری اون دنیا...
عه این بچه چی؟!
گفت اینو بسپرش به عموش...
ابوطالب رو خواست، ابوطالب حفاظت این بچه به عهده تو...
گفت: چشم!!!
تحویل گرفت تا ۲۵ سالگی حفاظت کرد...
ادامه دارد...
عذر خواهی میکنم امروز تعداد پستهای این بخش زیاد شد میخواستیم تا یه جای قابل قبولی برسه...🌸
4_5924560385834222036
6.83M
@salambarebrahimm
زیر بارون آسمون همیشه حرمت داره...
زیر بارون دل من حس زیارت داره...
#وصیت_مادر_شهیدان_اسماعیلی 🌷
دو هفته قبل از وفاتش با توجه به اینکه سواد مدرسه ای نداشته این دو خط وصیت را می نویسد و به یادگار میگذارد..
📝به همه مخصوصا جوانان وصیت می کنم ، این سید(آیت الله خامنه ای) مظلوم است برای عاقبت بخیری خودتان حمایتش کنید.
کاره ای بودن مهم نیست...!!
تو هر جایی، هر پستی، هر جایگاهی هستی
به نیت #امام_زمان کار کن میشی یارش...😉
هرگز احساس تنهایی نکنین...
همیشه کسی هست که بی سر و صدا و بدون هیچ منتی به شما اهمیت میده...!!
#خدا
#سلامبرابراهیم🍃
در تاریکی شب با ابراهیم قدم میزدیم پرسیدم:آرزوی شما شهادته،درسته؟
خندیدو گفت:شهادت ذره ای از آرزوی من است من میخواهم چیزی از من نماند.
مثل ارباب بی کفن،حسین(ع)قطعه قطعه شوم اصلا دوست ندارم جنازه ام برگردد دلم میخواهد گمنام بمانم چون مادر سادات قبر ندارد نمیخواهم مزار داشته باشم.
خوشبحالت که به آرزویت رسیدی و گمنام شدی🕊
کانال کمیل
#سلامبرابراهیم🍃 در تاریکی شب با ابراهیم قدم میزدیم پرسیدم:آرزوی شما شهادته،درسته؟ خندیدو گفت:شهادت
شهید ابراهیم هادی هر کاری انجام میداد فقط و فقط برای رضای خدا بود و دوست نداشت کسی از آن خبر داشته باشد.
مدتی بود که ابراهیم در مقر اندرزگو نمی خوابید و برای خواب به آشپز خانه میرفت.
بعد فهمیدم بچه های آشپزخانه همگی اهل نماز شب اند برای همین ابراهیم به آنجا میرفت چون اگر داخل مقر نماز میخواند همه خبر دار میشند.
آگاه باش عالم هستی ز بهر توست
غیر از خدا هر آنچه خواهی شکست توست
🌷هدیه به روح پاکش #صلوات