رفته بودند جنوب توی #فکه، یکی از رفقایش مداحی‌ می کرد و روضه میخواند..! یکدفعه روح الله بلند شد و گفت: سید، رسیدی به گوشواره... از رقیه بخون از بیابون های داغ، پای برهنه، دست های سنگین دشمن... میگفت و بلند بلند گریه می کرد. از خود بی خود شده بود..! همه با دیدن حالِ روح الله به گریه افتادند عاشقِ حضرت رقیه سلام الله بود! همین که شنیده بود تکفیری ها تا حرم حضرت رقیه سلام الله رسیده بودند، دیوانه می شد..! حتی نمی توانست غذا بخورد. می گفت: من نباید الان اینجا باشم و اون حرومی ها برسند نزدیکِ حرم حضرت رقیه..! #شهید_روح_الله_قربانی🕊🌹

با شوخی و خنده بهش گفتم: طوری با ولع داری جمع میکنی که داره به سوریه حسودیم میشه ... به روایت همسر شهید محمد حسین محمد خانی🕊🌹

#ارسالی‌شما🌷 امروز حرم مطهر آقاجانمون علی‌بن‌موسی‌الرضا(علیه‌السلام) دعاگوی کمیلی ها بودم ☺️🌱 #قرار_همیشگی 🍃

به خدا اعتماد کن... احساس میکردم اگه اوضاع همینطوری بمونه دق میکنم... اوضاع همون طور موند و دق نکردم! همه مون اینجوری هستیم، لحظه های گَندی داریم که تا مرز سکته پیش میریم اما میگذره... هیچ وقت حرف سربازی که بدون پاهاش از جنگ برگشت رو فراموش نمیکنم من فوتبالیست خوبی بودم، اولش برای پاهام هر شب گریه میکردم، تا فهمیدم خدا دوست داره من شطرنج باز خوبی باشم

https://eitaa.com/joinchat/860749898C6a428aa378 #گروه چله دعا و خودسازی 👌🌱

السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوب وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ والْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ #سلام_مولای_مهربانم🌸 #امام_زمان

یک بار‌ فاطمه را‌ گذاشت روی اُپن آشپزخانه‌ و به او گفت : بپر بغل بابا... و فاطمه به آغوش او‌ پرید... بعد‌ به من نگاه کرد‌ و گفت : ببین فاطمه چطوری به من اعتماد‌ داشت ! او پرید‌ و میدانست که من او را‌ میگیرم... اگر ما هم این طور به #خدا‌ اعتماد‌ داشتیم همه مشکلاتمان حل بود... #توکل‌ واقعی یعنی همین که بدانیم در‌ هر شرایطی خدا‌ مواظب ما هست به نقل از‌ همسر‌ شهید مصطفی صدر زاده🕊🌹

اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر 😞 دلم برای مهربانی های شما برای قلـب پاکی که لبریـز از عشق #خـدا بود تنگ شده😔 #سردار_دلها غم‌شما از یاد رفتنی‌نیست💔

مهارت این فرمانده ایرانی، شکار کماندوهای بعثی بود!

دریک محله به یک مدرسه میرفتند اما با دو مسیر متفاوت! هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم قبول نمی کرد. می گفت: این کوچه پر از دختره، من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه !! شهید صیاد شیرازی🕊🌹 📚یادگاران‌