فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 راهيان كربلا...
📍 راهیان کربلا را بنگر و به یاد آر ورق پاره های تقویم تاریخ را که می گوید هزار و سیصد و چهل و پنج سال است که از عاشورا می گذرد.
شهید سید مرتضی آوینی
🌷 @SALAMbarEbrahimm
خواهرم اینجا زمین کربلاست
سرزمین غصه و درد و بلاست
خواهرم اینجا اسیرت می کنند
در همین ده روزه پیرت می کنند
#این_زمین_بوی_جدایی_میدهد
#یاحسین_مظلوم💔
@salambarebrahimm
کانال کمیل
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✍ به روایت مادر شهید
🌼بسیار باادب بود چنانچه در روز شهادتش صاحبخانه اش بیشتر از من ناله می زد و می گفت من پسرم را از دست دادم. او در این مدت دو سال آنقدر با ادب بود که هیچ بدی از او ندیدم.
🌼زندگی عاشق و معشوق را در زندگی فرزندم مشاهده کردم... با دختر داییش ازدواج کرد. این دو چنان همدیگر را دوست داشتند و به هم احترام می گذاشتند که من نظیرش را و زندگی به زیبایی زندگی آنها ندیده بودم. هیچگاه به هم اخم نمی کردند.
🌼همسرش می گفت وقتی کارهای منزل را انجام می دادم یه من می گفت این وظیفه تو نیست کار کنی؛ فرزانه جان حلالم کن..
🌼همسرش همیشه از احترام و عشق عمیق حمید به زندگیش می گفت و از همراهی و تلاش پسرم برای ساختن یک زندگی آرام.
🌼چند وقتی بود که از رفتن به سوریه و لزوم دفاع از حریم اهل بیت می گفت. اوایل می گفتم پسر نرو، تو هنور مستاجری. زن جوان داری و هنوز در سن جوانی هستی. می خندید و بر پیشانیم بوسه می زد و می گفت مادر اینکه به مجلس امام حسین(ع) می روی و حسین حسین می کنی آیا لغلغه زبان است و از دل نیست؟؟!! مادر حضرت زینب حرم و حریمش که ناموس حسین است در حال حاضر از سوی دشمن در خطر است. اگر همه بخواهند چنین فکر کنند که دوباره زینب باید به اسارت دشمن برود..
🌼چند باری برای رفتن تلاش کرد اما اسمش درنیامد و از این اتفاق بسیار غصه دار بود.
🌼بین او و پسر دیگرم اختلاف بود هر دو عزم رفتن کرده بودند و هر کدام تلاش می کرد تا دیگری را قانع کند که او برود. حمید می گفت تو دو فرزند داری من جای تو می روم.
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@salambarebrahimm
هدایت شده از سلام برابراهیم
rasoli-shab10moharram95-vahed.mp3
6.47M
@salambarebrahimm
یا حسین ای گل زهرا ما نمردیم هنوز...
یا لیتنا ما میایم به کربلا...
حاج مهدی رسولی🌷
ما تشنه عشقیم و شنیدیم که گفتند
رفع عطش عشق فقط نام حسین است...
@salambarebrahimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یتیم را نباید زد😔
این دختر فقط خبر شهادت پدرش را شنیده،نگران نباشید، همه هستند و مهمتر اینکه #عمویش هست، در آغوشش گرفته، نوازشش میکند ،آرامش میکند،
اما
در کربلا...
#یا_رقیه😭
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از همسفرتاخدا
روضه جانسوز حضرت رقیه-دارستانی...mp3
9.12M
#شب_سوم
در طول این سفر سر بازارهای شام
لفظِ کنیز، زندگیم را سیاه کرد..😭😔
▪️روضه جانسوز حضرت رقیه(سلام الله علیها)
🎤حجت الاسلام #دارستانی
🎤حاج محمود #کریمی
@hamsafar_TA_khoda
یادمان باشد
#شهدا_دلخسته از دنیا نبودند
بلکه
#دلبسته نبودند.
اَللهم ارزقناشهادت فی سبیلک✨
#شهیدمدافع_حرم سجادزبرجدی❤️
#شهیدمدافع_وطن منوچهرجوینی❤️
🌹شبتون شهدایی
#خاطرات_شهدا 🌷
💠فرار از اسارت در لحظه آزادى!
🔰بالاخره پس از کش و قوس های فراوان به همراه تعدادی دیگر از #اسرا سوار اتوبوس ها🚌 شدیم و کاروان ما به سوی #آزادی راه افتاد. چند ساعت بعد⏰، اتوبوس ها در مکانی بیابانی توقف کردند⛔️. در فاصله ی صد متری مان، اتاقکی قرار داشت که تعدادی نیروی #مسلح در اطراف آن دیده می شد. هنوز نمى دانستیم کجا هستیم؟ و ما را کجا می بردند؟
🔰اتوبوس ما🚎 جلوتر از سایر اتوبوس ها بود. ناگهان متوجه شدیم اتوبوس های پشت سرمان، یکی یکی در حال دور زدن هستند↪️. نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده و چرا اتوبوس ها در حال #بازگشت هستند؟ دوباره چشمم👀 به امتداد جاده و آن اتاقک افتاد. یكى_دو نفر از #نظاميانى که آن طرف اتاقک ایستاده بودند، شبیه ایرانیها بودند🇮🇷 و محاسن داشتند. خوب که دقت کردم، دریافتم بچه های #سپاهند.
🔰تا فهمیدم نزدیک #مرزیم، ازخوشحالی فریاد کشیدم: 🗣"بچه ها! اینجا مرزه، اینجا مرز ایرانه، آنها #ایرانی ان!" به یکباره همه بچه ها هلهله و شادی کردند. اتوبوس ما هم مثل اتوبوس های دیگر شروع به دور زدن کرد↪️، به راننده و نگهبان های داخل اتوبوس گفتم: "پس چرا داریم #دور می زنیم؟" یکی از آنها مرا هل داد و گفت: "به تو مربوط نیست🚫، برو سرجات بشین."
🔰گفتم: "بچه ها! دارن ما رو برمی گردونن. الله اکبر. #الله_اکبر" صدای الله اکبر بچه ها بلند شد. اسلحه ها را از دست سربازهای #عراقی درآوردیم👊. جلوی راننده را گرفتیم و نگذاشتیم❌ اتوبوس را برگرداند. سپس در اتوبوس را بازکردیم و پایین پریدیم. داخل اتوبوس های دیگر هم #درگیری شده بود. صدای فریادهای ما و درگیری مان با عراقی ها، باعث شد #وضعیت_مرزی به هم بخورد.
🔰چند نفر از نیروهای #ایرانی دوان دوان خود را به ما رساندند. یکی از آنها گفت: "برادرا! #تبادل قطع شده📛، زود فرار کنین و خودتون رو به اون طرف مرز #برسونین." همه، دوان دوان از دست عراقیها فرار کردیم و به طرف مرز دویدیم. جلوی خط مرزی، تعداد زیادی از نیروهای ایرانی تجمع کرده بودند و هر كدام از ما را که به مرز مى رسیدیم، به زور از چنگ سربازان #عراقی که مانع فرارمان به سمت خاک ایران می شدند، رها می کردند👊. دست ما را می گرفتند و به طرف خودشان می کشیدند. آنگاه #پیکر نحیف و نیمه جان مان را بغل کرده و از کنار مرز دورمان می کردند.
🔰و به این ترتیب پس از سال های سال اسارت، سختی و رنج در #20شهریورماه سال ۱۳۶۹ طعم شیرین #آزادی را چشیدیم و به میهن عزیزمان بازگشتیم.
#زنده_باد_ایران زنده باد آزادی….
راوی: #آزاده_سرافراز_محمدرضا_یزدیان
@SALAMbarEbrahimm