eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
3هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 در طلاييه سه شـهيد پيـدا کرديم پاهايشان با سيم تلفن کلاف شده بود. و دستهايشان از پشت بسته شده بود. خاک ها را کنار زدند متوجه شدند. استخوانهای سينه و جمجمه اين بچه ها روی زمين کتاب شده است بعد معلوم شد که دست و پای اين شهداي عزيز را قبل از شهادت بستند و کنار هم خواباندند😔😔 @salambarebrahimm با شنی تانک از روی سينه و جمجمه بچه ها رد شدند. اين نوع جان کندن آسان است که انسان تقاضای بازگشت کند؟ اينجا سِری در کار است که چنين جان کندن بسيار سخت و دشوار ، دوباره طلب می شود.. راوی
@salambarebrahimm #باور_کن 🔹از خودت که #بگذری؛ #شهید می شوی ..!!
کانال کمیل
💠 در طلاييه سه شـهيد پيـدا کرديم پاهايشان با سيم تلفن کلاف شده بود. و دستهايشان از پشت بسته شده
🕊تفحص شهدا خوب و نیکوست از آن بهتر تفحص اندیشه ی آنهاست که می بایست گشت و پیدا نمود. 💠شهدا، میانبر رسیدن به سعادت اند...برق چشم های ابراهیم را ببین! راه نشان میدهند.
@salambarebrahimm گاهی به آسمان نگاه کن! شاید آن ستاره، که "بخت" نام دارد، بخواهد با تو حرفی بزند! خوشبختی یعنی: از چشمان امام زمانت نیفتی!
@salambarebrahimm سال ۱۳۵۹ دسته ای از سپاه زرین شهر به فرماندهی شهید محمدعلی شاهمرادی در گروه ضربت سنندج خدمت می کردیم. روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین سیمرغ عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد. شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو! بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐 کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده! بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو..... خر روشن شد...... 😂
هدایت شده از سلام برابراهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@salambarebrahimm 💠دلیل مرگ های ناگهانی در آخرالزمان چیست؟ 💢زمانی که زنا در یک جامعه زیاد بشود٬مرگ ناگهانی نیز زیاد میشود‼️
fadaeian-ramazan9626(5).mp3
6.85M
آرزوی هر لحظه و هرشبم ای آقا.... @SALAMbarEbrahimm
🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃 شب قبل از شهادت ... تا صبح نماز و دعا می‌خواند و با خدا مناجات می‌کرد. بچّه‌ها سر به سرش می‌گذاشتند و می‌گفتند: چرا اینقدر امشب مناجات می‌کنی؟ می‌خندید و چیزی نمی‌گفت. صبح که صبحانه می‌آورند و می‌گویند: بیا صبحانه بخور می‌گوید نه من صبحانه را امروز می‌روم در بهشت می‌خورم. نقشه را از داخل ماشین می‌آورد و روی زمین پهن می‌کند و نشان می‌دهد که از این راه برویم و باید اینطوری فعّالیّت داشته باشیم تا به هدف برسیم. نقشه را جمع می‌کند و در ماشین می‌نشیند که خمپاره می‌آید. دوستش می‌گفت: داخل ماشین یک پرتقال به او داده بودم امّا نخورد و گفت: من به بهشت می‌روم و می‌خورم و آن را همینطور جلوی ماشین گذاشته بود و می‌گفت «من می‌خواهم روزه باشم و با روزه وارد بهشت شوم و در بهشت افطار کنم». بعد که خمپاره آمد، همینطور نشسته بود. می‌گفتند دیدیم سرش روی شانه‌اش افتاده؛ مانند چراغی که خاموش شده است. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @SALAMbarEbrahimm
نعمت فقط #برف و #باران نیست... گاهی « خدا » #رفیقی نازل می کند زلال تر از #باران... #رفیق_شهید_داری؟ #شهید_شهیدت_می_کند #سلام_برابراهیم ❤️ @SALAMbarEbrahimm
کانال کمیل
نعمت فقط #برف و #باران نیست... گاهی « خدا » #رفیقی نازل می کند زلال تر از #باران... #رفیق_شهید_
✨ارادت به از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند ڪه ارادات و علاقه قلبی به داشتند. 🌷 همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، ڪتاب را خوانده بود و هر وقت از ڪنار تصویر او رد می شد سلام میڪرد. 🌷 هرطور بود در راهیان نور به ڪانال ڪمیل می‌رفت و با ابراهیمش خلوت می‌ڪرد. 🌷 هرزمان یڪی از اساتید دانشگاه ڪه همرزم ابراهیم بود را میدید، از او میخواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید. 🌷 ڪه دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری 🌷 بیشتر ڪتابها را خوانده بود و در ڪنار مزار یادبودش عڪس یادگاری گرفت. 🌷 از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرڪز خاصی داشت. اما یڪی از مسئولین لشکر فاطمیون به ما مراجعه ڪرد و گفت: برای اوقات بیڪاری رزمندگان احتیاج به ڪتاب داریم. تعداد زیادی از ڪتابها از جمله سلام بر ابراهیم به آنها هدیه شد. بعدها از برڪات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و... در مراسم روز جوان، ڪه یڪی از مسئولین فاطمیون بود حضور یافت. ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند و در مراسم توسط استاد پناهیان از ایشان تقدیر شد. 🌷مرتضی نیز عاشق ابراهیم بود و مدتی بعد، به کاروان شهدا پیوست ♦️هرکسی با یڪ شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت♦️
1_9030340.m4a
1.54M
❣ گفتی بیا با من حرف بزن..گفتم نه! گفتی از بودنت با من خوشحال نمیشی؟ گفتم نه!!😭 | خدا خودش اومد | خدا با ماهش اومد | با رمضان اومد گناهاتو بسوزونه . . . 💢حتما گوش کنید @SALAMbarEbrahimm
@salambarebeahimm زمانی که بخواهید وصیتنامه بنویسید متوجه خواهید شد تنها کسی که از دارایی تان سهمی ندارد، خودتان خواهید بود. پس تا می‌توانید در راه خدا انفاق کنید
4_136649658742080570.pdf
383.6K
📘کتاب @salambarebrahimm « تکه ای از آسمان » زندگینامه سردار شهید🕊🌷محمد بروجردی ، مسیح کردستان
کانال کمیل
#عملیات_شناسی 📎نام عملیات: ڪربلاے۳(ایذایی) 📎زمان اجرا: 1365/6/11 📎مدت اجرا: 2روز 📎تلفات دشمن: (
📎نام عملیات: خیبر (آبی و خاکی/نخستین عملیات خاکی) 📎تاریخ عملیات: 1362/12/03 📎ساعت عملیات: 21:30 📎رمز عملیات: یارسول الله(ص) 📎اهداف عملیات: نابود کردن سپاه سوم عراق 📎ارگان های عمل کننده:سپاه پاسداران(دو لشکر پیاده و یک تیپ زرهی و ۹لشکر و ۶ تیپ پیاده و ۳تیپ زرهی از محور طلاییه و هور وارد عمل شدند) نیروی زمینی ارتش (۲ لشکر پیاده و ۲ لشکر زرهی و ۱ تیپ هوابرد از محور زید وارد عمل شدن) در کل ۲۲۰ گردان از سپاه و ۶۳ گردان از ارتش 📎تلفات دشمن: متلاشی شدن ۲۳ یگان دشمن و دادن ۱۶۱۴۰ کشته و زخمی و اسیر 📎نتایج بدست امده عملیات: ازادسازی جزیره مجنون،دستیابی به چاهای نفت دشمن،دستیابی به ۱۵۰تانک نفربر زرهی،۲۵۰ خودرو،۱۹عراده توپ صحرایی،۳۰ عراده توپ ضد هوایی و ۱۲۰دستگاه مهندسی (شهید محمدابراهیم همت،سردار خیبر ، فرمانده لشکر۲۷محمدرسول الله(ص) در مرحله سوم این عملیات به شهادت رسید.....) @salambarebrahimm قسمت شانزدهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@salambarebrahimm 🎥یک مصاحبه شوکه‌کننده درتهران❗️ 📛 اين عددها بوی خون ميده⁉️ ۳۳۰.۰۰۰ × ۵ = ۱.۶۵۰.۰۰۰ ۱.۶۵۰.۰۰۰ ÷ ۸۰.۰۰۰.۰۰۰ = ۰.۰۲
کانال کمیل
#در_مسیر_ستاره 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠 اوج مظلومیت با اینکه سن من زیاد نبود اما خدا لطف کرد تا با
🌷شهید ابراهیم هادی🌷 💠اوج مظلومیت ...بیشتر نیروها بی رمق و خسته در گوشه و کنار کانال افتاده بودند . تانک هائی که از کانال فاصله گرفتند ، بلندگوهای خود را روشن کردند ! فردی که معلوم بود از منافقین است شروع به صحبت کرد و گفت : ایرانی ها ، بیائید تسلیم شوید ، کاری با شما نداریم ، آب خنک و غذا برای شما آماده است ، بیائید .... و همینطور ما را به اسیر شدن تشویق می کرد . تشنگی و گرسنگی امان همه را بریده بود . چند نفر از بچه ها گفتند : بیائید برویم تسلیم شویم ، ما وظیفه خودمان را انجام دادیم ٬ دیگر هیچ امیدی به نجات ما نیست . یکی از همان نوجوانان بسیجی گفت : اگر امروز ما اسیر شدیم و تلویزیون عراق ما را نشان داد و حضرت امام ما را ببیند و ناراحت بشود چه کار کنیم ؟ مگر ما نیامدیم که دل امام را شاد کنیم ؟ همین صحبت باعث شد که کسی خود را تسلیم نکند . ابراهیم وقتی نظر بچه ها را فهمید خوشحال شد و گفت : پس باید هرچه مهمات و آذوقه داریم جمع کنیم و بین نیروها تقسیم کنیم . هرچه آب و غذا مانده بود را به ابراهیم تحویل دادیم . او به هر پنج نفر یک قمقمه آب و کمی غذا داد . به آن پنج اسیر عراقی هم هر کدام یک قمقمه آب داد !! برخی از بچه ها از این کار ناراحت شدند ، اما ابراهیم گفت :« آن ها مهمان ما هستند .» مهمات ها را جمع کردیم و در اختیار افراد سالم قرار دادیم تا بتوانند نگهبانی بدهند . سحر روز بعد یعنی ۲۲ بهمن ، تانک های دشمن کمی عقب رفتند ! تعدادی از بچه ها از فرصت استفاده کرده و در دسته های چند نفره به عقب رفتند ، اما برخی از آن ها به اشتباه روی مین رفتند و ... ساعتی بعد حجم آتش دشمن خیلی زیادتر شد . دیگر هیچ کس نمی توانست کاری انجام دهد . عصر ۲۲ بهمن ، کماندوهای دشمن پس از گلوله باران شدید کانال ،خودشان را به ما رساندند ! یکدفعه دیدیم که لوله اسلحه عراقی ها از بالای کانال به طرف ما گرفته شد ! یک افسر عراقی از مسیر پله ای که بچه ها ساخته بودند وارد کانال شد . یک سرباز هم پشت سرش بود . به اولین مجروح ما یک لگد زد . وقتی فهمید که او زنده هست ، به سرباز گفت :« شلیک کن .» سرباز هم با تیر زد و مجروح ما به شهادت رسید . مجروح بعدی یک نوجوان معصوم بود که افسر بعثی با لگد به صورت او زد ! بعد به سرباز گفت : بزن سرباز امتناع کرد و شلیک نکرد ! افسر عراقی در حضور ما سر او داد زد . اما سرباز عقب رفت و حاضر به شلیک نشد ! افسر هم اسلحه کلت خودش را بیرون آورد و گلوله ای به صورت او زد . سرباز عراقی در کنار شهدای ما به زمین افتاد ! افسر عراقی هم سریع از کانال بیرون رفت ! بعد به نیروهایش دستور شلیک داد و ... دقایقی بعد عراقی ها ، با این تصور که همه افراد داخل کانال شهید شده اند ٬ برگشتند .‌دیگر صدای تیراندازی نمی آمد . با غروب آفتاب سکوت عجیبی در فکه ایجاد شد ! من و چندین نفر دیگر که در میان شهدا ، زنده مانده بودیم از جا بلند شدیم . کمی به اطراف نگاه کردیم . کسی آنجا نبود . بیشتر آن ها که زنده بودند جراحت داشتند . هوا کاملا تاریک بود که حرکت خودمان را آغاز کردیم و قبل از روشن شدن هوا خودمان را به نیروهای خودی رساندیم و ... @salambarebrahimm ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ ص ۲۱۶ و ۲۱۷
جزء هفتم(@Iran_Iran).mp3
4.21M
@salambarebrahimm 💠جزء هفتم قرآن کریم به روش تندخوانی (تحدیر) با صدای استاد
1_9231173.mp3
3.71M
کجایند مردان بی ادعا😔 🌹😭🌺😭❤️😭 @SALAMbarEbrahimm
🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃 وقتے بے قرارے به اوج میرسد وقتے زمین و آسمان با تمام بزرگے اش جایے براے تو ندارد، وقتے احساس سنگینے ات کمرت را خم میکند، وقتے میخواهے فرار کنے از خودت ، تنهاے ات وقتے هرجا میروے خودت هستے و تنهایے... وقتے کم مے آورے ... اینجاست که آرامت میکند، ازخودت رها میشوی ... دیگر تنها نیستے ... با نگاه لطیفش تو را سبک میکند ... آرام میشوے ... چون وصل است ... اتصالش به سرچشمه آرامش ، تو را آرام میکند... چون ... ❣شـــــهدا ❣ در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند @SALAMbarEbrahimm
تو هیچی نیستی... چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی می‌رسید، امان نمی‌داد؛ شروع می‌کرد به بوسیدن. مخمصه‌ای بود برای خودش. خلاصه به هر سختی‌ای که بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب می‌زد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا این‌قدر بهت اهمیت می‌دن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجی‌هایی...». شهید مهدی زین‌الدین کتــاب 14 سردار، ص30-29 امــام صـادق (علـــيه الســلام) در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده‌اند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند. الکافی، ج2، ص122 @SALAMbarEbrahimm
@salambarebrahimm ❗️برای توبه ❌امروز و فردا نکن❕ ♨️از کجا معلوم این نَفَسی که الان میکشی جزو نَفَسهای آخر نباشه⁉️ خیلیا بیخیال بودن و یـهو غافلگیر شدن...😔
🌹 💠روی موتور پشت سر ابراهیم بودم. ناگهان یک موتورسوار دیگر با سرعت از داخل کوچه وارد خیابان شد. پیچید جلوی ما و ابراهیم شدید ترمز کرد. 💠 موتورسوار که قیافه و ظاهر درستی هم نداشت، داد زد: هُو! چیکار می کنی؟! بعد هم ایستاد و با ما را نگاه کرد! همه می دانستند که او مقصر است. با که روی لب داشت در جواب عمل زشت او گفت: 💠"سلام، خسته نباشید!" موتورسوار عصبانی یکدفعه جا خورد. انگار توقع چنین برخوردی را نداشت. کمی مکث کرد و گفت: "سلام، معذرت می خوام، شرمنده." 💠ابراهیم در بین راه شروع به صحبت کرد. "با یک سلام طرف خوابید. تازه معذرت خواهی هم کرد. حالا اگر میخواستم من هم داد بزنم و کنم. جز اینکه اعصاب و اخلاقم را به هم بریزم هیچ کار دیگری نکردم." 🌸🍃 @SALAMbarEbrahimm
@Salambarebrahimm آن روز از سه راهی #شهادت گذشتند! امروز در دو راهی #عافیت مانده ایم! آن‌‌جا #خدا بود و #اخلاص... این‌جا؛ "الذی #یوسوس فی صدور الناس" ابرهیم میشه ماهم مثل توشهیدبشیم؟
کانال کمیل
@salambarebrahimm ❗️برای توبه ❌امروز و فردا نکن❕ ♨️از کجا معلوم این نَفَسی که الان میکشی جزو نَف
@salambarebrahimm 💠 خدایا می‌ترسم از روزی که مرا فرا بخوانے و من هنوز آماده نباشم... می‌ترسم دلے را شکسته و ترمیمش نکرده باشم.... می‌ترسم گناهے کرده و توبه نکرده باشم... می‌ترسم با کوله باری از حق الناس به پایان راه رسیده باشم... ♦️مے ترسم . . . 💠 اللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تَهْتِكُ الْعِصَمَ 💠 اللّهُمَّ اغْفِـرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ النِّقَمَ 💠 اللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ 💠 اللّـهُمَّ اغْفِرْ لي الذُّنُوبَ الَّتي تَحْبِسُ الدُّعاءَ 💠 اللّهُمَّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوبَ الَّتي تُنْزِلُ الْبَلاءَ 💠 اللّهُمَّ اغْفِرْ لي كُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ، وَكُلَّ خَطيئَة اَخْطَأتُها فرازهایی از دعای کمیل
مـردم ... مـا خلـق شدیم تا روح را به پـرواز درآوریم این پـرواز و عـروج بدون ویرانی جسم امکان ندارد سنگین شدن و تن پروری بال پـرواز انسان را می شکند. 🕊