eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روز قبل از شهادت ابراهیم (نام جهادی سجاد عفتی)  تو منطقه حلب روستای خان طومان درگیری بین ما و نیروهای داعش خیلی شدید بود . پشت دیوار کمین کرده بودیم از در و دیوار تیر به سمتمون میومد که متوجه شدم ی موتور سوار از جاده اصلی داره بسمتمون میاد که نیروهای تکفیری به سمتش تیر شلیک میکردن یکم که دقت کردم دیدم ابراهیمه ، اومد سمتمون برگشتم بهش گفتم : پسر خوب این چکاریه ؟ نمیگی میزننت آروم زیر لب خندید گفت :اگه قسمتم باشه بهم میخوره ، دیدم حال و روزش زیاد خوب نیست ،بهش گفتم :چرا انقدر بهم ریخته ای ، یهو زد زیر گریه ، گفتم :چی شده ؟ گفت :همین الان مقدار زیادی مواد غذایی بهم برسون ، گفتم خب بگو چی شده ، برگشت گفت داشتم تو مسیر میومدم که ی پدرو دختر ، که روستاشون تازه از محاصره داعش در اومده بود ، دیدم دخترش داره گریه میکنه ،از پدرش پرسیدم :چی شده (پدرش دست و پا شکسته ایرانی بلد بود)   گفت: روستامون چند روزه از محاصره داعش در اومده و خونواده و زندگیمون همه از بین رفتن مردم اون روستا بیشتر از چند روز میشه که غذا نخوردن ...ابراهیم همینطور گریه میکردو تعریف میکرد ،برگشت بهم گفت :هر جور شده بهم غذا برسون بهشون کمک کنم . برگشتم بهش گفتم :درسته اونجا از محاصره در اومده ولی هنوز زیر آتیش دشمنه نمیشه با ماشین رفت اونجا بهم گفت :تو به من ماشین و غذا برسون باقیش با من .هوا کم کم داشت تاریک میشد  درگیریمون کمتر شده بود ، ترک موتورش نشستم برگشتیم عقب ، ماشینو برداشتم رفتیم در انبار ، پشت ماشینو پر کردیم مواد غذایی و به سمت روستا رفتیم و مواد غذایی و تو روستا پخش کردیم . دیگه هر شب کارش شده بود این با بچه ها سهمیه غذاشونو نصف میکردن و شب به شب میبرد تو روستا پخش میکرد . چند روز بعد تو درگیری به درجه شهادت نائل گردید ، وقتی پیکر مبارکشو آوردیم عقب بچه ها دورش جمع شدن گریه میکردن و میگفتن ابراهیم ی یادگاری و ی رسم خوب برامون گذاشت . از همون شب بچه ها بخاطر اینکه یاد ابراهیم و زنده نگه دارن به هم قول دادن که به یاد ابراهیم هر شب مقداری از سهمیه مواد غذایی خودشونو تو مناطق محروم پخش کنن...        ✍به نقل از همرزم شهید 📎سالـــــروز شھـــــادت 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
تو منطقه خانطومان سجاد رو با تیر زدند و وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود به سختی گفت کمکم کنید روی زانوهام بشینم، بهش گفتم برا چی ، خون زیادی ازت رفته گفت: آخه اومده ، می خوام بهش سلام بدم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله 🌷 ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه
🍂تو منطقه خانطومان سجاد رو با تیر زدند... وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود به سختی گفت: کمکم کنید روی زانوهام بشینم... بهش گفتم: برا چی؟! خون زیادی ازت رفته.... گفت: آخه ارباب اومده، می خوام بهش سلام بدم.... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله❤️ ●ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر ●شهادت: ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه
تو منطقه خانطومان سجاد رو با تیر زدند... وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود به سختی گفت: کمکم کنید روی زانوهام بشینم... بهش گفتم: برا چی؟! خون زیادی ازت رفته.... گفت: آخه ارباب اومده، می خوام بهش سلام بدم.... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله 🕊🌹
بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون خیلی خون ازش رفته بود برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم... 🕊🌹
بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که  آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم... 🕊🌹