دو سه روز پیاده روی
خسته ، خاکی
ولی ذوق داری
ذوق وصال
داری نزدیک میشی به رویات...
شب شده
خسته ای
داغونِ داغون
پاهات تاول داره
هر قدم درد میکشی و میری
ماه بالا سرته
میگن که خیلی نزدیک شدی
عمودها رو نگاه میکنی
یاد اون شبی میوفتی که انقطاعی گریه کردی...
یاد رقیه خاتون...
رقیه هرچی گریه میکرد از درد ،
یکی میزدن...😔
ولی تو چی؟
چی کم گذاشتن برات؟
همین جوری غرق گریه و روضه و...
حال خراب...
چشما گریون
قدم ها تندتر میشه
انگار دنبال گمشده اتی
هی جلو رو نگاه میکنین
هی منتظرین
اونایی که اولین بارشونه از این قدم به بعد لطف کنن سرشونو بندازن پایین...
فقط جلوی پاشونو نگاه کنن
به یه جا میرسیم میگم بالا رو نگاه کنین