این بیچاره پنبه گذاشت تو گوشش دور خونه خدا اومد چرخیدن یهو گفت من چقدر احمقم چرا پنبه تو گوشم گذاشتم؟! بذار ببینم این چی میگه؟!
درآورد و اومد گفت: آقا تو چی میگی؟!
فرمود: من پیغمبرم
گفت: حرفت چیه؟! بخون ببینیم...
فرمود: إذا وَقَعَتِ الوَاقِعَه لَیسَ لِوَقَعتِهَا کَاذِبَه خَافِضَهٌ رافِعَه...
این گوش کرد... عه آقا عجب حرف های قشنگی میزنی گفت: به چی دعوت می کنی؟!
فرمود: دعوت می کنم به این که همدیگرو نکشین، قطع رحم نکنین، همه دور یه خدای واحد...
گفت: این حرف هایی که تو می زنی که خوبه پس اینا برای چی با تو دشمنی می کنن؟!
فرمود: به خاطر همین حرفها...
گفت: خاک تو سر اینا کنن تو به درد اینا نمیخوری بیا بریم مدینه
چرا؟!
گفت: ما چند ساله سر حکومت مدینه با هم دعوا داریم اوس خزرج رو میزنه، خزرج اوس رو میزنه...
تو خیلی آدم خوبی هستی تو بیا نه رئیس از اونا، نه از ما تو رئیس شو
فرمود: اینجوری که نمیشه بیام باید مسلمون بشید...
گفت: آقا میریم مسلمون میشیم راه اسلام چیه؟!
راه اسلامی اینه...
فرمود برو اگر مسلمان شدن، بعد بیایید دعوت بکنید تا بیام...
آقا یه نفر رو بفرست بیاد اونجا اسلام رو تبلیغ کنه!!
باشه
کی بیاد؟!
مصعب بن عمر این چند سالشه؟! ۱۷ سالش
چی بلد بود؟! هیچی قرآن هر چی نازل شده بود حفظ کرده بود
پدر مصعب یکی از بزرگترین پولدار های مکه بود این ۱۵ سالش که بود کلام پیغمبرو شنید اومد نشست آقا قرآن می خوند، شنید عجب چیز عالیه...
مسلمان شد رفت خونه به باباش گفت: من مسلمان شدم!!
باباش گفت: غلط کردی برو بیرون!!
گفت: چشم پاشد بره باباش گفت: صبر کن این لباس هایی که تنته مال منه، لباسها رو بده برو بیرون...
گفت: آقا اینجوری عریان که نمیشه رفت میرم بیرون لباس ها رو برات میارم...
رفت تو کوچه ها گشت یه پارچه ای پیدا کرد پیچید دور خودش لباس ها رو درآورد گفت بابا این لباسا، ما رفتیم...
این بچه پولدار از لای زرورق در اومده رفت خدمت پیغمبر
فرمود: چرا اینجوری هستی؟!
گفت: آقا بابام بیرونم کرد...
حضرت لباس به این داد...
ادامه دارد...
وقت عاشقیه...
تنها کسی که فرموده روزی پنج بار باید بیایی بشینی من صداتو بشنوم #خداست...!!
🍃 عنایت ویژه شهید ابراهیم هادی به یک دختر که #حجاب کاملی نداشت.
📚بخشی جالب از کتاب #سلام_بر_ابراهیم_۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بدحجابی و #تحریک جنسی
🔴 بسیار تکان دهنده و تاثیرگذار، ببینید دشمن با برنامه ریزی دقیقش چطور باعت #فساد بین زنان وجوانان شده...
جلوه گری تا کجا و به چه قیمتی؟😔
#استاد_رائفی_پور
کانال کمیل
یه نکته برای دانشجو و دانش آموزان عزیز؛ بعد از مطالعه، مباحث رو برایِ خودتون توضیح بدید؛ یا چیزایی
کیفیت مطالعتون رو بالا ببرید
با زیاد درس خوندن نتیجه نمیگیرید؛ با
خوب خوندنه که موفق میشید👨🎓📋!
هدایت شده از 💢 بصیرت سایبری 💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میگن خاتمی حضرت زهرا (س) رو شهید کرده!!
قبلش تو تقویما مینوشتن وفات..!
پاسخ به شبهه👆👆
Moghadam-13920412[02].mp3
7.54M
زمونه دست منو به دست آقام برسون
جمال یوسف زهرا رو به چشمام برسون😔
هدایت شده از همسفرتاخدا
کاش قابلیت اینو داشتم که به تک
تکتون بگم ‹ زیـبایید › مهم نیست
بقیه چیمیگن؛ مهماینہخدا واسه
خلقتِ تو، وقت گذاشته..
+ خودتـونـو دوست داشته باشید.🌷
🍃 امام موسی کاظم علیه السلام:
هر کس میخواهد که قویترین مردم باشد، بر خدا توکل نماید.❤️
کاش بودم حسین جان در شبِ یلدایِ سال
ساکن ِ کرب و بلایت یک دقیقه بیشتر...
#اللهم_ارزقنا_کربلا💔
🎙حاج حسین یکتا میگفت:
#حاج_قاسم تو مراسم فاطمیه به ما گفت سال بعد مراسم فاطمیه با امسال فرق داره!!
🌷گفتیم چه فرقی داره حاج قاسم؟
گفت مراسم #فاطمیه سال بعد من نیستم💔
#مدیون_تواییم_سردار❤️
🍃بچه های تفحّص تلاش زیادی کردند،اما شهیدی پیدا نمی شد یکی از دوستان نوار مرثیه ایام فاطمیه راه گذاشت اشک همه جاری شد.
🔸آن روز ، رمز حرکت ما نام مقدس مادر رزمندگان بود مشغول جستجو بودیم که یک دفعه استخوان یک بند انگشت نظرم را جلب کرد.
🔸با سرنیزه مشغول کندن شدم یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد مطمئن شدم شهیدی در اینجاست با ذکر یا زهرا خاک ها را کنار زدیم متوجه شدیم شهید دیگری هم در کنارش قرار دارد به طوری که صورت هایشان رو به همدیگر بود.
🔸وقتی پیکر شهدا را خارج کردیم،با کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هردو شهید نوشته شده:«می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم»
📚برگرفته از کتاب «مهرمادر». اثر گروه شهیدابراهیم هادی
_ربَّنا؟!
+جانم!
_اجعَلنی مقیمَ الصَّلوهِ ...
+نگران نباش بنده من!
حواسم بهت هست، با نماز یاریت میکنم و موقع گناه بهت اخطار میدم...
_ربَّنا!
+جانم!!
_و تَقَبَّل دُعاء...
+مگه میشه ازم بخوای و بهت ندم؟!
شاید دیر بشه ولی مطمئن باش که به صلاحت کار میکنم؛
آخه فقط منم که دوستت دارم ...
(ابراهیم ۴۰)
هر کاری را میکنید، نگویید من کردم
بگوئید مولا مرحمت فرمود و همه را از خدا بدانید...!!
شیخ رجبعلی خیاط
کانال کمیل
#نفوذ و #دشمن_شناسی گفتیم که یهودیا حاکمیت جهانی رو میخوان و دنبال این حاکمیت جهانی بودن، هرچی پیغم
#نفوذ و #دشمن_شناسی
خورد به چی؟!
به شعب ابیطالب همون اول با پیغمبر اومد تو شعب هرچی قران برای پیغمبر نازل شده بود میخوند، این حفظ میکرد...
اینا(مردم مدینه)کی اومده بودن؟! سال دوم شعب بود، این آقا شده بود ۱۷ سالش
گفتن آقا یه نماینده بفرست تو مدینه اسلامو توضیح بده
فرمود: مصعب برو...
شما اگه بخوای اسلام رو توضیح بدی قرآنو بلد باشی توضیح دادی، لازم نیست تفسیر قرآنم بلد باشی بابا الان به تک تکتون بگن آقا متّقی کیه؟! خب تعریفش خیلی راحته
الم
ذالِکَ الکِتَابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدیً لِلمُتَّقِین الَذِینَ یُومِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقِیمُونَ الصَلَاةَ وَ مِمَا رَزَقناهُم یُنفِقُون...
آیات اول سوره مبارکه بقره تمام شد و رفت این شد متقین پیچیده نیست خیلی هم راحته...
این هم رفت اونجا...
آقا مدینه ای ها مسلمون شدن هیئت آمد یا رسول الله بیا سال یازدهم به هیئتشون فرمود این تعداد کمه برید بیشتر بیایید...
حج سال دوازدهم پانصد نفر اومدن بین اینا ۷۰ تا انتخاب شدن و رفتن با پیغمبر قرارداد بستن فرمود: برید منتظر باشید میام از سال ۸ بعثت تا سال دوازدهم تو مدینه صحبت پیغمبر بود همه دوست داشتن ببیننش، ولی پیغمبر نیومده بود...
(خدا رحمت کنه حضرت امام وقتی از ایران تبعید شد به نجف بعد از ۱۵ سال می خواست برگرده مردم ما، هی نام امام رو شنیده بودن خیلی مشتاق بودن ببینن وقتی اعلام کردن امام از پاریس داره میاد، از مجموعه ایران مردم اومده بودن تهران که چی؟! امام رو ببینن...)
مدینه ای ها هم همین وضعیت رو داشتن از سال هشتم منتظر پیغمبر بودن یهو اعلام کردن پیغمبر میخواد بیاد جماعت اومدن دم مسجد قبای فعلی که این با مدینه پنج کیلومتر فاصله داره اومدن اینجا که پیغمبر میاد ازش استقبال کنن
خب آقای ابوبکر اگر بخواد برای مردم مدینه نفر دوم اسلام معرفی بشه راهش چیه؟!
راهش اینه که با پیغمبر بیاد مدینه...
پیغمبر میخواد بیاد دیگه تنهایی داره میاد مردم یهو نگاه میکنن میگن:
این کیه؟! پیغمبر!! هورا پیغمبر...
این کیه؟! ابوبکر!! هورا ابوبکر...
این زیرک دنبال این مطلب بود...
پیغمبر میخواست اینو ناکامش کنه نیاد...
خب پیغمبر چی شد از مکه اومد بیرون؟!
اول اینو بدونید پیغمبر نمیخواست با پای خودش از مکه بیرون بیاد
چرا؟!
اگه پیغمبر همین جوری میومد بیرون می گفتن، آهان این دنبال قدرت بود، دنبال حکومت بود، تا دید تو مدینه میتونه ول کرد رفت...
آخه پیغمبر فرمود من برای هدایت اومدم دیگه تو اگه برای هدایت اومدی چرا شهر خودتو ول کردی رفتی؟!
پیغمبر انقدر تو مکه موندن تا بیرونش کنن...
هرکی بگه آقا چرا ول کردی؟!
بگه منو بیرون کردن...
بنابراین با مدینه ای ها قرارداد بسته بود برید میام
گفتن: آقا کی میایی؟!
فرمود: برید هر موقع خدا اجازه داد میام
این بندگان خدا هر روز میومدن اونجا
ابوبکر هی میومد به پیغمبر میگفت: آقا خدا اجازه نداد؟!
نه
کی اجازه میده؟!
چه میدونم !!
پیغمبرو ول نمیکرد صبح، ظهر، شب با پیغمبر بود...😐
مشرکین وقتی اون قرارداد رو فهمیدن جلسه درونی گذاشتن که اینو بکشیمش میخواد بره...
چی کار کنیم؟! چه جوری بکشیمش؟!🤔
تو کوچه پس کوچه ها که نمیشه پیغمبرو زد، پیغمبر زورش زیاد بود تو خندق، وقتی این خندق رو میکندن رسیدن به یه سنگ خیلی گنده هرچی دیلم و کلنگ میزدن سنگ نمی شکست کار گیر کرده بود پیغمبر اومد کلنگ رو گرفت با سه تا ضربه سنگ رو شکوند...
پیغمبر اکرم قوی بود کسی از نظر فردی حریفش نبود بنابراین این رو باید تو حالت خواب دسته جمعی بزنیمش...
طراحی کردن گفتن شب تو خونه که خوابید، میریزیم می کشیمش (۱۴ نفر یکیشون خالد بن ولید بود اون شمشیر زن ماهر...)
خب کدوم خونه میخوابه؟!
تعقیب مراقبت گذاشتن تو این خانه...
بالای این خونه مراقبت ثابت گذاشتن
جبرئیل اومد فرمود: اینا امشب میخوان تو این خونه تو رو بکشن از این خونه باید فرار کنی بری...
چه جوری برم؟!
تو قبلاً علی رو بفرست تو این خونه تو یکی از این اتاقا، دور تا دور اتاق اتاقه (شهر مکه هم میدونید کوهستانیه همین بالای کوه وایسه توی خونه رو میبینه)
علی رو از قبل بفرست تو این خونه پنهان بشه، اینا میخوان آخر شب حمله کنن نزدیکای صبح...
برو سر جات بگیر بخواب، نیمه شب که شد از اتاق بیا بیرون برو اونجایی که علی هست علی بره جای تو بخوابه...
خب اون بالا نگهبانه یهو نگاه کرد دید عه پیغمبر اومد بیرون
گفت: آماده باش!! داره میاد بیرون شبح میدید تاریک بود
گفت: راحت باشید رفت گرفت خوابید
اونی که از اتاق اومد بیرون پیغمبر بود اونی که رفت خوابید علی بود
پیغمبر اومد و رفت...
خب از حلقه محاصره رد شد دید عه ابوبکر اونجا وایساده
ابوبکر اینجا چی کار میکنی؟!
گفت: نگران حال شما بودم...
(این از کجا فهمید که امشب پیغمبر رو می خوان بزنن؟!)
از صبح تا شب پیغمبرو همراهی میکرد وقتی پیغمبر اومد بره تو این خونه نگاه کرد دید عه فلانی و فلانی از مشرکین اطراف خونه دارن پرسه میزنن...
گفت: اینا امشب یه کاری میخوان اینجا انجام بدن یا این کشته میشه خیال سازمان یهود راحت میشه...
یا نه میره مدینه من باید همراهش برم...
پیغمبر اینو دید حالا چی کار کنه؟!
اگه بهش بگه برو خونه ات صاف میره به اونا میگه ایناهاش داره میره...
همراه با خودش ببره مدینه ابوبکر به هدفش رسیده...
چرا؟!
این ابوبکر میخواد تو مدینه نفر دوم اسلام معرفی بشه...
پیغمبر چی کار کرد؟!
نه ابوبکر رو فرستاد به خونه اش، نه به سمت مدینه رفت اصلاً برنامه رو عوض کرد رفت به سمت اون غار سه روز اونجا موند...
نتیجه چی شد؟!
مدینه ای ها هِی انتظار کشیدن دیدن آقا نمیاد نیومد طبق قرار، حتماً حادثه اتفاق افتاده!!
مراسم استقبال به هم خورد قرار شد یه نفرو بفرستن بره مکّه بگن آقا چرا نیومدی؟!
مراسم استقبال به هم خورد رفتن...
پیغمبر اکرم حرکت کرد به سمت مدینه، رسید به قبا هیشکی نبود...