کانال کمیل
مادرش میگفت ؛ هروقت بهش میگفتم ان شاءالله دوماد بشی میگفت مامان عروسی من روزیه که #شهید بشم... #شه
رفیقش که طلبه بود میگفت ؛
چندماه از تشییع یوسف میگذشت...
تو عالم رویا دیدم سر مزارش هستم ، ناگهان قبر شکافته شد و پیکر یوسف رو چنان دسته ی گل تمیز و پاک دیدم
خوابم رو برای استادم تعریف کردم
استاد گفت ؛ بعضی از آدما به درجاتی میرسن که میتونن حتی به پیکر خودشون توجه داشته باشن و حفظش کنن 🌱
شاید یوسف هم...✨
کانال کمیل
رفیقش که طلبه بود میگفت ؛ چندماه از تشییع یوسف میگذشت... تو عالم رویا دیدم سر مزارش هستم ، ناگهان
همرزمش میگفت ؛
شب از خستگی حال نداشتیم ، اما یوسف هرشب داشت قرآن میخونید و بچه ها به احترامش برق رو خاموش نمیکردن
یک شب اعتراض کردم که بابا خسته ایم..
یوسف با شرمندگی تمام ، برقارو خاموش کرد
پتو رو انداخت رو سرش
چراغ گوشی رو زیر پتو روشن کرد و قرآنش رو به رسم هرشب ادامه داد...😔
اگه من جاموندم و یوسف شهید شد ، چون سیم ما اتصالی داشت و یوسف سیمش وصل بود😭
✨مدتی بعد از شهادت آقا یوسف دخترخانومی پیام دادن که دلیل تحول و حجاب من شهید #یوسف_فدایی_نژاد هستن
ماجرا از این قرار بود که شهید رو در عالم رویا میبینن و شهید مثل یک برادر باغیرت متذکر حجابشون میشن..
اون خانم دیگه مثل قبل نشد...
عنایت شهید نجاتش داد و ثابت قدم در راه رضایت خدا نگهش داشت🍃
✨شهیدمدافع وطن ، تکاورِ شهید #یوسف_فدایی_نژاد
#شهادت ؛ سردشت تپه جاسوسان سال 90
اعزامی از یگان ویژه صابرین سپاه🍃
🌷 یاد شهید و تسلی دل خانواده شهید #صلوات
هدایت شده از ✍ نظرات شما...
علیکم السلام
تا ابد مدیون آقا یوسف و تمام شهدا هستیم...
به گفته عزیزانی که بیشتر حضورش رو درک کردن ؛
✨بارزترین ویژگی یوسف صبر وتلاش مثال زدنیش بود
اخلاق خوب ، حفظ احترام اطرافیان
توجه ویژه به نماز اول وقت و دائمالذکر بودنش هم بخشی از ویژگی های خاص آقا یوسف بود..❤️
رفقا اگه دنبال #آرامش هستید
سعی کنید هیچوقت ارتباط خودتون رو با شهدا قطع نکنید
به اعمالتون توجه ویژه داشته باشید و سعی کنید شبیه شهدا بشید..
این شباهت شما رو عاقبت بخیر میکنه✨
کانال کمیل
علیکم السلام تا ابد مدیون آقا یوسف و تمام شهدا هستیم... به گفته عزیزانی که بیشتر حضورش رو درک کردن
از صبر و تلاش آقا یوسف گفتیم
دلم نیومد این خاطره رو نگم..
یکی از مربیان بسیج که خودش جزو تکاوران نام آشنا هست تعریف میکرد؛
یوسف بسیجی ما بود و واسه دوره های خاص بسیج مدتی در خدمتش بودیم
آخرای دوره بود که اومد پیشم و گفت فلانی
منم میتونم مثل شما بشم؟
میگه با غرور بهش گفتم از من خدا فقط یدونه ساخته..!
گذشت و گذشت
چند سال بعد تو یکی از خیابونای رشت دیدم یکی صدام میزنه آقای فلانی آقای... برگشتم دیدم یوسف!
بغلش کردم دیدم بدنش عین سنگ شده!گفتم یوسف خودتی؟ماشاالله قوی شدیا☺️
گفت آقای... ما الان دیگه همکاریم☺️😉
با خوشحالی گفتم جدی!کجایی الان؟
گفت تهران یگان ویژه صابرین🌷
یوسف از من هم جلو زده بود و تو قوی ترین یگان زمینی سپاه مشغول شده بود ❤️
یکی از برترین یگان های نیروی مخصوص سپاه
اما جا ماندن واقعی رو زمانی فهمیدم که شنیدم یوسف #شهید_شد😔💔
هنوزم که هنوزه یه عکس بزرگ از یوسف تو پذیرایی خونمون هست و همیشه به یادشم..🍃
هدیه به روح پاکش #صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از نیل رد شده ای و به ساحل رسیده ای
ما غرق فتنه ایم ، دعا کن برای ما ...
شهید قاسم سلیمانی🕊🌹
السًّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمان
السًّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَهَ الرَّحمن
السًّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ القُرآن
السًّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ البُرهان
ورحمة الله وبرکاته
سلام امام زمانم🌸
فاطمه خانم دو یا سه سالش بود که آقاجواد برایش پارچه سفید گلدار خرید، گفت:
«خانم این چادر را برای دخترمان بدوز، بگذار بهمرور با چادر سر کردن آشنا شود.»
از آن به بعد هر وقت پدر و دختر میخواستند از خانه بیرون بروند، آقا جواد میگفت:
«نمیخواهی بابا را خوشحال کنی؟» بعد فاطمه میدوید و چادر سر میکرد و میدوید جلوی بابا و میگفت «بابا خوشگل شدم؟»
باباش قربانصدقهاش میرفت که خوشگل بودی، خوشگلتر شدی عزیزم، فاطمه ذوق میکرد.
یک روز چادرش را شُسته بودم و آماده نبود، گفتم:
«امروز بدون چادر برو» فاطمه نگران شد گفت:
«بابا ناراحت میشود» بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون، وقتی آقا جواد نماز میخواند، دخترم پشت سر بابایش سجّاده پهن میکرد و همان چادر را سَر میکرد و به بابایش اقتدا میکرد و هر کاری بابایش میکرد، او هم انجام میداد.
شهید جواد محمدی🕊🌹
لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا
مریم/۴
تا به حال هم نشده که از دعا به درگاهت، دست خالی برگردم
کاش آدم میتونست یه وقتایی خدا رو بغل کنه...
#قرآن_بخوانیم 🍃
امروز مهمون سرباز گمنام امام زمان (عج) شهید حسن عشوری از شهدای وزارت اطلاعات هستیم
شهیدی از توابع رودسر ، استان #گیلان❤️
🍃 بسم رب الشهدا و الصدیقین..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ دستنوشتهشهید؛
معبود من
تو خود میدانی در این شبها و روزهای ظلمانی زندگی در دنیا، دیگر هیچ آرزویی جز وصال به تو با شهادت برایم باقی نمانده...!😔
🍃شهید مدافع امنیت ، سرباز گمنام امام زمان (عج) #شهیدحسنعشوری❤️
کانال کمیل
✍ دستنوشتهشهید؛ معبود من تو خود میدانی در این شبها و روزهای ظلمانی زندگی در دنیا، دیگر هیچ آرز
آقا حسن از شهدای وزارت اطلاعات متولد 24مرداد سال1368 استان گیلان شهرستان #رودسر بودن
24خرداد سـال1396 توی درگیری با گروههای تروریستی تکفیری در سیستان و بلوچستان که میخواستند با جلیقه های انفجاری درشهرهای مختلف از جمله تهران، دست به عملیات خرابکارانه بزنند، به شهادت رسید.😔
سربازان گمنام امام زمان(عج) این عملیات را شناسایی و پس از درگیری و غافلگیر کردن آنها، نیت شوم تروریست ها را در نطفه خفه کردند.
از همون ماموریت ها که زیاد انجام میشه و رفقای آقا حسن واسه امنیت شما شبانه روز دارن تلاش میکنن..
اما چیزی نمیگن و رسانه ای نمیشه تا حتی احساس ترس به دلتون راهی پیدا نکنه... 🍃
کانال کمیل
آقا حسن از شهدای وزارت اطلاعات متولد 24مرداد سال1368 استان گیلان شهرستان #رودسر بودن 24خرداد سـال1
از ویژگی های بارز شهید حسن عشوری ساده زیستی بود.
علی رقم این که از نظر مالی مشکلی نداشت اهمیتی برای پول قائل نمی شد و از طرفی در سنی بود که مثل همه ی جوان ها شاید علاقه داشت خیلی چیزهارا داشته باشد و تجربه کند ولی راه خودش رو انتخاب کرده بود و کسب رضایت الهی و همرنگی با شهدا رو بر همه چیز مقدم میدانست.
کانال کمیل
از ویژگی های بارز شهید حسن عشوری ساده زیستی بود. علی رقم این که از نظر مالی مشکلی نداشت اهمیتی برای
خواهرش میگفت: هر وقت از حسن میپرسیدم کجا کار میکنی؟ اون جواب میداد: دیگه چه خبر؟!
هیچ وقت نمیگفت کجا کار میکنه تا اینکه یه روز تو خبرها دیدم عکس داداشمو زدن روش تیتر زدن سرباز گمنام امام زمان به شهادت رسید. 😔
حسن آقا عشوری سرباز گمنام امام زمان بود...!💔
کانال کمیل
خواهرش میگفت: هر وقت از حسن میپرسیدم کجا کار میکنی؟ اون جواب میداد: دیگه چه خبر؟! هیچ وقت نمیگفت
یکی از توصیههای همیشگی برادرم به من و خواهرم رعایت پوشش و #حجاب بود با استفاده از جمله معروف که خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت امانت دادهام" پس سعی کن امانتدار خوبی باشی... 🍃
کانال کمیل
یکی از توصیههای همیشگی برادرم به من و خواهرم رعایت پوشش و #حجاب بود با استفاده از جمله معروف که خوا
💔😔 گریه شهید عشوری با خواندن وصیتنامه شهدا
حسن آقا دلبستگی شدید به شهدا داشت بهطوریکه مادرش میگفت ؛ این شهید از کودکی دوست داشت عکسی، وصیتنامهای یا خاطرهای از شهدا را بشنود در مورد همه شهدا جستجو میکرد و علاقه داشت شهدا را بشناسد تا اینکه اواخر جوری شده بود که با خواندن وصایای شهدا گریه میکرد و میگفت چشیدن شهادت فرق دارد و تأکید میکرد که « مامان تو باید مثل مادر وهب باشی » میگفتم پسر این چه حرفیه که میزنی من کجا مادر وهب کجا، من صبرم کم است آنقدر در گرفتاریهای دنیوی ذوبشدهام که دیگر توانی برایم باقی نمانده تا فرزندم را در راه اسلام فدا کنم...
کانال کمیل
💔😔 گریه شهید عشوری با خواندن وصیتنامه شهدا حسن آقا دلبستگی شدید به شهدا داشت بهطوریکه مادرش می
خودم ندانسته برای شهادتش دعا کردم 💔
حسن آقا از کودکی به دنبال انجام واجبات و در ادامه به مستحبات و احتیاط رسیده بود و همیشه یک استاد تمامعیار برایم بود، گفت: "شبی با این تصور که نماز صبحم قضا شده با اضطراب از خواب بیدار شدم دیدم هنوز نیمهشب است و ایشان در حال سجده گریه میکند 💔
وقتی حضورم را احساس کرد گفت «دعای مادر مستجاب است برایم دعا کن تا خداوند آرزویم را بدهد»
فکر کردم حتماً به دنبال چیزهای دنیوی مانند ارتقای پست یا رضایت دختری برای ازدواج است
بنابراین با احساس مادرانه از ته دل از خدا خواستم تا حوائجش را برآورده کند و به مرادش برسد غافل از اینکه من نفهمیدم که برای #شهادت_پسرم دعا کردم😔
این اواخر هم تأکید داشت «مامان بیا از هم جدا شیم» من همه آنچه را که خداوند به من نشان میداد درک نمیکردم...
کانال کمیل
خودم ندانسته برای شهادتش دعا کردم 💔 حسن آقا از کودکی به دنبال انجام واجبات و در ادامه به مستحبات
همیشه برایم مثل یک استاد بود 🍃
از زندگی شهدا صحبت میکرد خصوصیات آنان،نحوه زندگی وشهادتشان هر وقت سوالی در مورد شهدا داشتم سریع برایش میفرستادم و جواب میداد.. ❤️
خودش را وقف آنان کرده بود حسن آقا همه چیزش حساب شده بود
عمل پاک ، نیت خیر ، شب زنده داری ، توجه به نماز اول وقت
در خیلی از عملیات ها شرکت میکرد چون کار برای رضای خدا بود ، اصلا کارهایش رابرایمان ارایه نمیداد همیشه همه چیز را مخفی میکرد
به شدت مهربان و دلسوز بود همیشه دوست داشت به مردم خدمت کند
دوستانش بعد شهادت میگفتند:
همیشه تقاضا میکرد در سخت ترین و دور افتاده ترین مکان اورا به ماموریت بفرستند
مرد روز های سخت بود از همان دوران کودکی با اعمال و رفتارش راهش را پیدا کرده بود
هر وقت در مراسم شهدا یا دعایی شرکت میکرد در تنهایی خود فرو میرفت آنقدر اشک میریخت که گویا با خدای خود قول و قراری دارد...🍂
کانال کمیل
همیشه برایم مثل یک استاد بود 🍃 از زندگی شهدا صحبت میکرد خصوصیات آنان،نحوه زندگی وشهادتشان هر وقت سو
چون در خانه انباری نداشتیم لوازم اضافی را در پشتبام خانه نگهداری میکردیم
حسن آقا وقتی کودک بود با رفتن به پشتبام و جستجو لای وسایل اگر چیزی از یادگاریهای دوران دفاع مقدس پدرش را پیدا میکرد جوری داد میزد و ذوق میکرد که انگار گنجی پیداکرده عشق این را داشت که اتاقش را با یک سربند، چفیه یا عکس شهید تزئین کند..
همین چند سال اخیر به یاد دارم که برای یادواره شهید املاکی رفته بود وقتی برگشت دیدم عکس شهید را با خود آورده تا به دیوار اتاقش بچسباند
چون تازه خانه را نقاشی کرده بودیم مانع شدم مبادا چسب رنگ دیوار را بکند
وقتی برای نماز صبح بیدار شد سرحال ندیدمش فکر کردم کسالتی دارد از حالش جویا شدم گفت حضرت آقا دیشب به خوابم آمده و مرا به خاطر نچسباندن عکس شهید بر دیوار اتاقش مورد بازخواست قرار داده💔
دیدم از این مسئله خیلی ناراحت است که گفتم هر کاری دوست داری بکن دیگه مانع نمیشوم پسرم در شهدا چیزی میدید که من نمیدیدم.
ما سینه زدیم
بیصدا باریدند..💔
از هر چه دم زدیم
آنها دیدند... 🍂
ما مدعیان صف اول بودیم..
از آخر مجلس شهدا را چیدند...😔💔
🌷 شادی روح شهدا و امام شهدا علی الخصوص آقا حسن عشوری ذکر سه #صلوات بر محمد و آل محمد 🍃