eitaa logo
سلام بر ابراهیم
8.4هزار دنبال‌کننده
58.9هزار عکس
18.8هزار ویدیو
34 فایل
"خداحافظ رفیق "واژه ای است که شهدابه ما می‌گویند،نه مابه شهدا خداحافظ رفیق،یعنی خدا،ما راخرید وبرد وخدا، شمارا دربلیات دنیاحفظ کند😔💔 میزبان شما هستیم با خاطرات زندگی #شهدا،پست های ناب #سیاسی ، #توییت های داغ، #شاه_بیت و ... به ما بپیوندید. یا علی
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویری از تابوت محمد طاها اقدامی شهید ۴ ساله حادثه تروریستی اهواز 🌷کوچکترین شهید حادثه ی تروریستی اهواز https://eitaa.com/salambarebraHem
#کمپین | یادگارمقدس‌دفاع ⚪️ آبادانی امروز، یادگار دفاع دیروز هفته دفاع‌مقدس گرامی‌باد #یادگار_دفاع https://eitaa.com/salambarebraHem
وقتی تیر ، به پولاد آبدیده‌ اصابت کنه، کمانه می كند... ملتی هستیم که با شهید شدن، زنده می شویم... https://eitaa.com/salambarebraHem
#برادرم_حسین از روی نيزه سايه ات افتاده بر سرم ... ممنونم ای حسين كه به فكر خواهری #السلام_علی_زینب_الصبور💔 🌷سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
✨ #دوراهــــــــــے 🌹قسـمـت چــهــل و پـنـجـم روز خیلی قشنگی بود کنار دوستان روشنک ولی نمیدونم چ
🌹قسـمـت چــهــل وشــشــم گذشتن یک روز کاری طبق معمول... اما امروز متمایز از روزهای دیگه! برنامه خاصی دارم. با روشنک قراره بریم مزار شهدا... بی حوصله روی صندلی نشسته بودم و با خودکار کنار میز ور می رفتم... به ساعتم نگاهی انداختم و از جایم بلند شدم...قدم هایم را به سمت صندوق برداشتم. روشنک هم آماده ی رفتن بود. روشنک_عه اومدی خانم! لبخندی زدم و گفتم: -بریم؟ -بریم. از شرکت بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم. روشنک_خب...دوست داری بری پیش کدوم شهید؟ نگاهی از سر تعجب بهش انداختم...یه لحظه مو به تنم سیخ شد! من...شهدا... اب دهانم را قورت دادم و گفتم: -خب...فرقی نمیکنه... لبخندی زد و گفت: -باشه. راه افتادیم.نفس عمیقی کشیدم. میخواستم با روشنک حرف بزنم. دست دست می کردم. بعد از مدتی من من کردن گفتم: -روشنک... -جانم؟؟ -نظرت...نظرت....نظرت راجع به من چیه؟؟ -نظرم؟؟ -اره...از نظر تو من میتونم از پس یه سری چیزا بر بیام؟! -خب اون یه سری چیزها چیه؟! -إم...خب ببین! من تاحالا دوست چادری نداشتم هیچوقتم از چادری ها خوشم نمی اومد با اینکه مادر خودم چادریه ولی حس خوبی به این قضیه نداشتم گذشته از چادر من اصلا محرم و نامحرم برام فرقی نداشت. فکر میکردم یه سری ادم های خشک مذهب هستن که این جور چیز هارو بد میدونن. اصلا برام فرقی نمی کرد نماز بخونم یا نخونم برام مسخره بود. ولی الان واقعا میفهمم که خوندن نماز به ادم حس آرامش میده. وقتی دیروز بعد این همه سال سرمو روی مهر گذاشتم. آرامشی به دست آوردم که تاحالا حسش نکرده بودم. ببین من واقعا توی یه دوراهی موندم. واقعا نمیفهمم چی درسته چی غلطه! روشنک انگار که مدتی منتظر این حرف ها باشه نفس عمیقی کشید لبخندی زدو گفت: -ببین همه سوال های تو جواب داره. این خیلی خوبه که به این فکر افتادی. -من آدم بدیم؟ -عزیز من این چه حرفیه من نمیتونم تشخیص بدم کی خوبه کی بده. تنها کسی که میتونه قضاوت کنه خداست. من فقط میتونم خودمو قضاوت کنم. -روشنک؟ -جون دلم؟ -تو یه فرشته ای. واقعا شبیهت ندیدم! ادامه دارد... ✍مریم سرخه ای 🌷سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/salambarebraHem
🌹قسـمـت چــهــل و هــفــتــم روشنک ابروهایش را بالا برد و در هم گره زد با احساس خاصی گفت: -وای خدای من! عزیزم نسبت به من لطف داری ولی اصلا اینطوری نیست! منم یه بنده ام مثل بقیه... -نه نه! روشنک تو واقعا منحصر به فردی خیلی عجیبی از همون روز اول که دیدمت فرق داشتی!!! -عزیزم،من فقط قسمتی از روح خداوندم... یک لحظه مو به تنم سیخ شد... روح خداوند!!!؟ چقدر این جمله قشنگ بود... روشنک قسمتی از روح قشنگ خداونده پس ببین خدا چیه... روشنک ادامه داد: -همین که بدونی روح خداوند در وجودته...باید این رو حس کنی که نباید با روح پاک خداوند گناه کنی... نفس عمیقی کشیدم. روشنک پایش را روی ترمز نگه داشت و گفت: -رسیدیم. مکثی کردم و از ماشین پیاده شدم. راه افتادیم.روشنک کنار من اومد و گفت: -خب...اول بریم سر مزار شهید ابراهیم هادی -ابراهیم هادی؟! -آره. لبخندی زد و گفت: -آخه امروز تولد شهید ابراهیم هادیه... -جدا؟؟؟! -آره... اول اردیبهشت... -آخی... به روبه رو اشاره کرد و گفت: -اونجارو ببین چقدر شلوغه!!! -خب مگه کجاست؟؟؟ -مزار ابراهیم هادی. -آخی... -به همین خاطر بود که گفتم فردا بریم گلزار شهدا، آخه امروز خیلی روزه خاصی هست و این شهید خیلی بزرگوار هستن... رسیدیم سر مزار از بین مردم گذشتیم و بالای سنگ مزار نشستیم. فاتحه ای خوندیم. کیک تولدی روی سنگ مزار شهید هادی بود به مناسبت تولدش... که عکسش هم روی اون بود. چهره این شهید رو خیلی دوست دارم. آرامش داره. کمی به سنگ مزار شهید هادی نگاه کردم و برام سوالی پیش اومد من_روشنک؟؟؟ -جان؟؟؟ -چطور روی سنگ مزار این شهید زده شهید گمنام؟؟! روشنک اشک در چشم هایش حلقه زد و با لبخند گفت: شهید هادی همیشه دوست داشت گمنام بمونه...مثل مادرش حضرت زهرا س ، حالا هم گمنامه. پیکرش توی خاک کانال کمیل هست... نفسی کشید و ادامه داد ... کسی که اینجا خاکه شهید گمنام هست و این یاد بود شهید ابراهیم هادیه... -وای چقدر جالب!!! اصلا نفهمیدم چی شد... اصلا نفهمیدم... که یک دفعه چطور قطره اشکی از گوشه ی چشمم پایین اومد. ادامه دارد... ✍مریم سرخه ای 🌷سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/salambarebraHem
🌹قسـمـت چــهــل وهــشـتـم رو به روشنک گفتم: -میشه بیشتر راجع به این شهید بهم بگی؟؟ -آره عزیز دلم. -این شهید اول اردیبهشت سال هزارو سیصدو سی و شش به دنیا اومده و بیست و دو بهمن سال هزارو سیصدو شصت و یک هم شهید شده. واقعا شهید بزرگواریه. کلا شهدا همیشه تو فکر کمک کردن به مردم بودن. اخلاق فوق العاده ای داشت همیشه مهربون بود و در عین حال شوخ طبع. ورزشکار و کشتی گیر. والیبالیست حرفه ای! -واقعا؟؟؟جدی میگی!!!! اصلا فکر نمی کردم شهدا انقدر آدم های منحصر به فردی باشن. همیشه فکر می کردم ادم های معمولی بودن که رفتن و جنگیدن و اسمشون شده شهید... -نه نه اصلا شهدا خیلی قشنگن...میگم اگر فاتحه خوندی پاشو بریم پیش شهدای گمنام اونجا باهم حرف میزنیم اینجا یکم شلوغه. -بریم. راه افتادیم و رفتیم سمت شهدای گمنامی که روشنک میگفت. با دیدن اون فضا به وجد اومدم.خیلی قشنگ بود. بالای سر قبر هر شهید گمنامی یه فانوس روشن بود. که مردم روبه روی این سنگ ها روی موکتی که پهن بود نشسته بودن. با روشنک کنار یه قبر شهید گمنامی نشستیم. فاتحه خونیدم و شروع کرد: -نفیسه یه زمانی وقتی جنگ بود...یه عده از خانواده از زن از بچه از همه چیز گذشتن و رفتن که الان ما توی امنیت بمونیم. باید با خودمون فکر کنیم که چطور حق اونارو ادا میکنیم. اشک توی چشماش جمع شد و گفت: -نفیسه شهیدا خیلی قشنگن...وقتی بیای توی راهشون البته البته البته اگر خودت همراهیشون کنی...امکان نداره تنهات بذارن. ما الان هم هنوز که هنوزه شهید می دیم... شهدای مدافع حرم. حرفش رو قطع کردم و گفتم: -روشنک...شهدای مدافع حرم...آخه... -آخه چی؟؟؟ -راسته میگن بخاطر پول می رن؟؟؟ -نفیسه دیگه این حرفو نزنیا!!! اصلا این طور نیست. کدوم آدم عاقلی یخاطر پول این ریسکو میکنه. اصلا کی رفته و برگشته بهش پول دادن ؟؟؟ هرکی رفته دیگه برنگشته. همه شهید میشن...درست نیست به این آدم های عاشق اهل بیت تهمت بزنیم. اون کسی که میگه بخاطر پول میرن خودش حاظر میشه زن و بچشو حتی بچه ی یک ماهشو بزاره و بره؟؟؟ بعضی ها بچه هاشونو ندیده میرن.نه همچین کاری نمیکنه چرا؟؟ چون میدونه کسی زنده بر نمی گرده... روشنک کمی به من خیره شدو بعد گفت: -نفیسه حالت خوبه؟ -خوبم... -آخه داری گریه می کنی... یک لحظه به خودم اومدم. -چی؟!گریه؟؟ ای وای ...گریه میکنم!!اره دارم گریه می کنم...ولی نمیدونم برای چی... روشنک هم شروع به گریه کردن کرد... من_روشنک شهدا خیلی مظلومن...چرا تا الان نمی شناختمشون...چرا... یعد از یک ساعت که با صدای مداحی و روضه های که داخل قسمت شهدای گمنام پخش میشد گریه کردیم. از جایمان بلند شدیم و سمت شهدای دیگه ای رفتیم فاتحه خوندیم. بین راه سر مزار یه شهیدی رفتیم به اسم شهید خلیلی... فاتحه ای خوندیم سر قبر هر شهیدی روشنک خلاصه ای ازش بزام می گفت شروع کرد: -این شهید...شهید بزرگوار امر به معروفه... شهیدی که جونش رو برای ناموس کشورش داد... کمی به عکس این شهید خیره شدم قلبم به شدت به سینه ام می کوبید!! - این شهید...پس...همون شهید امر به معروفی که میگفتن... -چیزی شده؟؟ لبخندی از سر اجبار زدم و گفتم: -نه نه...چیزی نیست... ادامه دارد... ✍مریم سرخه ای 🌷سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/salambarebraHem
وبازهم فداکاری سربازها میلاد ساقی برای حفظ محیط زیست و در جریان خاموش کردن جنگل‌های چوار در استان ایلام جانش را فدا کرد. https://eitaa.com/salambarebraHem
ازین سلفیا که نظر می کند به وجه الله #هفته_دفاع_مقدس 🌷سلام برابراهیم https://eitaa.com/salambarebraHem
رهبر انقلاب: گوشمالی سختی به عوامل بزدل حادثه تلخ #اهواز خواهیم داد/این کار بزدلانه کار همان افرادی است که هر جا در سوریه و عراق گرفتار می‌شوند، امریکایی‌ها نجاتشان می‌دهند و دستشان در جیب سعودی و امارات عربی است. https://eitaa.com/salambarebraHem
امام باقر علیه السلام: ذرّه اى از تكبّر به درون دل كسى راه نيافت، مگر آن كه به همان اندازه از خردش كم شد، اندك باشد يا بسيار حلیة الاولیا، جلد۳، صفحه۱۸۰ @salambarebraHem
°❀°▪️°❀°‌▪️°❀°▪️°❀° °‌▪️°❀° °❀° °▪️° #سلام_امام_زمانم 🍂صدا ڪردنت سخت نیست من سختش ڪردہ‌ام با زبانے ڪہ گناہ آن را لال ڪردہ 🍃اَدعوكَ يا سيدے بِلِسان قَدْ اَخْرَسَه ذَنْبُه مےخوانمت اے آقاے من بہ زبانے ڪہ گناہ لالش ڪرد 📌زمینه سازی ظهـور = ترک یک گنـاه 🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ... °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم۲۲ استاد پناهیان: آیا ما لازم داریم خداوند در دل ما عظمت داشته باش
❣﷽❣ ۲۳ استاد پناهیان: "مرحله ی اول نماز خوب خوندن رفتار در نماز هست که باید مؤدبانه باشه" 😢 آقا ما تو نماز می خوایم توجه به خدا پیدا کنیم ! ✅ ببخشید "توجه" رو چطور می نویسن ؟؟؟ با تاء دندونه دار یا دسته دار؟! اصلا من و تو می فهمیم توجه یعنی چی؟؟؟ قدرت توجه کردن می دونی چیه؟؟! چیزیه که "باید خدا از آسمان بالا به انسان هدیه بکنه" نماز یعنی چی؟ " رعایت ادب چشم گفتن" و فرمان اطاعت کردن " و این خیلی زیباست " یه مدتی سعی کن سر نماز ادب رو رعایت کنی بعد یه عشقی از خدا تو دلت می افته که نگو ...🌺🌹🌺💓✌️🏻 یه مدتی ادب رعایت کن در بارگاه ربوبی، یه معرفتی خدا به تو عنایت خواهد کرد که نپرس ... صورت به خاک بگذار بگو : 😞 خدایا خواستی صورت به خاکم بنگری/ بهر مویت در هلاکم بنگری / هان ببین افتاده ام از پا برت... من برای کی سجده می کنم جز تو ؟ ""نشون بده سر نماز که از خدا حساب می بری..."" این هیچ کاری نداره... 💠💠💠 ... 🌷سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/salambarebraHem
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ 📞از ابراهیم بہ ما ... 📌انسان باید هر ڪارے ، حتے مسائل شخصےِخودش را براے رضاے خدا انجام دهد. ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ ❤️صبح تون نورانی ، به نور چهره ی آسمانی شهدا ✨روزتون پربرکت و رزق حلال https://eitaa.com/salambarebraHem
🔴 ⬅️ولی فقیه کیست که همه با آن دشمنی میکنند؟ 📝حرف اول و آخر آمریکا، صهیونیسم، عربستان، سازمان منافقین، سلطنت طلبان، تجزیه طلبان، وهابیت، احمدالحسن، منصورهاشمی، روغنفکران داخلی، جریان شیرازی ها و... یک کلمه است: 👈ولی فقیه نباید باشد👉 ⬅️جنبش الاحواز پس از پذیرفتن مسولیت حمله تروریستی نوشت: عملیات پیروزمندانه بر علیه رژیم غاصب ولایت فقیه... ❓اینها چه کینه ای از ولی فقیه دارند؟ ❓چرا دشمن برای کنار گذاشتن ولی فقیه این همه هزینه می کند؟ 📌چند قرن به عقب برگردیم و دوباره این سوال را بپرسیم: دستگاه بنی امیه و بنی عباس برای حذف سلسله امامت چرا اینهمه هزینه کردند؟ 📝می توانی چند قرن هم جلوتر بروی و باز این سوال را مطرح کنی: چرا پیامبران الهی همواره مورد آزار و انکار دشمنان خدا قرار می گرفتند؟ ⬅️گویا رابطه ای بین پیامبر خدا و امام معصوم و ولی فقیه وجود دارد که دشمن برای حذف و کنار گذاشتن آنان شب از روز و روز از شب نمی شناسد! 📝پیامبر خدا امام را به مردم معرفی میکند تا در غیابش دین خدا را حفظ کرده و مردم را هدایت کند و امام معصوم فقیه جامع الشرایط را به مردم معرفی می کند تا در غیابش احکام الهی معطل نمانده و در حوادث و مسایل به فقیه و فقه اهل بیت(ع) تکیه کنند تا راه گم نشود. 🔦پس دشمن خوب می داند که با کدامین پرچم به مخالفت برخاسته است. ⬅️اما ما مردم ایران در این چهل سال ثابت کردیم که تا پای جان پشتیبان دو ولی فقیه بوده ایم و این راه را با قدرت ادامه خواهیم داد. https://eitaa.com/salambarebraHem
#پوستر | اهواز ⚪ ما راوی تصویر سرخ کربلا هستیم، ما پیشمرگ مردم خویشیم تا هستیم #اهواز_جان_ایران ❤️همراه ما باشید https://eitaa.com/salambarebraHem
خَلاص شدن هنــر خالِص شدن می خواهد و تــو هنرمندی اے شَهیــد یادم بده چگونہ از بند دنیـا خود را خلاص کنم 🌷 #شهید_مرتضی_جاویدی 🌷 معروف به اشلو https://eitaa.com/salambarebraHem
🏴آنچه از امام حسین علیه السلام که کمتر به ما گفته‌اند🏴 ⚠️امام حسین را فقط در چند ساعت آخر زندگی‌اش خلاصه کرده‌ایم در حالی که از ۵۷ سال زندگی او بی خبریم. ✅امام حسین در جنگ‌های جمل و صفین، مثل سربازهای ساده در میدان جنگ حاضر شد؛ در حالی که می‌توانست به بهانه آقازاده بودن، خود را از رزم، معاف کند. ✅امام حسین عاشقانه خانواده‌اش را دوست داشت و به آنها محبت می‌کرد و حتی برای همسرش رباب، شعر عاشقانه می‌سرود. ✅در حال اعتکاف و طواف خانه خدا، شخص مقروضی از ایشان تقاضای کمک کرد و امام حسین اعتکاف خود را شکست تا از طلبکار، تقاضای مهلت کند. ✅هیچگاه هیچ پست و مقامی را از پدر خود که حاکم تمام ممالک اسلامی بود طلب نکرد. امام حسین کشاورز بود و هر روز بر روی اراضی خود کار می‌کرد. ✅در ماجرای صلح امام حسن با معاویه، با برادرش همراهی کرد و سخن هیچ مخالفی را نپذیرفت. پس از شهادت برادر نیز تا زمان مرگ معاویه به پیمانی که معاویه بارها آن را شکسته بود، متعهد ماند. ✅هیچگاه هیچ سائلی از خانه او دست خالی بر نمی‌گشت و نه تنها به فقرا کمک می‌کرد بلکه آن‌ها را از گدایی بی نیاز می‌کرد. ✅در ماجرای خاکسپاری امام حسن، به خاطر جلوگیری از نزاع، به دفن نشدن برادرش در کنار رسول‌الله رضایت داد. ✅کنیز خود را به خاطر اینکه یک دسته‌گل به ایشان هدیه داد، آزاد کرد. ✅وقتی برده‌ای را دید که به یک سگ غذا می‌دهد، او را از اربابش که یهودی بود خرید و همان‌جا آزاد کرد. مرد یهودی و همسرش با دیدن مرام حسین، همان‌جا مسلمان شدند. ✅در ماجرای بیعت اجباری با یزید، در حالی که می‌توانست مثل عبدالله‌بن‌زبیر در مکه پناهنده شود، این‌کار را نکرد تا حرمت کعبه خدشه‌دار نشود. ✅وقتی به سپاه هزار نفری حربن‌یزید ریاحی برخورد کرد، نه تنها از عطش لشکریان دشمن سوء‌استفاده نکرد بلکه همه لشگریان دشمن را سیراب کرد. حتی امام‌حسین دستور داد که اسب‌های دشمن را هم سیراب کنند. ✅وقتی که فهمید مردم کوفه از بیعت خود برگشته‌اند، برای جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی به دشمن گفت که از رفتن به کوفه منصرف شده‌ و بر‌می‌گردد ولی ابن‌زیاد مخالفت کرد. ✅وقتی حربن‌یزید ریاحی به دستور ابن‌زیاد، اجازه بازگشت به امام حسین نداد، اصحاب به ایشان پیشنهاد دادند که با لشکر کوچک حُر بجنگند و از مهلکه فرار کنند ولی حضرت سیدالشهداء فرمود: من شروع کننده جنگ نیستم. ✅در حالی که تعداد سربازان ایشان کمتر از صد نفر بود، به آنها فرمود هر کسی که بدهکار است نمی‌تواند با ما باشد و دو نفر از سربازان، به همین دلیل شبانه از امام حسین جدا شدند. ✅زمین کربلا را شصت هزار درهم از صاحبان آن خرید و به همان‌ها بخشید تا خون او در زمین دیگران ریخته نشود. ✅مردم در هنگام دفن امام‌حسین، آثار زخم‌هایی کهنه بر دوش ایشان دیدند. امام سجاد فرمودند این زخم‌ها اثر کیسه‌هایی است که پدرم شبانه به منزل نیازمندان می‌بُرد. امام_حسین ❤️ 💞همراه ما باشید https://eitaa.com/salambarebraHem
سخن بزرگان این قسمت : #خودت_بمال https://eitaa.com/salambarebraHem
⛔️چندتا نکته مهم: ⚠️دولت ۲۸روزه وزیر اقتصاد نداره ⚠️۴۶ روزه وزیر رفاه نداره ⚠️۶۷روزه سخنگو نداره ⚠️۹۰روزه سفارت ایران در چین(بزرگترین شریک تجاری ایران) سفیر نداره ⚠️۲۱۰ روزه سفارت ایران در هند(بزرگترین خریدار نفت ایران)سفیر نداره. ⚠️حرفی دیگه نمی‌زنم،برداشت با خودتون 🌷با ما همراه شوید https://eitaa.com/salambarebraHem
سلام بر ابراهیم
✨ #دوراهــــــــــے 🌹قسـمـت چــهــل وهــشـتـم رو به روشنک گفتم: -میشه بیشتر راجع به این شهید بهم
🌹قسـمـت چـهـل ونـهـم شهید علی خلیلی... خواستم از جام بلند شم که روشنک صدام کرد. یه کادو از داخل کیفش بیرون آورد و روبه روی من گفت: -ببین نفیسه...شهید علی خلیلی...جونش رو داد که ناموسش توی خطر نمونه...ما باید حقشو ادا کنیم. این هدیه از طرف من به تو... امیدوارم که دوسش داشته باشی... ابروهایم را بالا در هم گره زدم و گفتم: -وای روشنک عزیزم این چه کاریه واقعا شرمندم کردی. -نه عزیزم شرمنده چیه قابل تورو نداره. -نمیدونم چطوری جبران کنم ممنونم. -جبران لازم نیست گلم. بغلش کردم و ازش تشکر کردم. لبخندی زد و گفت: -امیدوارم که موفق باشی و همیشه توی زندگیت درست قدم برداری. جوابش را با لبخند دادم و گفتم: -ممنونم. -خب...همه جا فاتحه خوندیم. هواهم کم کم داره تاریک میشه. بریم خونه؟ -باشه بریم. راه افتادیم و سمت ماشین رفتیم. بعد از مدت کوتاهی به ماشین رسیدیم. سوار شدیم و راهی خونه شدیم. سر صحبت را باز کردم و گفتم: -روشنک...نظرت راجع به خانواده چیه؟؟ -از چه نظر؟؟ -از نظر احترام از نظر خوب بودن از نظر دوست داشتن... -خانواده از همه نظر خوبن. از نظر من دوست های واقعی فقط میتونن خانواده ها باشن. اکثر بچه ها وقتی به یه دورانی میرسن فکر می کنن خانواده ها درکشون نمیکنن. -آخ دقیقا منم همینجوریم. -خب اینجا باید بگم که تو تاحالا خانوادتو درک کردی؟؟ سکوتی کردم و گفتم: -خب...نمیدونم...نه...از چه نظر؟؟ -از همه نظر درک کردن یه رابطه ی متقابله. اگر تو رابطه ی خوبی نداشته باشی و اصلا خانوادتو درک نکنی یه جورایی با زور گویی بخوای پیش بری اینجوری نباید توقع زیادی داشته باشی -راستش روشنک من اصلا با خانوادم جور نیستم.در حد سلام و علیک. چشم هایش را گرد کردو گفت: -جدا!!!!!! سرم را پایین انداختم و ادامه داد: -این خیلی اشتباهه خیلی!اونا خانوادتن...دوست دارن...از همین امروز شروع کن سعی کن باهاشون صمیمی شی... -چطوری...نه نمیتونم... -میتونی خواستن توانستن است. -نه روشنک بحث این نیست اونا درک ندارن و دوست ندارن باهام خوب باشیم. روشنک دستش را جلوی دهنش گرفت و گفت: -إ إ إ ببینا!!! براچی یه طرفه با قاضی میری؟! -یه طرفه نیست اونا به همه چیز گیر میدن الان یه مدتیه انقدر باهم بدشدیم که گاهی همون سلامم نمی کنیم. ادامه دارد... ✍مریم سرخه ای 💐ممنون که ما را حمایت می کنید https://eitaa.com/salambarebraHem
🌹قسـمـت پــنــجــاهــم روشنک چشم هایش را گرد کرد و گفت: -نفیسه!!! خانواده مهم ترین افراد تو زندگی آدم اند...اگر اونا نبودن تو هم نبودی...وقتی بچه بودی جز مادر و پدرت کسی بزرگت نکرد...بقیه هم بخاطر دوست داشتن و علاقه ای که به بچه ی فامیل یا بچه ی دوست یا کلا علاقه ای که به بچه داشتن تورو همراهی می کردن... ولی وقتی گریه می کردی همون آدم ها تورو برمیگردوندن دست مادرت... اینطور نیست؟؟؟ حرفی نزدم،راست می گفت.نگاهی بهش انداختم غم رو توی چهره ام دید و ادامه داد: -میدونم که دلت باهاشونه...فقط بخاطر یه سری سخت گیری هاست که ازشون زده شده. اونا نگرانت هستن.ولی شاید بلد نیستن چطوری نگرانیشونو بیان کنن. تو باید باهاشون حرف بزنی. -حرف می زنم. -چطوری؟؟!با داد؟ با بی احترامی کردن؟! چشم هامو بستم و گفتم: -درست میگی... -پس چطور توقع داری اونا داد نزنن...نفیسه یک لحظه خودتو بزار جای اون ها...پدرو مادرت دوست ندارن تو راه اشتباه بری...شاید باهات قهر کردن...قهر پدرو مادر یعنی قهر خدا...حواست باشه از همین امشب شروع کن و باهاشون خوب شو. پایش را روی ترمز گذاشت و گفت: -امیدوارم به حرف هام فکر کنی. بهش دست دادم و بابت امروز تشکر کردم و گفتم: -چشم هم فکر میکنم و هم عمل. لبخند رضایت بخشی روی لب هایش نشست خداحافظی کردم و رفتم. پشت در ایستادم دستم را روی زنگ فشار دادم در باز شد از پله ها بالا رفتم مادر جلوی در خانه ایستاده بود. نگاهی انداختم و سلامی کردم مادر با سردی جواب سلامم را داد.و پشت بند حرفش گفت: -حداقل بهم میگفتی کجایی نگرانت شدم. جسورانه پاسخ دادم: -مامان من دیگه بزرگ شدم!!! -ولی برای منِ مادر، هنوز بچه ای... یاد روشنک افتادم...آرامش...احترام... -بله شما درست میگی شرمنده از این به بعد میگم. حالم از این طور حرف زدن با مادرم بهم خورد.ولی خودم رو خیلی نگه داشتم عصبی نشم. در کمال ناباوری لبخندی روی لب های مادر آمد و گفت: -اشکال نداره بیا داخل خسته ای جلوی در واینستا! چشمام گرد شد!!! جواب داد!!!باورم نمیشه... خداروشکر... داخل خانه رفتم و سلام نسبتا گرمی به پدر دادم و بعد وارد اتاقم شدم بدون مکث کادویی که روشنک برام آورده بود را از کیفم در آوردم و بی درنگ بازش کردم... مشکی...مشکی...مشکیه!!! ادامه دارد... ✍مریم سرخه ای 💐ممنون که ما را حمایت می کنید https://eitaa.com/salambarebraHem
🌹قسـمـت پــنــجــاه و یــکــم سریع تر بازش کردم چشمام گرد شد نگاه عمیقی بهش انداختم... ترسیدم نمیدونم چرا ولی ترسیدم. یه قدم رفتم عقب ولی باز برگشتم دستام می لرزید... با همون دست های لرزان برش داشتم بازش کردم و روی سرم انداختم... چادر ،نه باورم نمیشه... گریم گرفت نشستم روی زمین و زدم زیر گریه...بلند بلند گریه می کردم.انقدر بلند که مادرم رو به اتاق کشوندم. مادر در رو با نگرانی باز کرد من رو روی زمین دید... -نفیسه...نفیسه چی شده...این چیه...چادر کیه... نشست کنارم... بغلش کردم و بلند بلند گریه می کردم... مادر هم از نگرانی پا به پای من گریه کرد... وهمش می پرسید چی شده... بعد از ده دقیقه که از گریه کردنم گذشت و آروم شدم همه ی قضیه رو براش تعریف کردم از اول آشناییم با روشنک تا به امشب... مادر از خوشحالی داشت بال در می آورد...از اینکه انقدر تغییر کردم. بعد از گریه آرامش خاصی داشتم. صدای اذان بلند شد مادر دستم را گرفت و گفت: -خدا صدات میکنه.... بعد هم بوسه ای به پیشانیم زدو رفت. از جایم بلند شدم سمت دستشویی رفتم و وضو گرفتم نگاهی به آیینه انداختم و خدارو شکر کردم. سمت اتاق رفتم مادر چادر و جانماز زیبا و نوئی را برایم آورد و گفت: -اینو خیلی وقته برات خریدم...همیشه منتظر بودم روزی برسه تا بتونم اینو بهت کادو بدم...و امشب وقتش رسیده که بهت بگم خدایی شدنت مبارک... بغلش کردم و دوباره زدم زیر گریه مادر هم اشک می ریخت اشک شوق بخاطر تمام اتفاق ها ازش عذر خواهی کردم. و قول دادم براش بهترین دختر دنیا باشم. جانمازم را باز کردم مقنعه سفیدی سرم کردم و چادرم را هم روی سرم گذاشتم. روبه روی قبله نشستم. -خدایا...ممنونم که بهم لطف کردی ممنونم که دوستم داشتی و ازت عذر میخوام که همیشه ناشکری کردم... روی پاهایم ایستادم دست هایم را دو طرف صورتم گذاشتم نیت کردم و بعد: -الله الکبر... عشق بود... سرم رو که روی مهر گذاشتم روح تازه ای وارد بدنم شد... با تموم وجودم نگاه قشنگ خدارو حس میکردم... حالا می فهمم مفهوم جمله ی روشنک رو وقتی میگفت چادرم صدفمه...یعنی روشنک مرواریدی هست که داخل صدف پنهانه... من تصمیممو گرفتم همونجا وقتی سرم رو روی مهر گذاشتم وقتی حس کردم خدا روبه رومه...تصمیممو گرفتم عوض شم...حالا...از همین حالا به بعد... من یه دختر چادری ام... ادامه دارد... ✍مریم سرخه ای 💐ممنون که ما را حمایت می کنید https://eitaa.com/salambarebraHem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹آقای وزیر بهداشت نمی دونم چقدر نفوذ داری که می تونی صداوسیما رو مجبور کنی که بی ادبیتو ماله‌كشی كنه،ولی این فیلم رو ببین تا یاد بگیری با مردم چطور صحبت کنی. https://eitaa.com/salambarebraHem
حتی یک‌نفر از دوست‌اروپایی‌های شما! که فدا‌یی‌شان هستید؛ شمعی برای تسلیت به ایران روشن نکرد. و باز این لبنانی‌ها و یمنی‌ها بودند که با ایران صادقانه همدردی کردند #اهواز https://eitaa.com/salambarebraHem